🟦 *بیکران فضائل امیر المومنین علیه السلام*
*انا قائم بالقسط. انا دابة الارض . انا الراجفة . انا الرادفة . انا الصيحة بالحق يوم الخروج . انا الذى لا يكتم عنه خلق السماوات و الارض . انا الساعة التى لمن كذب بها سعير. انا الم ، ذلك الكتاب الذى لا ريب فيه . انا السماء التى امر الله ان يدعى بها. انا النور الذى اقتبس منه موسى فهدى . انا هادم القصور. انا مخرج المؤمنين من القبور. انا الذى عندى الف كتاب من كتب الانبياء. انا المتكلم بكل لغة فى الدنيا. انا صاحب نوح و منجيه . انا صاحب ايوب المبتلى و شافيه . انا صاحب يونس و منجيه . انا اقمت السماوات السبع بنور ربى و قدرته . انا الغفور الرحيم ، و ان عذابى لهو العذاب الاليم . و انا الذى اسلم ابراهيم الخليل و اءقر بفضلى . انا عصاء الكليم و به آخذ بناصية الخلق اجمعين . انا الذى نظرت فى الملكوت فلم يغب عنى شى ء و غاب عن غيرى . انا الذى احصى هذا الخلق و ان كثروا حتى اوديهم الى الله . انا الذى لا يبدل القول لدى و ما انا بظلام للعبيد. انا ولى الله فى ارضه ، و المفوض اليه امره ، و الحاكم فى عباده . و انا الذى دعوت الشمس و القمر فاءجابانى . و انا الذى دعوت السبع السماوات فاجابونى ، و امرتها فينصبونى... *
🟢 *من قيام كننده به قسط و عدالتم* .
*من همان جنبنده زمينم* .
*منم راجفه (زلزله تكان دهنده زمين) منم رادفه (زلزله ديگرى در پى اولى )*.
*من همان فرياد حقى هستم كه هنگام خروج از قبرها برآورده مى شود*.
*من همانم كه آفرينش آسمانها و زمين از او پوشيده نيست* .
*من همان ساعت (قيامت )ام كه بهره آن كه دروغش پندارد آتش سوزان است* .
*من « الم » ، آن كتابى است كه ترديدى در آن نيست مى باشم* .
*من همان نامهايى هستم كه خدا فرمان داده او را بدان بخوانند*.
*من همان نورى هستم كه موسى از آن برگرفت و راه يافت* .
*من ويرانگر كاخهايم* .
*من بيرون آورنده مؤمنان از قبرهايم* .
*من همانم كه هزار كتاب از كتابهاى پيامبران نزد اوست* .
*من آنم كه به هر لغتى كه در دنياست سخن مى گويم* .
*من همراه نوح و نجاتبخش اويم* .
*من همراه ايوب گرفتار و شفابخش اويم* .
*من همراه يونس و رهايى بخش اويم* .
*من آسمانهاى هفتگانه را به نور و قدرت پروردگارم بپا داشتم* .
*من همان آمرزنده و مهربانم و عذابم همانا عذاب دردناك است* .
*من آنم كه ابراهيم خليل تسليم او شد و به فضل او اقرار نمود*.
*من عصاى موساى كليم ام و با آن موى پيشانى تمام خلايق (اختيار و زمام آنان ) را بدست دارم*.
*من آنم كه در ملكوت نظر كرد بنابراين چيزى از نظرم پنهان نيست و از ديگران پنهان است* .
*من آنم كه شمار اين خلق را مى دانم هر چند بسيار باشند تا آن ها را به خداوند تحويل دهم* .
*من آنم كه سخن در نزد من تبدل نمى يابد و من هرگز به بندگان ستمكار نمى باشم* .
*من ولى خدا در زمين اويم كه امر خدا به او واگذار شده و در ميان بندگان خدا حكم مى كند*.
*من آنم كه خورشيد و ماه را خواندم و اجابت كردند*.
*من آنم كه آسمانهاى هفتگانه را فرا خواندم پس اجابتم نمودند و فرمانشان دادم و اطاعتم كردند*
🟢 *لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ*
#فضائل #امیرالمومنین #قیامت #علی
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
#رمان_
قسمت ۱۱
💢از سیم خاردار نفست عبور کن
کلید را داخل قفل انداختم. و وارد شدم همین که پایم را داخل حیاط گذاشتم.
صدای ریحانه را شنیدم حیاط آقای معمولی کوچک و جمع و جور بود.
ازدر پارکینگ به اندازه یک ماشین جا داشت و از در ورودی هم تقریباً از پشت در تا نزدیک سه تا پلهای که حیاط را از ساختمان جدا میکرد پر از گل و گیاه بود سه پله یک بالکن یک متری بود که کنار باِلکن هم با چند تا گلدان شمعدانی تزیین شده بود.
ساختمان کلاً دو طبقه بود.
طبقه بالا خواهر ناتنی آقای معمولی و طبقه پایین هم خودشان زندگی میکردند.
زنگ آپارتمان رو زدم.اقای معمولی در را باز کرددر حالی که بچه بغلش بود وروی ویلچر به سختی ریحانه رو بغلش نگه داشته بود .سلام کرد .
سلام کردم وفوری بچه رو از بغلش گرفتم.
_دارو گرفتید؟
_بله الان بهش میدم.
دستم را روی پیشانی ریحانه گذاستم کمی داغ بود .
ریحانه بچه زیبا وبا مزه ای بود .
وقتی بغلش کردم آرامتر شد. سرش را روی شانهام گذاشت موهای خرمایی و لختش روی چادرم پخش شد بدون اینکه چادررم را عوض کنم استامینوفنش را دادم شیشه شیرش را هم در دهانش گذاشتم روی تخت صورتی و قشنگش خواباندم کم کم آرام شد و خوابش برد آپارتمان آقای معمولی قشنگ بود سالن نسبتاً بزرگی داشت با کفپوش سرامیک فرشهای کرم قهوهای که با پرده سالن ست بوددو تا خواب داشت که یکی مال ریحانه بود و کاملاً دخترانه خدا بیامرز مادرش چقدر با سلیقه براش وسایلش را خریده بود.
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
#رمان_
💢از سیم خاردار نفست عبور کن
قسمت ۱۲
چیزی به غروب نمانده بود. گرمم شده بود چادر و سوشرتم درآوردم و چادر رنگی خودم را از کمد بیرون آوردم و سرم کردم.
از اتاق بیرون آمدم. با دیدن آقای معمولی تعجب کردم چون او به خاطر راحتی من ، زیاد از اتاقش بیرون نمیآمد.
پایین بودن سرش باعث شد نگاهش کنم.
آقای معمولی ۳۵ سالش بود. پوست روشن چشمای عسلیش با ته ریش همیشگیش به او جذابیت خاصی میداد. متین و موقر سر به زیرش باعث میشد من در خانهاش راحت باشم سرش را بالا آورد و به دیوار پشت سرم خیره شد. و گفت :
_ میخواستم باهاتون صحبت کنم. روی یکی از صندلیهای میز ناهارخوری که با مبلهای کرم قهوهای ست بود نشستم. و
گفتم :
_بفرمایید.
دستی به ته ریشش کشید و با لحن مهربانی گفت :
_تو این مدت خیلی زحمت افتادید. فداکاری بزرگی کردید. خواستم بگویم ریحانه دیگه بزرگ شده،دیگه خودم میتونم با کمک خواهرم ازش نگهداری کنم،نمی خوام بیشتر از این اذیت بشید .از یک سالی که قرارمون بود بیشتر هم موندید، وقتتون خیلی وقت تموم شده.
🍁به قلم لیلافتحی پور 🍁
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
#رمان_
💢ازسیم خاردار نفست عبور کن
قسمت ۱۳
شما اونقدر بزرگوارید که حرفی نزدید.
_ این شما بودید بزرگواری کردید از حق حقوقتون گذاشتید؟ واقعا ممنون .
در مورد من هم فکر کنم هنوز زوده خواهرتون که تمام روز را نمیتونه کمکتون کنه که ....
_بله خب وقتی من می تونم شب تا صبح ازش نگهداری کنم این چند ساعت به جای شما هم میتونم. یعنی الان خودش را به رخم کشید. الان دیگه پام بهتره جلسات فیزیوتراپی هم تموم شده، فقط باید تو خونه نرمش هایی رو که دکتر بهم یاد داده انجام بدم.به مرور بهتر میشم.
کم کم با عصا راه برم راه میفتم نگران نباشید .ریحانه خیلی تو این مدت شما رو اذیت کرد .
و شما فقط صبوری کردید واقعاً ممنونم ،دیگه بیشتر از این شرمنده نکنید.دیگه چقدر میخواهید جور دختر خالتون را بکشید شاید اینم قسمت من و ریحانه بوده که این اتفاق باعث تنها شدنمون شد تو این یک سال واقعاً براش مادری کردید ممنونم دو هفتهای مونده تا آخر ماه گفتم از الان یکم که تا سر ماه زحمت بکشید تشریف بیارید بعد از اون دیگه از دست ما راحت میشید نگاهی انداخت و نفسش را صدادار بیرون داد تعجب زده نگاهش کردم.
_این چه حرفی میزنید من خودم به ریحانه عادت کردم.یه روز نبینمش دلم براش تنگ میشه، واقعاً بچه شیرین و دوست داشتنیه.
در ضمن شما خیلی مردونگی کردید که دختر خالم را بخشیدید و هم شکایتتون را پس گرفتید. البته دختر خاله من با آن پراید قسطی پولی هم نداشت که دیه بدهد باید زندان میرفت. چون دختر خالهام در این تصادف مقصره شناخته شده بود باید کلی خسارت میداد. ماشینش هم بیمه نداشت کاشکی یکی پیدا میشد به سعیده میگفت تو که کنترل ماشین برات سخته است حداقل با سرعت نمی رفتی .خدارو شکر الان حالش خوب است من شانس آوردم که..
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گروه سرود استکبار جهانی مشهور به خرمگس های صهیونیسم تقدیم می کند...😂😂
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از چراغونی و انتقام سخت دیشب
حالا وقت چیه 😄👆😍
#جانم_فدای_رهبرم
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
17.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 دعای عهد
تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو #رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد.
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤