#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_144
" چطور حرف های سوگند و دوستش را باور میکردم. مگر می توانستم از این لحظه هایم برایشان بگویم. اگر حرفهای سوگند را برای آرش تعریف کنم، یعنی عشقش را باور نکردم، یعنی به او اعتماد ندارم. من نمی توانم اینقدر سنگدل باشم."
بعد از این که یک جعبه ی کوچک منبت کاری شده هم برایم خرید، پیشنهاد داد برویم قدم بزنیم.
داخل پارک که شدیم. بازویش را به طرفم گرفت و من با تمام وجود چنگش زدم و برای لحظه ایی سرم را به بازویش تکیه دادم.
دستهایش را داخل جیبش گذاشت و نگاه مهربانش را روی صورتم گرداند. آنقدر عشق در نگاهش بود که شرمنده شدم از فکرهای بدی که حتی یک لحظه در موردش کردم.
"این چشم ها چطور می تواند به کسی غیر ازمن عشق بورزد. هیچ وقت باور نمیکنم حتی اگر راست باشد. "
برای مدت طولانی در سکوت فقط قدم زدیم.
درذهنم با خودم حرف می زدم.
به نیمکتی رسیدیم که آرش پرسید:
– بشینیم؟
ــ آره.
کنار هم روی نیمکت نشستیم. آرش دوباره به من خیره شد. هر دفعه نگاهم می کرد قلبم ضربان می گرفت.
ــ راحیل.
ــ جان
نگاهش را به روبرو پرت کرد.
–چیزی شده؟
باتعجب نگاهش کردم.
– منظورت چیه؟
ــ آخه همش تو فکری.
یک لحظه هول شدم و سرم را پایین انداختم. باید چیزی می گفتم که دروغ نباشد، برای همین گفتم:
–چیز مهمی نیست.
آرنج هایش را روی پاهایش گذاشت و دستهایش را به هم گره زد.
– حتما خیلی مهمه که اینقدر فکرت رو مشغول کرده، سر کلاسم اصلا حواست به درس نبود.
خدایا چه بگویم.
صاف نشست و با دستش گوشهی روسریام را صاف کرد.
– سوگند حرف ناراحت کننده ایی بهت زد؟
نگاهم را پایین انداختم. حرفی نزدم.
ــ راحیلم، من رو نگاه کن.
نگاهش کردم.
نگاهش تلفیقی از مهرو عتاب بود.
ــ به من مربوط میشه؟
نتوانستم به نگاهم ادامه بدهم. با صدای بالاتری گفت:
– نگام کن.
با چشم های پایین گفتم:
– میشه راه بریم؟
بی معطلی بلند شدو دست به جیب ایستاد.
هم قدم شدیم.
زمزمه وار با خودش گفت:
– پس به من مربوط میشه...
وقتی دوباره سکوتم را دید ادامه داد:
–باشه نگو، اما اگه یادت باشه خودت گفتی اگه مشکلی پیش امد با آرامش با هم حرف بزنیم.
با تردید گفتم:
–الان که مشکلی پیش نیومده. ایستادو به چشم هایم زل زد.
از نگاهش گریزان بودم. به دور دست نگاه کردم و گفتم:
–اگه خودم نتونستم حلش کنم، چشم، اول به تو میگم.
نفسش را عمیق بیرون داد و نوچی کردوسرش را تکان داد.
وقتی به خانهی مادر شوهرم رسیدیم. برای تعویض لباس به اتاق آرش رفتم. مژگان روی تخت آرش خوابیده بود. با حرص بیرون امدم. هم زمان آرش هم می خواست وارد اتاقش شود و لباس عوض کند.
سعی کردم خونسرد باشم و گفتم:
– لطفا نرو، مژگان اونجا خوابیده، لباسش مناسب نیست.
برگشت و به طرف سالن رفتیم وگفت:
– پس لباس هام رو برام میاری؟
خواستم به طرف اتاق بروم که مادرش گفت:
– این مسخره بازیها چیه آرش، برو خودت بردار دیگه.
آرش رفت کنار مادرش و با آرامش گفت:
– بهش بگید دفعه ی بعد تو اتاق شما بخوابه. دونفر آدم رو اینجا علاف خودش کرده. مادرش چشم غره ایی رفت و گفت:
–چه می دونست شماها اینقدر زود میایید. خب شما برید تو اتاق من.
آرش با حرص می خواست حرفی بزند که دخالت کردم و گفتم:
–آرش جان بیا بریم من لباس هات رو برات میارم...
موقع رفتن به طرف اتاق، میشنیدم که مادر شوهرم زیر لب غرغر میکند.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_145
تخت مادر شوهرم دونفره بود، با پرده ی سورمه ایی رنگ و فرش هم رنگش، تقریبا همه چیز با هم ست شده بود.
آرش عصبی لباس هایی که برایش آوردم را روی تخت گذاشت و خودش هم کنارشان نشست. گوشیاش زنگ خورد.
چند دقیقه ایی با دوستش سعید صحبت کرد. پشت به او جلوی آینه ایستاده بودم و موهایم را برس می کشیدم، ولی تمام حواسم پیش آرش بود و از آینه نگاهش میکردم.
زنگ تلفنش من را یاد حرف های سوگند انداخت، برایم تعجب داشت که تا وقتی آرش پیش من است اصلا سرش در گوشیاش نمیرفت. فقط وقتی کسی زنگ میزد جواب میداد. من خودم گاهی گوشیام را چک می کنم ولی او...
دو تا چشم براق توی آینه من را از فکر بیرون آورد، کی اینقدر نزدیکم شده بود که من متوجه نشدم.
درست پشت سرم ایستاده بود. دوباره با همان ژست دست توی جیب گفت:
ــ ببخش که هر دفعه میای اینجا اعصابت به هم می ریزه.
–مهم نیست. تو که تقصیری نداری.
نگاهش آنقدر گرم بود که احساس گرما کردم.
سرش را داخل موهایم کرد و نفس عمیقی کشیدو گفت:
– کاش میشد از بوی موهات سفارش می دادم عطر می ساختند.
دستهایش را از جیبش درآوردو موهایم را نوازش کرد.
–می خواهی ببافمشون؟
لبخندی زدم و گفتم:
–مگه بلدی؟
ــ نمی دونم یادم مونده یانه. بچه که بودم موهای مامانم بلند بود. البته خیلی کوتاهتر از موهای تو. بافتنشون برام سرگرمی بود. مامانم خودش بهم یاد داده بود. یه جورایی دیدن موهات و بافتنش برام نوستالژی داره.
نشستم روی تخت و گفتم:
–باشه بباف.
مژگان بیدار شده بودوصدایش از سالن میآمدکه با مادرشوهرم حرف می زد.
چنددقیقه بعد تقه ایی به در خوردو مژگان آرش را صدا کرد.
من هراسون به آرش گفتم:
– نیاد داخل...
آرش خیلی خونسرد همونطور که سعی می کرد به بهترین شکل بافت موهایم را انجام بدهد گفت:
–اتفاقا می خوام بیاد تو...
ــ وای نه آرش، اینجوری زشته...
بی تفاوت به حرف من بلند گفت:
–مژگان خانم بیا داخل دستم بنده.
مژگان بلافاصله در را باز کرد و با دیدن صحنه ی روبرویش یکه خورد و چند لحظه سکوت کرد.
من هم که رنگ به رنگ می شدم.
توی دلم برای آرش خط و نشان می کشیدم.
با صدای ضعیفی سلام کردم.
جواب کشداره همراه با تردیدی داد و دوباره به ما خیره شد.
آرش با همان خونسردی گفت:
–کاری داشتی؟
مژگان بالاخره به خودش امدو لبخندی زدو رو به آرش گفت:
– پس از این کارا هم بلدی؟
آرش با لبخند گفت:
– آدم واسه همسرش بلدم نباشه یاد می گیره.
بعد رو به من گفت پایینش رو با چی ببندم؟
دستم را دراز کردم و با خجالت گفتم:
– بده به من، خودم می بندم.
مژگان تابی به گردنش داد و گفت:
– خوش به حال همسرتون...بعد رو به من گفت:
–خیلی خوش شانسی هاراحیل جون... فقط با لبخند جوابش را دادم و او هم رو به آرش ادامه داد:
–خواستم بگم اگه می خواهید برید اتاقت،من بیدار شدم.
آرش اخمی کردو چیزی نگفت. من همانجور که دستم برای پیدا کردن کش مو داخل کیفم بود گفتم:
– ممنون مژگان جان.
بعد از این که در رو بست و رفت، نگاهی به آرش انداختم، با همان اخم اشاره ایی به موهایم کرد.
–خوب بافتم؟
اشاره کردم به ابروهایش.
– فعلا که اونارو خوب بافتی...بازشون کن که اصلا بهت نمیاد. اخم هایش را باز کردولبخندی زد.
–آخه بعضی وقتها رو مخه، گرچه می دونم بیشتر از من رو مخ توئه، چون من عادت دارم به این کارهاش...
آهی کشیدم و گفتم:
–فکر نکنم من بتونم عادت کنم.
بلند شدلباسهایش رو از روی تخت برداشت و گفت:
–بهت حق میدم. من میرم تو اتاقم لباس عوض کنم، چند دقیقه دیگه توام بیا. بعد خم شدو موهایم را بوسید.
– نگفتی چطور بافتم؟
ــ خوبه، فقط کمی شل بافتی. دفعه ی بعد محکم تر بباف.
همانطور که می رفت گفت:
– حتما.
گیره ی سنگ کاری شده ی مو را که امروز آرش همراه گیره های روسری برایم خریده بودرا به موهایم زدم. مانتو ام را درآوردم و بلوز آستین کوتاهم را مرتب کردم و وسایلم را برداشتم و پیش آرش رفتم.
آرش با لباس هایی که پوشیده بود جذابتر شده بود. با دیدنم نگاه خریدارانه ایی به من انداخت و نزدیکم شد.
پیشانیاش را به پیشانیام چسباندو گفت:
"اگر دل می بری جانا،روا باشد که دلداری،میان دلبران الحق،به دل بردن سزاواری"
اخمی نمایشی کردم و گفتم:
–میان دلبران؟
بلند خندیدوگفت:
– دل داری دیگه، قربونت برم و بعد سرم را برای لحظه ایی به سینه اش فشار داد. تا توانستم سواستفاده کردم و تمام عطر تنش را استنشاق کردم دلم می خواست برای همیشه سرم روی سینه اش باشد. من را از خودش جدا کردوصورتم را با دستهایش قاب کرد.
خیره شد به چشم هایم، همان لحظه بود که قدر وقت را بیشتر فهمیدم.
"چطور می توانم حرف های سوگند را باور کنم، وقتی هیچ لحظه ایی از زندگیام شبیهه این لحظات نبوده است."
🍁به قلم لیلافتحیپور🍁
💠💠💠💠💠💠
#قرار_شبانه
#سوره_ملک
#سوره_واقعه
☘🌸☘تلاوت سوره مبارکه ملک☘🌸☘
🍀🌺🍀تلاوت سوره مبارکه واقعه🍀🌺🍀
🔹همگی برای حوائج حضرت حجت (عج) دعا کنیم🔹
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایید ای شهیدان خدایی؟
وصیت شهید باکری شنیدنی
حتما ببینید😔
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللهم عجل لولیک الفرج
الهه قمشه ای
از همه چیز لذت ببر
doa_komeil_asl.pdf
567.9K
یا اباصالح المهدی ادرکنی⭐️
متن دعای کمیل ⭐️
اللهم عجل لولیک الفرج ⭐️
Dua Kumayl [128].mp3
28.55M
یا اباصالح المهدی ادرکنی⭐️
دعای کمیل ⭐️
اللهم عجل لولیک الفرج ⭐️
Dua-Kumayl-Farsi-Audio.mp3
52.3M
یا اباصالح المهدی ادرکنی⭐️
صوت ترجمه فارسی دعای کمیل ⭐️
اللهم عجل لولیک الفرج ⭐️
🔺قشنگ دارند با یک برنامه هدفمند هر آنچه نماد و پشتوانه اصلی انقلاب خمینی کبیر بوده است را از بین میبرند. پروژه ی زدن روحانیت، تضعیف قدرت شیعه در شیعه خانه امام زمان(عج)، تخریب باور مردم و بدبین ساختن آنها، و نیز معنویت زدایی از انقلاب اسلامی، و صد البته هدر دادن خون هزاران شهید مسیری است که چیزی جز جدایی دین از سیاست، پیشروی بسوی جمهوری ایرانی [و نه اسلامی]، منفور ساختن مومنین در نزد ملت، بی پشتوانه کردن جمهوری اسلامی با متلاشی و متفرق نمودن اجزای هسته سخت آن [یعنی انقلابیون] که پشتیبان همیشگی انقلاب در هر شرایطی بوده اند، و در نهایت "حذف نهاد رهبری" بعنوان مهمترین هدف معاندین، منافقین، و براندازانِ ظاهرالصلاح، از آن بیرون نخواهد آمد!
🔹صدیقی بهانه است؛ قالیباف بهانه است؛ رئیسی بهانه است؛ هزاران قالیباف و صدیقی فدای این انقلاب؛ این البته شعار خود این افراد نیز هست؛ اما اگر از این مرحله هم عبور کردیم و اینها هم حذف شدند؛ آیا تمام میشود؟ نخیر! تمام نخواهد شد و این جماعت کم کم شما را به عقب نشینی های بیشتر وادار میکنند. طرف اگر تهمتی بزند، ممکن است آن قدری گرفته باشد که برایش بصرفد دو برابر جرمی که کرده نیز زندانی شود! شش ماه، یک سال، نه دو سال حبسش را میکشد و سُر و مُر و گنده مجددا آزاد میشود و در خروارها پولی که به دست آورده غلط میزند و باز لجن میپاشد و دوباره روز از نو، روزی از نو. حالا شما بیا و بگو فلانی در دادگاه محکوم شد؛ اصلا به تمام رسانه ها بسپار این خبر را جار بزنند؛ حتی پنج درصد مردمی که با آن تهمت ها از انقلاب زده شده اند نیز با جوابیه و اصلاحیه و خبر محکومیت مجرمان و غیره قانع نخواهند شد! اینجا است که تو کم کم زمین بازی را واگذار کرده ای در حالی که شادمان فکر میکنی در طرف حق ایستاده ای، حال آنکه این حق سرابی بیش نبوده است و تو باید به هلاکت سلام کنی!
🔹من واقعا نمیدانم کاری از حکومت در این زمینه بر می آید یا خیر! نمیدانم اراده ای هست تا مثل سایر کشورها با دروغگویان و تخریبگران آرمان های یک ملت برخورد قاطعی شود یا نه! ولی آنچه میفهمم این است که بسیاری از ما همین امروز در میانه یک فضای فتنه گون و غبار آلود در حال گم کردن مسیریم. خیلی منتظر دجال نمانید؛ شمه ای از آخرالزمان شاید همین حالا است. آیا میتوانی حق را از باطل تشخیص بدهی؟ میتوانی بفهمی در حال تضعیف حکومت اسلامی و یا تقویت آن هستی؟ به روی دشمن سید علی حسینی خامنه ای شمشیر کشیده ای یا به بهانه اصلاح در کنار دشمنش ایستاده ای؟!
🔹شما را نمیدانم، ولی من آدم جمهوری اسلامی ام؛ سران حکومت را تا آنجا که امام جامعه حمایت میکند حمایت میکنم؛ نمیتوانند برچسب قالیبافی بزنند، میگویند از او انتقاد نکرده ای! خب من در این ماجرا و در اتهامات بدون پشتوانه شما آخرت خودم را نسوختم و به شایعات اعتماد نکردم؛ اما از رئیسی و دولتش صدها بار حمایت مستقیم کرده ام؛ از اژه ای و دستگاه قضا حمایت کرده ام؛ شورای نگهبان را و آیت الله جنتی را تحسین کرده ام؛ سپاه و سرداران سرافرازش را تمجید و هرآنچه نماد جمهوری اسلامی بوده است را منطقی پاسداری کرده ام. این کمترین کاری است که میتوانسته ام بکنم.
🔹هیچکدام از اینها کامل نیستند؛ ایراداتی دارند؛ اما اگر ولایت فقیهی داریم به پشتوانه اینها است. شما فکر میکنید اگر سید علی حسینی خامنه ای در حسینیه امام خمینی با قدرت قلدران عالم را خطاب قرار میدهد به پشتوانه بلاگرهای افشاگر مجازی است؟ اگر نفتمان را از بیخ گوش آمریکا رد کرده و به ونزوئلا میرسانیم به پشتوانه وحید اشتری و یاشار سلطانی و رائفی پور و ایلجان و عیار است؟ خیر ما به پشتوانه سپاه و ارتش سرافراز، به پشتوانه دولت قوی و دیپلماسی انقلابی و به پشتوانه همین مجلسی که سعی دارند تخریبش کنند پوزه آمریکا را به خاک مالیده ایم و همه این نهادها قدرتشان را از مردم انقلابی گرفته اند که این روزها قدرتمند به پیش میرویم وگرنه هر وقت رای مردم به سوی امثال روحانی ها و لاریجانی ها رفت ترمز مملکت هم کشیده شد!
🔹هیچ کسی نیامد مقایسه کند این دولت و این مجلس را با دولت و مجلس گذشته! هیچ کسی نگفت تفاوت دولت رئیسی و روحانی زمین تا آسمان بود، تفاوت مجلس قالیباف و لاریجانی زمین تا کهکشان بود؛ فقط گشتند و گشتند و گشتند اندک نقاط تاریک را پیدا کردند و آن اندک ها را به مثابه کوه ساختند و پیش چشم ملت گذاشتند. این امید آفرینی است؟ این تحقیر دشمن است؟ این تحقیر دشمن است یا ضریب دادن به توان دشمن؟!
🔹سخنان واضح و البته بی سابقه رهبری درباره دولت و مجلس انقلابی را میپیچانید و سوت زنان از کنارش عبور میکنید که چه؟ نفعش به جیب چه کسی میرود؟ به والله که خود حقیرپنداری هم حدی دارد؛ منفعت طلبی حدی دارد! از شما البته انتظاری نیست؛ کاش مردم بیدار شوند!
#عبدالرحیم_انصاریکانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💕دعای عهد 💕
با صدای استاد فانی
هدیه به پیشگاه امام زمان علیه السلام 💕💕اللهم عجل لولیک الفرج 💕💕کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
💕 #دعای_عهد
💕بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 💕
💕 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
💕 اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
💕 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
💕 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
💕اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه
💕ِ اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
💕اللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،
💕م وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
💕 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
💕 آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زند، و در هر مرتبه مى گويى:
💕 اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
💕 اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
💕 اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
💕 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 💕
💕کپی با ذکر صلوات به نیت ظهور امام زمان عج
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
دعای مخصوص ماه رمضان.mp3
3.97M
*┅═✧﷽✧═┅*
*يَا عَلِىُّ يَا عَظِيمُ، يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ، أَنْتَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ الَّذِى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، وَهٰذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ، وَهُوَ الشَّهْرُ الَّذِى فَرَضْتَ صِيامَهُ عَلَىَّ، وَهُوَ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِى أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّناتٍ مِنَ الْهُدىٰ وَالْفُرْقانِ وَجَعَلْتَ فِيهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَجَعَلْتَها خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، فَيا ذَا الْمَنِّ وَلَا يُمَنُّ عَلَيْكَ مُنَّ عَلَىَّ بِفَكاكِ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ فِى مَنْ تَمُنُّ عَلَيْهِ وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ*
ای بلندمرتبه، ای بزرگ، ای آمرزنده، ای مهربان، تویی پروردگار بزرگ که چیزی همانندش نیست و اوست شنوای بینا و این ماهی است که به آن عظمت و ارزش و برتری و مزیّت بخشیدی و بر سایر ماهها برتری دادی و ماهی است که روزهاش را بر ما واجب کردی و آن ماه رمضان است که قرآن را در آن فرود آوردی، برای هدایت مردم و بیان دلایل روشن از هدایت و تشخیص حق از باطل و شب قدر را در آن قرار دادی و آن را از هزار ماه بهتر ساختی، ای صاحب مهر و محبت که بر تو منّتی گذاشته نشود، بر من به آزادی از آتش منّت نه در جمع آنان که بر آنها منّت نهی و وارد بهشتم گردان، ای مهربانترین مهربانان
____________________
*🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹*
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
سـلامـ امامـ زمـانمـ🌸🤚🏻
خبر آمدنش را همه جا پخش ڪنید
می رسد لحظه میعــاد ، به امید خدا
منتقم می رسد و روز ظهـورش حتما
می شود فاطمه دلشــاد به امیـد خدا
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
اگر مى توانيد هر روز را نوروز كنيد، يعنى در راه خدا به يكديگر هديه بدهيد و با هم پيوند داشته باشيد.✨
موضوع: #حضرت_محمد_ص #نوروز
#هدیه #صله_رحم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
11.pdf
9.29M
💕 یا اباصالح مهدی ادرکنی 💕
💕 متن جزء یازدهم قرآن کریم💕
💕 اللهم عجل لولیک الفرج 💕
Tahdir joze11 (1).mp3
4.07M
💕یا ابا صالح المهدی ادرکنی 💕
#تند_خوانی
#جزء_یازدهم_قرآن_کریم
با صدای #استاد_معتز_آقایی
💕اللهم عجل لولیک الفرج 💕
4_5787300927635457307.pdf
5.69M
یا ابا صالح المهدی ادرکنی 💕
#صوت_ترجمه
#جزء_۱۱
ترجمه هدایت فر
#ختم_قران
به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم برای تمام حوائجش
رضایتش ودیدارش در هردو جهان
وقف مولاییم 💕
نذر مولاییم💕
در خدمت مولاییم💕
💕هدیه به چهارده معصوم الهی
اللهم عجل لولیک الفرج 💕