eitaa logo
🌼 منتظران ³¹³ 🌼
183 دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
18.1هزار ویدیو
304 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مۍشنوے‌رفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. ا شروط: @Shartha60 !
مشاهده در ایتا
دانلود
⬛حضرت ام البنین(س) به روایت شهید مطهری ☀️امام صادق عليه السلام: «رحم الله عمى العباس لقد اثر و ابلى بلاء حسنا...»(1) خدا رحمت كند عموى ما عباس را، عجب نيكو امتحان داد، ايثار كرد و حداكثر آزمايش را انجام داد. براى عموى ما عباس مقامى در نزد خداوند است كه تمام شهيدان غبطه مقام او را مى ‏برند. اينقدر جوانمردى، اينقدر خلوص نيت، اينقدر فداكارى! ما تنها از ناحيه پيكر عمل نگاه میكنيم، به روح عمل نگاه نمی‏كنيم تا ببينيم چقدر اهميت دارد. شب عاشوراست. عباس در خدمت اباعبدالله (ع) نشسته است. در همان وقت ‏يكى از سران دشمن مى ‏آيد، فرياد میزند: عباس بن على و برادرانش را بگوييد بيايند. عباس می‏شنود ولى مثل اينكه ابدا نشنيده است، اعتنا نمیكند. آنچنان در حضور حسين بن على مؤدب است كه آقا به او فرمود: جوابش را بده هر چند فاسق است. مى ‏آيد می ‏بيند شمربن ذى الجوشن است. شمر روى يك علاقه خويشاوندى دور كه از طرف مادر عباس دارد و هر دو از يك قبيله‏ اند، وقتى كه از كوفه آمده است‏ به خيال خودش امان نامه ‏اى براى اباالفضل و برادران مادرى او آورده است. به خيال خودش خدمتى كرده است. تا حرف خودش را گفت، عباس(ع) پرخاش مردانه ‏اى به او كرد، فرمود: خدا تورا و آن كسى كه اين امان نامه را به دست تو داده است لعنت كند. تو مرا چه شناخته‏ اى؟ درباره من چه فكر كرده‏ اى؟ تو خيال كرده‏ اى من آدمى هستم كه براى حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسين بن على (ع) را اينجا بگذارم و بيايم دنبال تو؟ آن دامنى كه ما در آن بزرگ شده‏ ايم و آن پستانى كه از آن شير خورده‏ ايم، اين طور ما را تربيت نكرده است. جناب ام البنين، همسر على (ع)، چهار پسر از على دارد. مورخين نوشته ‏اند على (ع) مخصوصا به برادرش عقيل توصيه می‏كند كه زنى براى من انتخاب كن كه ‏«ولدتها الفحولة‏» از شجاعان زاده شده باشد، از شجاعان ارث برده باشد «لتلد لى ولدا شجاعا» مى ‏خواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد. (البته در متن تاريخ ندارد كه على (ع) گفته باشد هدف و منظور من چيست، اما آنها كه به روشن بينى على معترف و مؤمن‏ اند می‏گويند على آن آخر كار را پيش بينى میكرد) عقيل، ام البنين را انتخاب میكند. به آقا عرض میكند كه اين زن از نوع همان زنى است كه تو میخواهى. چهار پسر كه ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس است، از اين زن به دنيا مى ‏آيند، هر چهار پسر در كربلا در ركاب اباعبدالله حركت میكنند و شهيد می‏شوند. وقتى كه نوبت‏ بنى هاشم رسيد، اباالفضل كه برادر ارشد بود به برادرانش گفت: برادرانم! من دلم میخواهد شما قبل از من به ميدان برويد، چون میخواهم اجر شهادت برادر را ادراك كرده باشم. گفتند: هر چه تو امر كنى. هرسه نفر شهيد شدند، بعد اباالفضل قيام كرد. اين زن بزرگوار (ام البنين) كه تا آن وقت زنده بود ولى در كربلا نبود، شهادت چهار پسر رشيد خود را درك كرد و در سوگ آنها نشست. در مدينه برايش خبر آمد كه چهار پسر تو در خدمت ‏حسين بن على (ع) شهيد شدند. براى اين پسرها ندبه و گريه مى ‏كرد. گاهى سر راه عراق و گاهى در بقيع مى ‏نشست و ندبه‏ هاى جانسوزى میكرد. زنها هم دور او جمع میشدند. مروان حكم كه حاكم مدينه بود، با آن همه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مى ‏آمد و مى ‏ايستاد و میگريست. از جمله ندبه‏ هايش اين است: لا تدعونى ويك ام البنين تذكرينى بليوث العرين كانت‏بنون لى ادعى بهم و اليوم اصبحت و لا من بنين اى زنان! من از شما يك تقاضا دارم و آن اين است كه بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد (چون ام البنين يعنى مادر پسران، مادر شير پسران)، ديگر مرا به اين اسم نخوانيد. وقتى شما مرا به اين اسم میخوانيد، به ياد فرزندان شجاعم مى‏ افتم و دلم آتش میگيرد. زمانى من ام البنين بودم ولى اكنون ام البنين و مادر پسران نيستم. مرثيه ‏اى دارد راجع به خصوص اباالفضل العباس: يا من راى العباس كر على جماهير النقد و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد میگويد: اى چشمى كه در كربلا بودى و آن منظره ‏اى كه عباس من، شير بچه من، حمله میكرد میديدى و ديده‏ اى! اى مردمى كه آنجا حاضر بوده ‏ايد! براى من داستانى نقل كرده ‏اند، نمی‏دانم اين داستان راست است ‏يا نه. يك خبر خيلى جانگداز به من داده‏ اند، نمیدانم راست است‏ يا نه. به من گفته‏ اند كه اولا دستهاى پسرت بريده شد، بعد در حالى كه فرزند تو دست در بدن نداشت‏ يك مرد لعين ناكس آمد و عمودى آهنين بر فرق او زد. واى بر من كه میگويند بر سر شير بچه‏ ام عمود آهنين فرود آمد. بعد مى‏ گويد: عباس جانم! فرزند عزيزم! من خودم میدانم كه اگر دست در بدن داشتى هيچ كس جرات نزديك شدن به تو را نمی‏كرد. لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين 📚📚1-ابصار العين؛ ص‏26 📚📚مجموعه آثار، ج17، ص242
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امام خامنه‌ای: واکسیناسیون عمومی بسیار چیز مهمی است حتما باید انجام بگیرد... 🔺بفرستید به اونایی که میـگـن رهبــری رو مجبور کردن واکسن بزنه صحبت های صریح رهبری هست.‌ بر میدارن صحبت های صریح رهبری رو تفسیر به میل خودشون، میکنن... 🔻همچنین صحبت های صریح رهبر معظم انقلاب در ۲۰ مرداد برای تهیه ی گسترده واکسن به هر شکل ممکن... 🔻رهبر معظم انقلاب می فرمایند: واکسن چه از راه واردات و چه با تولید داخلی باید با تلاش مضاعف و به هر شکل ممکن تأمین شود و در اختیار همه مردم قرار بگیرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروفسور konstantin pavlidis از انگلستان من شک دارم که پاندمی کرونا واقعی باشد. ایمنی و اثرگذاری واکسن های کرونا اثبات نشده. ویروس در بدن انسان 4 مرحله را طی میکند و در مرحله چهارم، dna ویروس با سلول های ایمنی میزبان ادغام میشود. به همین دلیل هیچ آزمایش کرونایی نمیتواند دقیق باشد و نیز هیچ واکسنی نمیتواند صحیح باشد. علائم ویروسی از جمله انقباضات عضلانی، خستگی مزمن و اختلالات روانی مثل افسردگی، همگی از تاثیرات واکسن هستند.
💫💫💫 به این میگن اخلاص 💫💫💫 در کتاب « داستانهایی از علما و پارسایان » آمده است : « شخصی که به شیخ عبدالرزاق مسئله گو معروف بود همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) مسئله می‌گفت و کتاب منازل الآخرۀ حاج شیخ عباس قمی را برای مستعمین می‌خواند. روزی پدر شیخ عباس که نمی‌دانست نویسندۀ این کتاب، فرزند خودش است به شیخ عباس گفت: کاش تو هم مثل شیخ عبدالرزاق مسئله‌گو می‌شدی و منبر می‌رفتی و می‌توانستی این کتابی که او می‌خواند برای ما بخوانی. شیخ عباس که خود نویسندۀ این کتاب بود در جواب پدرش گفت: دعا کنید خداوند توفیقی مرحمت کند. »
❌❌❌ سقوط از مقام رفیع ❌❌❌ در کتاب « داستانهای شگفت » به نقل از شهید دستغیب آمده است : « مخلص متقى و صفىِ زكى، مرحوم حاج غلامحسين تقريباً چهل سال قبل نقل فرمود كه من به مرحوم آيت اللّه سيد ابوطالب ارادتمند بودم و شبها در مسجد معركه خانه ( مسجد نور فعلى ) به جماعت ايشان حاضر مى شدم. مدتى طرف عصر تا موقع نماز مغرب در مسجد مزبور با حضور جمعى از مؤمنين چند مسئله مى گفتم و قدرى از معجزات ائمه اطهار ( عليهم السّلام ) را از روى كتاب مى خواندم. به تدريج جمعيت زيادى حاضر شدند تا اينكه حالت وسوسه در نيت من پديد آمد و از رياكارى و نمايش به خلق و طلب منزلت نزد مردم سخت ترسناك بودم و چون در اخلاص عمل خود در شك بودم آن مجلس را ترك كردم. شبى در عالم واقعه ديدم مركبى از نور برايم حاضر شد و من بر آن سوار شدم. پس به سمت آسمانها با سرعت نور حركت مى كرد و بهجت و سرور و لذتى كه در آن طيران و مشاهده عجايب خلقت پيدا كردم قابل وصف نبود تا به آسمان هفتم رسيدم. ناگاه مركب از من جدا شد و از همان جا سقوط كردم تا وسط مسجد معركه خانه افتادم. در نهايت سختى و زحمت و غصه و در همان حال صدايى شنيدم كه می گفت: صعود تو از اينجا بود و سقوط تو هم از اينجاست و اگر باز صعود مى خواهى بايد از همين جا باشد. چون از خواب بيدار شدم پى به اشتباه خود بردم و خودم را بر ترك آن مجلس ملامت كردم. پس تصميم گرفتم دوباره آن مجلس را برپا نمايم و همه روزه در همان موقع عصر مى رفتم ليكن جمعيت زیادی نمی آمد و مردم حاضر نمى شدند، خلاصه ديگر موفق به تجديد آن خير بزرگ نشدم و از آن فيض عظيم بى بهره گشتم. »
🌟🌟🌟 ارزش کار خالصانه 🌟🌟🌟 « حاج محمود نکوگویان می گفت: پدرم ( شیخ رجبعلی خیاط ) برایم تعریف می کرد که روزی از كوچه‌ای رد می‌شدم، دیدم زنی مَشك آب سنگینی را با زحمت حمل می‌كند. یكی از همین داش مشدی‌ها كه آنجا بود، به آن زن گفت: آبجی بده من برایت بیاورم تو از عقب سر من بیا و هر وقت به خانه‌ات رسیدی صدا بزن! جناب شیخ می‌گفت: من كه از پشت سر به آنها نگاه می کردم، دیدم كه آن مرد در هاله‌ای از نورحركت می‌كند! » [ کیهان فرهنگی، شماره۲۰۶ ] رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : وقتی روز رستاخیز فرا رسد، بانگ زنی بانگ می زند؛ هر که کاری برای غیر خدا انجام داده، پاداش خود را از آن کسی که کار را برای رضایتش انجام داده بگیرد. [ نهج الفصاحه ] شیخ عبدالکریم حامد می گفتند : « بعد از مدتها یک شب پیش خودم فکر کردم و گفتم: ما تا به حال هرچه دعا خواندیم، گفتیم این دعا این قدر ثواب دارد، این ذکر این قدر درجه و مقام دارد و اثرش این است و برای این چیزها خواندیم، امشب بیایم و این دعا را برای خدا بخوانم. دعا را خواندم و همان شب، پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را زیارت کردم. حضرت فرمودند: تا حالا کجا بودی!؟ حضرت می خواستند بفرمایند: باید از اول بلوغت این گونه می بودی. » « شيخ رجبعلی خیاط یک بار به یک مرتاض گفت: حاصل ریاضت‌های تو بالاخره چیست؟ آن شخص خم شد، قطعۀ سنگی برداشت و آن را به گلابی تبدیل و به شیخ تعارف کرد. شيخ رجبعلی خیاط گفت: این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟! مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد. » [ کیمیای محبت، ص۱۷۱ ] « شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: در مسجد جمعۀ تهران، شبها می نشستم و حمد و سورۀ مردم را درست می کردم. شبی دو بچه با هم دعوا می کردند، یکی از آنها که مغلوب شد برای اینکه کتک نخورد آمد پهلوی من نشست. من از فرصت استفاده کردم، حمد و سوره اش را پرسیدم و این کار، آن شب همۀ وقت مرا گرفت. شب بعد درویشی نزدم آمد وگفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لیمیا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهی! به او پاسخ دادم: نه! اگر این ها به درد می خورد به من نمی دادی. » [ کیمیای محبت، ص ۳۷]
🔷🔷 آثار و برکات انفاق با اخلاص 🔷🔷 در کتاب « بهجت عارفان در حدیث دیگران » به نقل از آیت الله العظمی بهجت آمده است : «یکی از علمای نجف در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد. شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده‌اند. سؤال کرد این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن شماست. تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام نداده‌ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت: آری، گفتند: تعجب نکن، این پاداش آن یک درهم شماست که خالصانه و با حُسن عمل انجام گرفته است. » رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : بنده ای یک قرص نان صدقه می دهد و پیش خدا بزرگ می شود تا مثل کوه احد شود. [ نهج الفصاحه ]
❌❌❌ سقوط از مقام رفیع ❌❌❌ در کتاب « داستانهای شگفت » به نقل از شهید دستغیب آمده است : « مخلص متقى و صفىِ زكى، مرحوم حاج غلامحسين تقريباً چهل سال قبل نقل فرمود كه من به مرحوم آيت اللّه سيد ابوطالب ارادتمند بودم و شبها در مسجد معركه خانه ( مسجد نور فعلى ) به جماعت ايشان حاضر مى شدم. مدتى طرف عصر تا موقع نماز مغرب در مسجد مزبور با حضور جمعى از مؤمنين چند مسئله مى گفتم و قدرى از معجزات ائمه اطهار ( عليهم السّلام ) را از روى كتاب مى خواندم. به تدريج جمعيت زيادى حاضر شدند تا اينكه حالت وسوسه در نيت من پديد آمد و از رياكارى و نمايش به خلق و طلب منزلت نزد مردم سخت ترسناك بودم و چون در اخلاص عمل خود در شك بودم آن مجلس را ترك كردم. شبى در عالم واقعه ديدم مركبى از نور برايم حاضر شد و من بر آن سوار شدم. پس به سمت آسمانها با سرعت نور حركت مى كرد و بهجت و سرور و لذتى كه در آن طيران و مشاهده عجايب خلقت پيدا كردم قابل وصف نبود تا به آسمان هفتم رسيدم. ناگاه مركب از من جدا شد و از همان جا سقوط كردم تا وسط مسجد معركه خانه افتادم. در نهايت سختى و زحمت و غصه و در همان حال صدايى شنيدم كه می گفت: صعود تو از اينجا بود و سقوط تو هم از اينجاست و اگر باز صعود مى خواهى بايد از همين جا باشد. چون از خواب بيدار شدم پى به اشتباه خود بردم و خودم را بر ترك آن مجلس ملامت كردم. پس تصميم گرفتم دوباره آن مجلس را برپا نمايم و همه روزه در همان موقع عصر مى رفتم ليكن جمعيت زیادی نمی آمد و مردم حاضر نمى شدند، خلاصه ديگر موفق به تجديد آن خير بزرگ نشدم و از آن فيض عظيم بى بهره گشتم. »
💫💫💫 به این میگن اخلاص 💫💫💫 در کتاب « داستانهایی از علما و پارسایان » آمده است : « شخصی که به شیخ عبدالرزاق مسئله گو معروف بود همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) مسئله می‌گفت و کتاب منازل الآخرۀ حاج شیخ عباس قمی را برای مستعمین می‌خواند. روزی پدر شیخ عباس که نمی‌دانست نویسندۀ این کتاب، فرزند خودش است به شیخ عباس گفت: کاش تو هم مثل شیخ عبدالرزاق مسئله‌گو می‌شدی و منبر می‌رفتی و می‌توانستی این کتابی که او می‌خواند برای ما بخوانی. شیخ عباس که خود نویسندۀ این کتاب بود در جواب پدرش گفت: دعا کنید خداوند توفیقی مرحمت کند. »
🔻♦️انفاق یک قرص نان و طبیب شدن♦️🔻 در کتاب « مکافات عمل » به نقل از حاجى ميرزا خليل آمده است : « من در علم طب چندان درس نخوانده بودم. همۀ اين مهارت و بصيرت از بركت دادن يك قرص نان بود و داستان آن بدين صورت بود كه من در ايّام جوانى به قصد زيارت كريمۀ اهل بيت حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) به قم مشرف شدم. در آن زمان در شهر قم و در شهرهاى ديگر ايران گرانىِ سختى به وجود آمده بود به طورى كه نان به زحمت به دست مى آمد و اين وضعيت نتيجه جنگ بين دولت ايران و روس بود. علّتش هم اين بود كه اسيران زيادى از زن و مرد، بزرگ و كوچك وارد كشور و در شهرهاى مختلف متفرق شده بودند. من در يكى از حجره هاى دارالشّفاء حوزه علمیه منزل كرده بودم. روزى به بازار رفتم و با رنج فراوان نانى به دست آوردم. در بين راه به زنى از اسيران مسیحی رسيدم كه طفلى در بغل داشت و از گرسنگى صورتش زرد شده بود. همين كه او نان را در دست من ديد، گفت: شما مسلمانان رحم نداريد؟! خلق را اسير مى گيريد و گرسنه نگه مى داريد!؟ من دلم به حالش سوخت و نانى را كه در دست داشتم به او دادم. يك شبانه روز را با گرسنگى سپرى كردم. تنها در منزل نشسته بودم كه ناگهان مردى داخل حجره شد و گفت: بى بىِ من از درد رنج مى برد و بى طاقت افتاده، اگر دكترى سراغ دارى به من بگو تا علاجش را بپرسم؟ يك دفعه به او گفتم: فلان چيز خوب است. او گمان كرد من پزشك هستم. بنابراين فوراً برگشت و دارويى را كه من گفته بودم به مريض خوراند و در كمال تعجّب مريض فوراً خوب شد. بعد از اين قضيه او با جمعى سراغم آمدند و از من تشكر كردند. خبر معالجه کردن من منتشر شد و از هر جا براى معالجه به من هجوم آوردند. من با مراجعه به كتاب هاى طب قديم به تهران مراجعه كردم و در اندك زمانى معروف و مشهور شدم و اسمم در زمره اساتید طب ثبت شد و همۀ اين قضايا در اثر گذشتن از يك قرص نان و انفاق کردن آن بود. » رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : چیزی به دست مستمند و فقیر بگذار، اگر چه سم سوخته ای باشد. [ نهج الفصاحه ] حاج مرشد چلويي می گفت: « سالها قبل در سنین جوانی که تازه به تهران آمده بودم، فقیری را دیدم که از گرسنگی هیچ جانی نداشت و صدایش در نمی آمد. من هم فقط یک سکه را که تمام دارایی ام بود به فقیر دادم و او برای خود غذا خرید. از آن روز به بعد حالات عجیبی به من دست می داد. آن سکه سرنخی برای پیشرفت های معنوی ام بود. »
🌟🌟🌟 ارزش کار خالصانه 🌟🌟🌟 « حاج محمود نکوگویان می گفت: پدرم ( شیخ رجبعلی خیاط ) برایم تعریف می کرد که روزی از كوچه‌ای رد می‌شدم، دیدم زنی مَشك آب سنگینی را با زحمت حمل می‌كند. یكی از همین داش مشدی‌ها كه آنجا بود، به آن زن گفت: آبجی بده من برایت بیاورم تو از عقب سر من بیا و هر وقت به خانه‌ات رسیدی صدا بزن! جناب شیخ می‌گفت: من كه از پشت سر به آنها نگاه می کردم، دیدم كه آن مرد در هاله‌ای از نورحركت می‌كند! » [ کیهان فرهنگی، شماره۲۰۶ ] رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : وقتی روز رستاخیز فرا رسد، بانگ زنی بانگ می زند؛ هر که کاری برای غیر خدا انجام داده، پاداش خود را از آن کسی که کار را برای رضایتش انجام داده بگیرد. [ نهج الفصاحه ] شیخ عبدالکریم حامد می گفتند : « بعد از مدتها یک شب پیش خودم فکر کردم و گفتم: ما تا به حال هرچه دعا خواندیم، گفتیم این دعا این قدر ثواب دارد، این ذکر این قدر درجه و مقام دارد و اثرش این است و برای این چیزها خواندیم، امشب بیایم و این دعا را برای خدا بخوانم. دعا را خواندم و همان شب، پیغمبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را زیارت کردم. حضرت فرمودند: تا حالا کجا بودی!؟ حضرت می خواستند بفرمایند: باید از اول بلوغت این گونه می بودی. » « شيخ رجبعلی خیاط یک بار به یک مرتاض گفت: حاصل ریاضت‌های تو بالاخره چیست؟ آن شخص خم شد، قطعۀ سنگی برداشت و آن را به گلابی تبدیل و به شیخ تعارف کرد. شيخ رجبعلی خیاط گفت: این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟! مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد. » [ کیمیای محبت، ص۱۷۱ ] « شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: در مسجد جمعۀ تهران، شبها می نشستم و حمد و سورۀ مردم را درست می کردم. شبی دو بچه با هم دعوا می کردند، یکی از آنها که مغلوب شد برای اینکه کتک نخورد آمد پهلوی من نشست. من از فرصت استفاده کردم، حمد و سوره اش را پرسیدم و این کار، آن شب همۀ وقت مرا گرفت. شب بعد درویشی نزدم آمد وگفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لیمیا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهی! به او پاسخ دادم: نه! اگر این ها به درد می خورد به من نمی دادی. » [ کیمیای محبت، ص ۳۷]
🔷🔷 آثار و برکات انفاق با اخلاص 🔷🔷 در کتاب « بهجت عارفان در حدیث دیگران » به نقل از آیت الله العظمی بهجت آمده است : «یکی از علمای نجف در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد. شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده‌اند. سؤال کرد این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن شماست. تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام نداده‌ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت: آری، گفتند: تعجب نکن، این پاداش آن یک درهم شماست که خالصانه و با حُسن عمل انجام گرفته است. » رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : بنده ای یک قرص نان صدقه می دهد و پیش خدا بزرگ می شود تا مثل کوه احد شود. [ نهج الفصاحه ]