eitaa logo
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
77 فایل
بزرگترین گناه ما... ندیدن اشک‌های اوست! اشک‌هایی که او... برای دیدن گناهان ما می‌ریزد! ╬═♥اللهم عجل لولیک الفرج♥╬
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
می‌گویند دل گرفته هم خدایی دارد . . . ! بِسمِ رَبِّ الحُسین . . . "صلی اللّه علیكَ یااباعبداللّه ا
پس اصالت ما ادما،به روحمونه! فقط یجا اگه روح در بدن نباشه،جسم شرف پیدا می‌کنه!... حتی اگه خون آلود باشه... خون اون دیگه جزء نجاسات حساب نمیشه؛ بلکه مث آب جز مطهراته...! و تموم اینها، متعلق به زمانیه که انسان"شهید"میشه:)! قصۀ شهادت،عجیب پیچیده و جذابه:)! میگن: شهید حتی نیاز به غسل نداره😄! با همون خون،دفنش کنید:)! راستی چرا"خون"اینقدر احکامش تو اسلام متغیره؟! وقتی که پلیدی ها در یک اجتماع بالا میره، فقط "خون" یارای تطهیر داره! و بالاترین همدم و هم نوای او اشکه؛نه آب! ترزیقِ خون در اندام اجتماع،رسالت شهیدانه...! و تزریق پیام اون خون و اشک برای اون خون،رسالت شاهدان و سینه چاکانِ! سلام بر سید شهیدان عالم! سلام بر حسین،وارث آدم! خون حسین بن علی(ع)چنان شرف یافت؛ که خدا اون خون رو برای خودش قبضه کرد...! السلام علیک یا ثارالله؛ سلام بر تو ای خون خدا!
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
فقط می‌خوام حسین(ع) گفتناش با دلت بازی کنه:)! حضرت زینب(س) به گردن ما خیلی حق داره...! علمدار کربلاس...! یکم بگم از اجازه گرفتن خانم جان؟! اسمشو روضه نمیزارم... چون فک نکنم لایق باشم اسمم روضه خون باشه..! بریم کربلا... روز عاشورا... بسم الله؛ علی اکبر رفت . . . قاسم رفت . . . تعداد کم یا زیادی از یارای حضرت رفتن...! خانم زینب(س)؛ بچهاشو صدا زد... با احترام نزد مادر رسیدن... تو عرب رسم دارن که یه وقتایی چشم مردا رو سرمه میکشَن خانم چشم پسرا رو سرمه کشید؛ لباس رزم تن پسراش کرد... مُشک ناب به لباسشون زد... یه روایت از یه مادر شهید بگم؛ گفت هر دفعه که می‌رفت،میدونستم بر میگرده... اما دفعه آخر؛ هر چی خواستم به دلم بد راه ندم؛دیدم فایده ندارع! یه حسی بهم می‌گفت اگه بره دیگه برگشتی تو کار نیست... داشت وسایلشو تو ساک می‌چید... . گفتم:مادر میشه یه چند ساعت دیرتر بری؟! -چرا مادرجان؟! +آخه؛ باهات حرف دارم... اومد نشست... حرف زدیم... گفت مادر رفقا منتظر من وایسادن من برم دیگه... گفتم: حالا چند دیقه دیگه...! گرفتی؟!
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
فقط می‌خوام حسین(ع) گفتناش با دلت بازی کنه:)! حضرت زینب(س) به گردن ما خیلی حق داره...! علمدار کربل
خانم جان گفت: بیاید بشینید من حرف دارم باهاتون... شروع کردن حرف زدن؛ میرید نزدِ دایی... دست ادب به سینه میزارید... زانو میزنید جلو‌ دایی... از دایی اذن جنگ میگیرید! بچها چشم گفتن؛ خواستن از خیمه خارج شَن خانم یه بار دیگه بچها رو صدا زد... گفت اذن بگیریدا . . . بچها رفتن نزد دایی... هم دایی شون بود؛ هم مولاشون؛ هم امامشون! بچهای حضرت زینب(س)وارد خیمۀ آقا اباعبدالله شدن... نشستن روبروی اقا... کارهایی که مادر گفته بود رو انجام دادن؛ گفتن: دایی جان اومدیم اذن ورود به میدان رو بگیریم..! آقا گفت: بلند شید؛ بلند شید برید پیشِ مادرتون... دوباره گفتن؛ آقا گفت: بلند شید برید تو خیمه! امر،امر امام بود... باید اطاعت میکردن رفتن تو خیمه،یه گوشه نشستن زانوی غم بغل گرفتن...! خانم زینب رفتن گفتن چیشده؟! بچها با گریه گفتن دایی اجازه نداد به میدان بریم! +الان خودم میرم اجازتون رو میگیرم! مگه مادرتون مرده که شما زانوی غم بغل بگیرید؟! خانم رفتن نزد برادر... اذن گرفتن و داخل شدن؛ +داداش،چرا به بچها اجازه ندادی راهی بشن؟! -زینب جان،من اجازه نمیدم؛برگرد برو تو خیمه تا حالا این حرفا رو شاید بارها شنیده باشین... اما من می‌خوام از یه طرف دیگه نگا کنم به موضوع... من میگم،خانم وقتی دیدن اباعبدالله اجازه نمیدن؛ گفتن:
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
خانم جان گفت: بیاید بشینید من حرف دارم باهاتون... شروع کردن حرف زدن؛ میرید نزدِ دایی... دست ادب ب
+داداش اگه اجازه ندی، مثل بابام سربند به سر می‌بندم! چادر به کمر می‌بندم! داداش؛ من در اینجا به جز تو از همه شیرترم! من بشه از عباس شیرترم! داداش؛ تورو به مادرمون زهرا... (از یجا به بعد دیدن حسین(ع) و زینب(س) دارن با هم گریه میکنن... حسین(ع) روضه میخونه،زینب(س)گریه می‌کنه... زینب(س)روضه می‌کنه؛حسین(ع)گریه می‌کنه... +داداش؛ مادرمون رو یادته؟! حرفایی که حسن(ع) شبا تو خواب میزد رو یادته؟! همش میگف: نزن؛ نزن؛ مادرمو نزن! مگه خودت مادر نداری نزن مادرمو!!! داداش یه پسر زمین خوردن مادرشو دید کافیه! نزار پسرای من ببین زمین خوردنمو... داداش اذن‌ بده راهی بشن... اباعبدالله دیگه سکوت کرد فقط سرشو به نشونه تأیید تکون داد... -زینب فقط بگو بیان من یه بار نگاشون کنم... خانم رفت تو خیمه؛ +بچها اذن گرفتم،برید پیش دایی... بچها داشتن از خیمه بیرون میرفتن... که یه دفعه یکی از اونها برگشت؛ _خداحافظ مادر... میگن: خانم زینب رفت نشست گوشۀ خیمه،دست گذاشت رو گوش های مبارکشون؛ +بزار حداقل نشنوم خدا ناله های بچهامو... شرمنده که حرفام تموم نشده میمونه... ولی ادامه دادن این موضوع،توانی میخواد که من ندارم😭😭😭... حلال کنین... 🖤اللهم عجل لولیک الفرج🖤 الهی به صبوری خانم زینب(س)؛ آمین 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘ یا ذالجلال و الاکرام ذکر روز یکشنبه(100مرتبه) معنی: ای صاحب شکوه و بزرگواری ✅ویژگی: باعث فتح و نصرت
دعای هفتم صحیفه سجادیه رو به توصیه ی رهبر عزیزمون تو ایام کرونا میخوندیم از این به بعد این دعا رو میخونیم تا ان شاالله از بلایا و فتنه های آخرالزمان دور باشیم هرروز هم به نیابت از شهدای عزیزمون میخونیم امروز هم به نیت 👇👇👇 «شهید والا مقام ناصر مسلمی سواری🌹» دعا رو میخونیم ان شاالله 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ان شاالله که از همگی قبول باشه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 هدیه به محضر مهدی صاحب الزمان🌸 اللهم عجل لولیک الفرج🌹🌹🌹 ⚠️پیشنهاد میکنیم شهدای عزیزتون و معرفی کنین تا ان شاالله به نیابتشون دعا خونده بشه💢 🛑💢🛑💢🛑💢🛑💢🛑 کانال مارو به دوستاتون پیشنهاد بدین☘🌸☘🌸☘🌸
عمو! شلوغی گودال بیش از اندازه است!! خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم❤️😭 شب و روز پنجم محرم منتسب است به حضرت عبدالله 💔
🔴 بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند 🔴 خاطره‌ای از ریاست جمهوری رهبری سال 1362 زمانی که رییس‌جمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج می‌شد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می‌شد. چند محافظ‌ دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی می‌گفتند. او فریاد می‌زد آقای رییس‌جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم ... آقای خامنه‌ای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره، بچه‌ها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته می‌خوام با آقای خامنه‌ای حرف هم بزنم. پسرک 13 ساله با صورت پُر اَشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا می‌رساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند می‌گوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان می‌گوید: این هم آقای خامنه‌ای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری می‌پرسد: اسمت چیه پسرم؟ پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی می‌گوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و می‌گوید: ‌افتخار دادی پسرم، صفا آوردی، چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه‌ی کجای اردبیل هستی؟ - انگوت کندی آقا جان! آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم. + بگو پسرم. چه خواهشی؟ - آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! + چرا پسرم؟ نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقا جان!حضرت قاسم 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم. می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر به جنگ رفتن 13 ساله‌ها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم (ع) می‌خوانند؟ + پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است. نوجوان هیچ نمی‌گوید، فقط هِق‌هِق گریه می‌کند. + آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریز تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست، هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد. آقا خم می‌شود صورت او را می‌بوسد و می‌گوید «ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن، سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان». نوجوان 13 ساله (شهید مرحمت بالازاده) روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر به فاصله اندکی از شهادت مرادش شهید مهدی باکری به شهادت رسید و میهمان حضرت قاسم (ع) شد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿 یا قاضی الحاجات ذکر روز دوشنبه(100مرتبه) معنی:ای برآورنده ی حاجات ✅ویژگی: باعث بی نیازی میشود
دعای هفتم صحیفه سجادیه رو به توصیه ی رهبر عزیزمون تو ایام کرونا میخوندیم از این به بعد این دعا رو میخونیم تا ان شاالله از بلایا و فتنه های آخرالزمان دور باشیم هرروز هم به نیابت از شهدای عزیزمون میخونیم امروز هم به نیت 👇👇👇 «شهید والا مقام مصطفی عارفی🌹» دعا رو میخونیم ان شاالله 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ان شاالله که از همگی قبول باشه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 هدیه به محضر مهدی صاحب الزمان🌸 اللهم عجل لولیک الفرج🌹🌹🌹 ⚠️پیشنهاد میکنیم شهدای عزیزتون و معرفی کنین تا ان شاالله به نیابتشون دعا خونده بشه💢 🛑💢🛑💢🛑💢🛑💢🛑 کانال مارو به دوستاتون پیشنهاد بدین☘🌸☘🌸☘🌸
📝 ... به حضرت عرض کرد عموجان من هم فردا به شهادت می رسم؟ حضرت اول یک ‏سوال از او کردند، فرمودند: عزیزِ دلم مرگ در نظر تو چه جور است؟ دوست داری مرگ را؟ عرض کرد: آقا مرگ ‏در رکاب شما أحلی من العسل؛ از عسل شیرین تر است. حضرت فرمود پس به تو بشارت دهم تو هم به ‏شهادت میرسی ولی شهادتت همراه با یک سختی و شهادت ویژه ایست. خدای متعال برایت یک سفره ی ‏خاصی پهن کرده. خیلی هم سخت است شهادتت. ‏ همین طور هم شد، شنیدید آمد محضر امام اجازه بگیرد حضرت اجازه ندادند. التماس کرد حضرت اجازه ‏دادند برود میدان. سوار بر مرکب شد، گفتند پاهایش به رکاب نمی‌رسید. زره نپوشیده بود، جوری جنگید ‏مجبور شدند، محاصره اش کنند. از اسب رو زمین افتاد عمو ‏را صدا زد... آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی امام حسین علیه‌السلام یکی از جاهایی که پیداست خیلی غصه خوردند در عاشورا اینجاست. گفتند ‏حضرت به سرعت خودش را رسانید ولی دید قاسم در حلقه محاصره دشمن است. تا برود دشمن را ‏دور کند، از حلقه محاصره قاسم را بیرون بیاورد، بدن مطهر حضرت زیر سُم اسب‌ها قرار گرفت. یک وقتی ‏گردوغبار میدان فرو نشست. حضرت آمد بالینش دیگر کار تمام شده. در حال جان دادن است. پا به زمین ‏می‌کوبد. امان ز لحظه آخر كه دست و پا می‌زد عموی بی‌كس خود را فقط صدا می‌زد امان ز تشگی و پا كشيدنش بر خاك كه مُهرِ داغِ دلش را به كربلا می‌زد حضرت فرمود چقدر برای عمویت سخت است تو او را صدا بزنی اما نتواند تو را اجابت کند. نتواند ‏کاری برای تو انجام بدهد. بدن قاسم را برداشت به سینه چسبانید ولی ‏می‌گویند وقتی می‌رفت دیدند پاهای قاسم روی زمین می‌کشد... الا لعنه الله علی القوم الظالمین ✍حسین ابراهیمی
شیوه ی جدید تشویق بانوان به حجاب
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینم دستگیر شد👌🏻 🔹 توهین و حمله به آمران بی پاسخ نمیمونه... 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
شبکه اجتماعی که راس لگوی خود نام مبارک سید شهدا را درج کند هزااار برابر ارزشش بیشتر از شبکه های مجازی غرب است باافتخار تا آخرین لحظه فعالیت خواهیم کرد وتبلیغش و خواهیم کرد