eitaa logo
🌼 منتظران ³¹³ 🌼
173 دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
18.1هزار ویدیو
304 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مۍشنوے‌رفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. ا شروط: @Shartha60 !
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس عبرتی فراموش نشدنی ..برای لیبرال های منفعت طلب و خائن
🌈✨از چه عطری استفاده می کنی؟ 🌈✨ آخوند ملا علی همدانی تعریف می کردند: « روزی پیرمردی برای حساب خمس و زکات خود پیش من آمد. در اولین برخورد متوجه شدم از او بوی عطر عجیبی به مشامم می رسد که تا آن روز نظیرش را استشمام نکرده بودم. از او پرسیدم: ای پیرمرد، از چه عطری استفاده می کنی؟! گفت: آقا، این بوی خوش قصه ای دارد که تاکنون برای احدی نگفتم، اما چون شما آقای ما هستید برایتان می گویم. شبی در عالم خواب وجود نازنین پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را زیارت کردم در حالی که آن حضرت نشسته بودند و حدود ده یا بیست نفر هم اطراف آن حضرت حضور داشتند، من هم بودم. حضرت رو کرد به جمعیت و فرمودند: کدام یک از شما بر من زیاد صلوات می فرستد؟ می خواستم بگویم من، اما ساکت شدم و چیزی نگفتم. حضرت برای بار دوم پرسیدند: باز هم کسی پاسخ نداد. برای بار سوم حضرت فرمودند: کدام یک از شما بر من زیاد صلوات می فرستد؟ باز می خواستم بگویم من، اما با خودم فکر کردم که شاید دیگران بیشتر از من صلوات فرستاده باشند، لذا سر جای خود ساکت نشستم. ناگهان دیدم وجود نازنین پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از جای خود بلند شدند و به طرف من آمدند و فرمودند: ای فلانی، برخیز که تو بر من زیاد صلوات می فرستی و مرا گرفت و لبانم را بوسید، که بعد از آن به هر مجلسی وارد می شوم آن مجلس و محفل به برکت صلوات بر محمد و آل محمد، عطر و بوی خوشی به خود می گیرد. »
🔴فریادرسی صلوات در هنگام مرگ 🔴 سفیان ثوری تعریف می کند: « سالی در ایام حج به سوی کعبۀ مقصود می رفتم. وقتی به مدینۀ طیبه رسیدم به روضه و حرم شریف مشرف شدم، در آنجا جوانی را دیدم که سیمای صالحان در چهره اش نمایان و آثار پرهیزکاری از صورتش پیدا بود. دور حرم مطهر زیارت می کرد و چیزی بر زبانش نبود جز صلوات بر محمد و آل محمد. خواستم از او بپرسم که چرا این همه دعا و ذکر که وارد شده است را نمی گویی که جمعیت بین من و آن جوان فاصله انداخت و این حرف توی دلم ماند. به مکه آمدم و در حال طواف دوباره آن جوان را دیدم. باز جزء صلوات چیزی دیگری بر زبانش ندیدم. آمدم که دوباره با او حرف بزنم، که دوباره ازدحام جمعیت بین من و او جدایی انداخت. دوباره حسرت حرف زدن با او بر دلم ماند. روز عرفه که به عرفات رفتم همه را در حال ذکر و ورد دیدم، باز آن جوان را دیدم که صلوات می فرستاد. راه می رفت، صلوات می فرستاد، می نشست، صلوات می فرستاد. می ایستاد، صلوات می فرستاد. رفتم جلو و سلام کردم و با او گرم صحبت شدم. گفتم از مدینه تا به اینجا دنبالت بودم و در همه حال دیدم که صلوات می فرستی! تعجب می کنم از این ذکر در حالی که مردم در حال نماز، ذکر و دعا و تضرع و استغفار هستند تو فقط صلوات می فرستی! آیا از این ذکر چیزی دیده ای؟! آن جوان گفت: ای رفیق من، از این صلوات خیلی چیزها دیدم که یکی از آنها داستانی است که برایت تعریف می کنم؛ پارسال در این موقع با مرحوم پدرم به سوی کعبۀ مقصود به راه افتادیم. در بین راه پدرم در فلان منزل مریض شد و از سفر باز ماندیم. من هم رفتم جایی را کرایه کردم و مرحوم پدرم را به آن جا بردم و چراغی روشن کردم و سرش را کنار خود گذاشتم و همین طور به صورتش نگاه می کردم. ناگهان دیدم که اجلش رسید و به سکرات مرگ افتاد. روی سفید پدرم ناگهان سیاه شد. از دیدن این منظره خیلی ناراحت و ترسان شدم. گفتم صبح که شود و مردم برای کفن و دفن بیایند، می گویند این پیرمرد چه کرده که این طور سیه روی شده. از این موضوع خیلی ناراحت بودم. پارچه ای رویش انداختم و از شدت ملامت اغیار گریه زیادی کردم که پدرم از دست رفت و رویش نیز این گونه سیاه شده است. از شدت گریه در کنار بستر پدرم به خواب رفتم. در عالم خواب دیدم یک نفر نورانی و زیبا که تا به حال به زیباییِ او ندیده بودم و بویی به خوشبویی او احساس نکرده بودم و عمامه ای به سفیدی عمامه او ندیده بودم، داخل شد و بر بالین پدرم آمد و پارچه ای را که رویش بود برداشت و دست مبارک را روی صورت مرحوم پدرم کشید. ناگهان صورت پدرم سفید شد. من که متحیر بودم با تعجب خود را به دست و پای آن حضرت انداختم و گفتم: آقا شما که هستی که مرا از این غم بزرگ نجات دادی؟! فرمودند: من محمد بن عبدالله هستم. گفتم: پدرم چه کرده بود که به این رو سیاهی مُرد. حضرت فرمودند: این شخص به خودش جفا می کرد و گنهکار بود. اما چون همیشه بر من صلوات می فرستاد و به یاد من بود من هم در اینجا به فریادش رسیدم و به یادش هستم و این پاداش کسی است که بر من صلوات بفرستد. من از خواب بیدار شدم و روی پدرم را چون ماه تابان درخشان و روشن دیدم. از آن روز به بعد فهمیدم که صلوات چه خاصیت هایی دارد. »
🔸استاد محمد رضا حکیمی به بنده فرمودند: 🔹من از زمانی که امام راحل حرکت خود را از آغاز کردند روزانه دعایی را برای سلامتی ایشان می خواندم و خودشان هم از این قضیه مطلع نبودند. در چند دیداری هم که با ایشان داشتم به این مطلب اشاره ای نکردم. 🔸زمانی که ایشان از دنیا رفتند دیگر دعا را ادامه ندادم تا اینکه امام به خواب من آمدند و فرمودند: آقای حکیمی شما دیگر برای ما دعا نمی خوانی! 🔹گفتم: این دعا برای سلامتی شما بود و چون شما از دنیا رفتید دیگر نیازی به خواندن آن نبود، من هم دیگر نخواندم! 🔸فرمودند: از این پس شما صلوات خاصه حضرت رضا (ع) را هر روز برای ما بخوانید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، نقل خاطره از: مرتضی نجفی قدسی مدیر دارالقران علامه طباطبایی قم. ➖➖➖➖➖
💠چهار حـــــدیث مهــــــدوے ____________________ ____________________ 🌤️امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف): شیعیان ما هنگامی  به فرجام نیک و زیبای خداوند می رسند که از گناهانی که نهی شده اند احتزار نمایند.[1] 📚📕📗[1]- بحارالانوار؛ ج53، ص177 ____________________ ☀️امام باقر (علیه السلام) : زمانے بر مردم مے‌آید ڪہ امام و پیشواے آنان غیبٺ مےڪند؛ پس خوشا بہ حال ڪسانے ڪہ در آن زمان بر فرمان ما استوار و ثابٺ قدم باشند.[2] 📚📕📗[2]- بحارالانوار، جلد۵۲ ____________________ ☀️امام علی (علیه السلام) : (مهدى) شيوه عدالت را به شما نشان مى دهد و احكام از بين رفته كتاب و سنّت را زنده سازد.[3] 📚📕📗[3]- نهج البلاغه، خطبه 138 ____________________ ☀️امام صادق(علیه السلام): هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائم (علیه السلام) باشد پس منتظر ظهور او باشد و اگر به راستی منتظر ظهور آن حضرت است به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید. و چنانکه این شخص پیش از قیام حضرت قائم (علیه السلام) بمیرد پاداش کسی را دارد که حضرت را درک می نماید.[4] ____________________ ____________________ 📚📕📗[4]- بحار الانوار؛ ج52، ص 140
*هَلْ مِنْ مُعينٍ فَأُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُكاءَ؟* ____________________ ____________________ 🗒️🗒️🗒️🗒️🗒️🗒️🗒️ 🔸خودمانیم... امرزو هم گذشت، چقدر یاد او کردیم؟؟؟ غریب تر از او هم هست در زندگی ما ؟؟؟ هَلْ مِنْ مُعينٍ فَأُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُكاءَ ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا ؟ هَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَساعَدَتْها عَيْنى عَلَى الْقَذى ؟ آيا كسى هست كه مرا يارى كند تا بسى ناله فراق و فرياد و فغان طولانى از دل بركشم؟ كسى هست كه جزع و زارى كند ؟ آيا چشمى مى گريد تا چشم من هم با او مساعدت كند و زار زار بگريد ؟ -{فرازی از دعای شریف ندبه}- ____________________ ____________________ گر چه سخت است این خزان انتظار می رسد آخر بهار می رسد آخر به پایان این عذاب انتظار... ____________________ ____________________ 🗒️🗒️🗒️🗒️🗒️🗒️🗒️ الّلهُـــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
💫خوشا به حال کسانی که برای ائمه اطهار ( علیهم السلام ) شعر می گویند💫 در کتاب « کرامات مرعشیه » به نقل از آیت الله العظمی مرعشی آمده است : « شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویۀ مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت ( علیهم السلام ) را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان. شهریار این شعر را خواند؛ علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را * که به ما سوا فکندی همه سایۀ هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین * به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند * چو علی گرفته باشد سر چشمۀ بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ * به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را برو ای گدای مسکین درِ خانۀ علی زن * که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من * چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب * که عَلَم کند به عالَم شهدای کربلا را چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان * چو علی که می تواند که به سر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت *** متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را و تا آخر شعر را کامل خواند. وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر ( علیه السلام ) دیده ام. از او پرسیدم: این شعر « علی ای همای رحمت » را کی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سؤال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام!؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه دربارۀ آن با کسی صحبت کرده ام. من خوابم را برای شهریار تعریف کردم. وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارنِ ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام. یقیناً در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان حضرت فاطمۀ زهرا ( سلام الله علیها ) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است. » حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در یکی از برنامه های درسهایی از قرآن که در مورد اهمیت سرودن شعر برای ائمۀ اطهار ( علیهم السلام ) صحبت می کردند، عنوان کردند که یکی از علمای بزرگ قم که از عالم برزخ خبر دارند، در مورد وضعیت برزخیِ استاد شهریار می گفتند: فقط خدا می داند که شهریار به خاطر این شعر ( علی ای همای رحمت ) در عالم برزخ صاحب چه مقام و منزلتی شده است.
با تمام وجود گناه کردیم...
کارت عروسی...