3.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجز خوانی شهید محسن حسین نیا در پایگاه دریابانی چابهار اهل مازندران
این پاسدار راه حق، دیشب در چابهار به شهادت رسید
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
ابوالفضل روحیابوالفضل روحی - یوم الانتقام(2).mp3
زمان:
حجم:
5.73M
🇵🇸 قطعه ی حماسی یوم الانتقام
🎙 با نوای حاج ابوذر روحی
❇️ ما آیه والتین والزیتونیم
ما عاشقان جنگ با صهیونیم
ما در دو عالم با حسین معروفیم
ما بچه های فکه و مجنونیم
❇️ غیرت ایرانی ما دیدن دارد
نسل سلیمانی ما دیدن دارد
در دل حیفا و تل آویو بزودی
شور رجز خوانی ما دیدن دارد
❇️ ای قدس به تو از جان سلام
الیوم یوم الانتقام الیوم یوم الانتقام
❇️ تیغ مظلوم ندیدید چنین شیر شدید
یادتان هست در احزاب زمین گیر شدید
عمرتان رو به زوال است دگر پیر شدید
با دم شیر در این معرکه درگیر شدید
❇️ ای خنجر انصارالله
ای ارتش سید نصرالله
ای نجباء ای حشد الشعبی ای کتائب حزب الله
ای فاطمیون ای زینبیون شیران اباعبدالله
ای نیروی قدس ای معنی سوره زلزال روح الله
وقت نبرد با صهیون است
ای لشکر حق بسم الله
❇️ قله زیر قدم ماست بیا برخیزیم
حاج قاسم دلش آنجاست بیا برخیزیم
ته این معرکه ی سرخ چراغِ سبزِ
خیمه ی مهدی زهراست بیا برخیزیم
🏷 #فلسطین #روز_قدس #روز_انتقام
@GANJINE313 قدس.mp3
زمان:
حجم:
3.56M
🇸🇩✊ ویژه #روز_قدس✊🇸🇩
🎧 #نماهنگ
حاج قاسم علم رو بردار
پا رکابته یه میهن
از بلندی های جولان
بزنیم به قلب دشمن🌷🇮🇷
۰۰کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴آزادی قدس
فردا همه در سراسر کشور
#روز_قدس
921.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🌷ختم صلوات این هفته و در آستانه #روزقدس ، جهت تعجیل فرج حضرت #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و حوائج ایشان و یارانشان و #رهبرعزیزانقلاب ، #جبهه_مقاومت و مردم مظلوم #فلسطین و شادی روح همه انبیاء، اولیاء، عالمان و شهیدان به ویژه #شهیدزاهدی و همرزمانش و برآورده شدن حوائج همه مؤمنان، إن شاالله.
«#اللَّهُمَّ_صَلِّ_عَلَى_مُحَمَّدٍوَآلِهِ وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ بِعِزَّتِكَ وَ أَيِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِكَ وَ أَسْبِغْ عَطَايَاهُمْ مِنْ جِدَتِكَ
#خدایابرمحمّدوآلش_درودفرست و به عزّتت مرزهای #مسلمانان را محکم و استوار ساز و به نیرویت نگهبانان مرزها را توانایی بخش و عطایای آنان را به توانگریات کامل و سرشار کن
وَ اعْضُدْهُمْ #بِالنَّصْرِ وَ أَعِنْهُمْ #بِالصَّبْرِ وَ الْطُفْ لَهُمْ فِي الْمَكْرِ... و به یاری خود نیرومندشان ساز و به #صبر مددشان ده و آنان را در چارهجویی، دقّت نظر عنایت کن...
#صحیفه_سجادیه دعای ۲۷
﴿اَلّلهُمَّـ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج﴾
در ختم صلوات هفتگی
سهم ما ۱۴۰۰ صلوات و شما؟
@Maddahionlinمداحی آنلاین - نماهنگ دلگیر - رمضانی.mp3
زمان:
حجم:
5.97M
🔺من باعث شدم طولانی شده دوری
شده عیب از خودم طولانی شده دوری 😭
گرفتارم ولی عشق تو رو دارم
وسط ناامیدی ها به ظهورت امیدوارم
میای آقا باتو زیبا میشه دنیا
وامیشه باظهور تو
گره از کار عاشقها
یاصاحب الزمان الغوث الامان🤲
#امام_زمانکانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
1.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستای گلم فردا آخرین جمعه ی ماه مبارک رمضان هست،چه زود گذشتا☹😮
👈یه دستورالعمل هست که توآخرین جمعه ی ماه مبارک اگه انجام بدید ان شاالله سال پیش رو پر از خیر وبرکت و روزی حلال براتون میشه🥰❤
.
👈تو آخرین جمعه یعنی فردا این آیه ی مبارک رو، داخل یه کاغذ بنویسید ،اگه مغازه دارید بزارید داخل مغازه ،اگه خونه دارید ،بزارید داخل خونه یا کیف پولتون.
.
👈خیلیا این آیه رو به نیت خرید خونه نوشتن و الحمدلله جواب گرفتن،پس بااعتقاد کامل انجام بدید.
👈وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ ﴿سوره اعراف۱۰﴾
ترجمه:همانا ما شما (فرزندان آدم) را در زمین تمکین و اقتدار بخشیدیم و در آن بر شما معاش و روزی مقرر داشتیم، لیکن اندک شکر نعمتهای خدای را به جا میآرید.
👈هر کس با ایمان این آیه را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن، در روز جمعه بعد از آن که مردم از نماز جمعه فارغ شوند بنویسد و در منزل خود یا دکان خود بیاویزد روزی بر وی فراخ گردد و برکت و خیر بسیار در مال و ثروت و کاسبیش ایجاد شود و در تجارت سود بسیار بیند.
👈خواص آیات قران کریم ص 61
💚حتما با وضو و روبه قبله انجام بدید.
💚اگه عذرشرعی دارید بادستکش بنویسید که دستتون به آیات قران نخوره.
💚روز جمعه از اذان صبح تا اذان مغرب وقت دارید برای نوشتن.
✅لطفا این پیام رو بالینک کانال برای همه ی گروهها و دوستان و اعضای خانوادتون بفرستید،خیلیا اطلاع ندارن ،شما واسطه ی خیر بشید🥰
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#شب_جمعه
#جمعه
#دعاهای_من👇👇👇
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_191
باشنیدن صدای جرینگ جرینگ لیوان و گرفتن صورتش با دستش تازه فهمیدم چی شده. ای وای خدای من...
لیوانم از دستم سر خورده بودو کوبیده شده بودتوی صورت این آقا. آب از صورتش می چکید و بهت زده خیره شده بود به من.
صدای پای آرش را شنیدم که به دو خودش را به ما رساند و کف دستش را روی سینهاش گذاشت و تند و با عجله گفت:
–داداش ببخشید، فکر کرده منم، متوجه نشده، بعد اشاره کرد به صورت آقا و گفت:
–بزارید ببینم طوری نشده باشه. اون آقابا عصبانیت دستش را پس زد و گفت:
–توی خیابون جای دعوای خانوادگیه؟
آرش دوباره عذر خواهی کرد.
–خانمم مشکل اعصاب داره بعضی وقتها اینجوری میشه، بازم ببخشید.بعد رو به من کردو با خشم مصنوعی گفت:
–یه دستمال کاغذی بده زن، ببین چی کار کردی، وقتی حالت اینقدر بده چرا از خونه میای بیرون؟
همانطور که با حال خراب و استرس دنبال دستمال توی کیفم می گشتم، با ترس به اون آقا گفتم:
–من شرمنده ام آقا، ببخشید.
آنچنان اخم هایش درهم بود که من جرات نگاه کردن به او را نداشتم. قدش از آرش بلندتر بود و هیکل خیلی درشتی داشت. ابروهای پهن و مشگیاش صورتش را خشن کرده بود. بالاخره دستمال را پیدا کردم و به آرش دادم.
آرش خواست صورت مرد را پاک کند که او دستمال را با خشونت از آرش گرفت.
–خودم پاک می کنم.
بعد از این که صورتش را پاک کرد، دستمال را پرت کرد روی زمین و با خشم زیادی روبه من گفت:
–دفعه ی بعد خواستید شوهرتون رو بزنید اول درست نگاه کنید. آخه خیابون جای این کارهاست؟
بعد هم رفت. از خجالت دلم می خواست زمین دهن باز کند و مرا ببلعد. از خجالت نمیتوانستم به آرش نگاه کنم.
آرش به رفتن مرد نگاه می کرد. همین که به اندازه کافی دور شد، انگار کلی خنده توی دلش انبارشده بود، ناگهان منفجر شد. آنقدر خندید که صورتش قرمز شد.
حالا خوب بود آنجا گوشهایی از محوطه ی بعد از سالن بود و زیاد رفت و آمد نبود.
بالاخره آرش به زور خنده اش را جمع کردولیوان را از روی زمین برداشت. دستم را گرفت و به طرف ماشین راه افتادیم. از خنده هایش حرصم گرفته بود. همین که استارت ماشین را زد سرش را روی فرمان گذاشت. شانه هایش می لرزید معلوم بود میخندد. نمی دانم چرا من اصلا خنده ام نمیآمد.
بیشتر حس یک آدم ضایع شدهی سنگش به تیر خورده را داشتم.
آرش سرش را بلند کرد. وقتی قیافهی در هم مرا دید، دستم را گرفت و لبهایش را به هم چسباند تا دوباره خنده اش نگیرد و گفت:
–باور کن قیافه ی مرده یادم میاد نمی تونم جلوی خندم رو بگیرم. فکر کن واسه خودت داری توی خیابون خوش و خرم راه میری یهو یه لیوان بکوبن توی سرت...خنده دارترش هیکل یارو بود، تو پیشش فنچ بودی. فکر کن با اون هیکل گندش لیوان رو زدی توی صورتش و بدبخت مثل بچه ها فقط نگاهت می کرد.
زیرلب گفتم:
–بیچاره...بعد برگشتم طرفش. اصلا تو چرا نیومدی دنبالم؟
–چون بهت شک کردم و فاصلهام رو رعایت کردم. الان ناراحتی من جای یارو نبودم؟ می خواستی یه طرف صورت من کبود بشه؟ من زرنگم عزیزم.
چشم هایم را ریز کردم و نگاهش کردم.
–وایسا ببینم اونجا پیش اون آقاهه گفتی من مشکل اعصاب دارم؟
–ببخشید، ولی اگه نمی گفتم که یارو ولمون نمی کرد.
–باید مجازات بشی، به خاطر این که از زیر تلافی کردن فرار کردی و یکی دیگه تاوان داد.
با حرفم دوباره خندهاش شروع شد. ماشین را راه انداخت، ولی مدام می خندید.
–راحیل من اصلا فکرش رو نمی کردم تو اینقدر با مزه باشی.
–مجازات که شدی متوجه میشی چقدر بامزهام.
–وای خدا به دادم برسه، یادمه اون روز گفتی میخوای با پارچ روم آب بریزی، جون من پارچ رو محکم دستت بگیر، یه وقت نکوبیش توی سرم. ضربه مغزی میشما...
از این حرفش خندهام گرفت و یک مشت حواله ی بازویش کردم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁