eitaa logo
[ رفیقِ شھیدم ] .
1.4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
270 فایل
بسم الله وقفِ حضرتِ مهدی باافتخآر ساندیسخورِانقلاب . من ؟ یه تکواندو کار و بسیجی رفیقِ شهیدم ؟ابراهیم هادی من به امیدِ اینکه این پرچمُ🇮🇷 بکشن رو تابوتم زندگی میکنم شهید نشی،میمیری . کپۍ ؟ حلالت رفیق . تا‌خون‌تو‌رگامه،‌این‌پرچم🇮🇷🇵🇸باهامه: )
مشاهده در ایتا
دانلود
بدویید..
چون کسی شرکت نداشت و زهرا فرستاد برنده شد زهراااا✨✨✨✨👌👌👌👌
خوب خوب سلام
سلام چطورین خوب قرار بود در مورد چی بگم؟ اها کلاس 802 خوب داستان از امروز صبح شروع میشه... وارد کلاس شدم اولین کاری که کردم سلام به دوستم بود و بعد پیچیدم و رفتم تا اخر کلاس تا کیف رو از روی شونه هام بر دارم و یکم از بار هامو کم کنم تا بتونم بعدش یکم وسط سالن راه برم. تا اینجا که اتفاقی چندان خاصی در کلاس نیوفتاد چون صبح که میشه همه خوابالودن . زنگ اول هدیه داشتیم معلم هدیه وارد میشود... از قرار معلوم امتحان مستمر هدیه داشتیم ۸ تا درس منم که نخونده بودم ولی بعد که مطمئن شدم امتحان داریم شروع کردم به خوندن...امام علی(ع)فرمودند...... هنوز دوتا ورق نخوندم میز بقلیم میگه ببین درس ۷ رو بلدی گفتم نه 😂گفت درس چهار چی منم یک نگاه انداختم دیدم هعی همچی متمایل بلدم😂به قول ما فیف تی فیف تی خلاصه قرار شد بقیشو اون برسونه منم اون درسو در صورتی که فقط ما حرف میزنیم به تقلب که میرسه هیچکی از هیچ کس یادی نمیکنه😅😊 و خوب بعد از خوندن امتحان شروع شد ولی حالا میکنین تونستم در همون چند دقیقه ۷ تا درس بخونم😀 و اما امتحان.... تا ورق رو دادن شروع کردن به خوندن سوالات اولی معنی کردن بود گفتم ولش کن رفت دومی حل کردم بغلیمم تقلب کرد تا صفحع اول تموم شد رفتیم صفحه دوم و..... خوب من امتحانم رو زود تموم کردم سوالاش برام اسون بود بچه ها هم تا گفتم تموم شد همچین چپ چپ نگاه کردن اصلا اونجا من تو شوک بودم🙄 وقت امتحان تمام شد ۲۰ دقیقه به زنگ مونده بود در همین زمان با بچه ها جمع شدیم فقط بحث میکردیم :(اره بابا مال من درسته . نه مال من درسته)😂. زنگ خورد همه رفتیم حیاط.. و اما زنگ دوم ورزش😃میخواستیم زنگ ورزش فیلم بزاریم نشد😕 ولی جاش رفتیم نماز خانه و داستان خنده دار از اینجا شروع میشه..😃🙂 نماز خانه:👇 رفتیم یک تست های ورزشی انجام بدیم نشسته بودیم دورتا دور جمع و جور یکی یکی اسممون رو صدا میزدن حالا این همکلاسیم میخواد دستش رو دراز کنه که اون یکی میگه اگه تونستی رکورد منو بشگونی بهت بستنی میدم هر چقد تلاش کرد نتونست باهاشم داغون شد😂 بعد اومدم تو راهرو که اندازه قد رو بگیرم . گرفتم ؛اومدم دم در نماز خونه وایستادم یک همکلاسی قد کوتاه داریم ریزه پیزه یه یکی از چادر های نمازخانه رو برداشته اومده ادا حاج خانوما رو در میاره🤣باید میبودید میدیدید . چادرم همچین سفت گرفته بود صورتش کم دیده میشد _میگه چی میخواستن همسایه؟ *سه کیلو قورقوروت😂 _چی🙄سه کیلو کمه . پنج کیلو هم بردن😂😂 _دیگه چی میخین همساده؟ *چی دری حالا؟ _ماست میوه کشک و..‌ وخلاصه که تمام رفتم داخل نماز خونه نشستم کنار بقیه حالا اوناهم یک حرفایی میزدن یادم نمیاد ولی خعلی میخندیدیم😂😊🙂 و زنگ تفریح خورد... زنگ بعدی عربی بود... حالا هیچکی هم معنی درس هارو ننوشته بود بقل دستیم نوشته بود حالا هعی کتابش دست به دست میشد:[ (عیبابا) بدین من دیگه خوب باشع بیا ... ، هنوز نرسیده بود به دستم میز جلوییم که خعلی پرویه ازش گرفت.🙄😶 گفتم ببین یا میدی یا همون که خودت میدونی 😂خلاصع که اره نپرسین نمیگما😶😆 و داد اخرشم نوشتم و خوندم تازه نمره هم گرفتم😀 زنگ نماز بود رفتیم نماز خونه باز برگشتیم. عه عه عه اصلا میبینی دو دقیقه نمیشع کلاس مارو تنها گذاشت.😕😶🙄 اسپری اوردن کلشو خالی کردن. وسطای درس دادن دبیر بود بچه ها داشتن باهم دیگه حرف میزدن نه اروم بلکه بلند بلند😂یعنی همه معلم ها شاکی بودن😂😂 معلماعصابش بهم ریخت گفت به یکی از بچه ها :(دهنتو ببند😶😐) بعد بچه ها: هههههحخخخحخ😂 بعد معلم میگه:(میخندین 😐حقشه یکی بزنم تو دهنتون🤣) اخرای کلاس بود ولی خداوکیلی هنوز ۲۰ دقیقه مونده بود به زنگ اما بچه خنگه کلاس کولشم بسته بود فقط حرف میزد دوستم دیدش بعد به منم گفت من که دیدم داشتم از خنده میمردم😂😂😂 خلاصه بگم قضیع حاضر بودن رو براتون: بچه ها برای اینکه تا زنگ میخوره جا نمونند تو کلاس همیشه ۲۰ دقیقه مونده به اخر حاضر میشن تازع معلم داره درس میدع ولی جمع کردن😂از دست اینا😁 خوب زنگ خورد و همه رفتن... اینم داستان امروز واقعی بود 😂👍🏻 @zdchukgeruiuiov
اینم کلاس ۸۰۲
نمیدونم‌بخندم‌یاگریہ‌کنم بخندم‌بہ‌این حجم‌ازاحمق‌بودنتون یاگریہ‌کنم‌ازاین‌حجم‌ازاحمق‌بودنتون برداشتیدعڪس شھیدمدافع‌حرم‌حسن‌علاءنجمھ روگذاشتید؟! اوڪی‌حماقت‌داریدعادیہ ولی‌یہ‌سرچ‌بزن‌اول‌مطمئن‌شوطرف حداقل‌شھید نباشهههه😂🤦🏿‍♂ خداشفاتون‌بده‌ان‌شاءالله.