فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 📣پاسخ رهبر حکیم و فرزانه انقلاب
به اون دسته از مسئولین جاهلی که میگن اجازه بدید مردم خودشون #حجاب را انتخاب کنند...‼️
#حجاب
#طرح_نور
#جهاد_تبیین
#مطالبه_گری
روی موج صداقت 07.mp3
7.64M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
#روی_موج_صداقت ۷
تا حالا شده برای یه کاری و یه چیزی،
عجله داشته باشی؟
🔅به این میگن عجله ی صادقانه!
👈یه سؤال؛ تو برای چه چیزایی عجله داری؟
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونوریا یکی یکی دارن مسلمون میشن ، نمونش همین بلاگر بریتانیایی که جدیدا مسلمون شده ، بعد هموطنای ما تازه فاز بیرون زدن از دین گرفتن و کلاس و افتخار هم میدوننش
حتما تا انتها بخوانید.
معجزهای که باعث شد در پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ ش، عملیات نیروهای آمریکایی به نام پنجه عقاب، در صحرای طبس شکست بخورد.
این واقعه، پس از آن روی داد که جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحده، تصمیم گرفت تا به ایران حمله نظامی کند. بهانه این هجوم، آزادی جاسوسانی بود که در سیزدهم آبان ۱۳۵۸ ش. به اسارت دانشجویان پیرو خط امام درآمده بودند. برنامه نیروهای آمریکا اینگونه بود که در شب اول، هشت بالگرد و هفت هواپیمای غول پیکر C-۱۳۰ در عمق خاک ایران فرود بیایند. سپس بالگردها و شبانه سوختگیری و به نقطهای در نزدیکی تهران پرواز کنند و تا شب بعد منتظر بمانند. بنا بود که شب دوم گروههای ویژهای به سفارت حمله کنند و همراه گروگانها، به ورزشگاهی نزدیکی سفارت ( امجدیه ، شیرودی فعلی ) بروند لازم بذکر است توسط عوامل داخلی چراغ های ورزشگاه امجدیه به عمد تا صبح روشن مانده بود که نیروهای امریکایی به همراه اسرا از انجا پرواز کرده تا از ایران خارج شوند . سپس بهطور همزمان، فرودگاه مجاور اشغال شود و همه با هواپیمایی که آنجا مستقر شده است، به پرواز درآیند.سپس طرح پایانی اجرا میشد که شامل حمله به مراکز اقتصادی و اماکن شخصیتهای مؤثر و کلیدی و در نهایت کودتایی با همکاری عوامل لیبرال، ضد انقلاب و جاسوسان مستقر در ایران بود. سرانجام کارتر در نطقی، سقوط نهضت اسلامی را اعلام میکرد.
طبق برنامه، چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ش، هفت فروند هواپیمای غول پیکر c-۱۳۰ و هشت فروند بالگرد وارد مرز ایران شدند، در حالی که نیروهای ویژه عملیات، تجهیزات پیشرفته نظامی و وسایلی همچون جیپ، موتور سیکلتهای تندرو و مخصوص عملیات و... همراه داشتند.آنها از جنوب کشور وارد مرزهای ایران شدند و با هماهنگی دولت بنی صدر پس از طی حدود یکصد کیلومتر، بدون اینکه مانعی در مسیرشان باشد، در فرودگاهی متروکه، نزدیک رباطخان طبس فرود آمدند.بنی صدر، پیشتر دستور داده بود که تجهیزات ضدهوایی از مسیر مورد نظر برداشته شوند. نیمه شب بود که نیروهای ویژه به صحرای طبس رسیدند.
یکی از بالگردها از هواپیمای c-۱۳۰ سوختگیری کرد و از زمین برخاست که ناگهان بر اثر اشتباه خلبان به خاطر طوفان شن با هواپیما برخورد کرد و هر دو آتش گرفتند. سپس بر اثر طوفان شن، دو بالگرد دیگر، دچار نقص فنی شدند و از انجام عملیات باز ماندند. در نتیجه اجرای طرح با هماهنگی کارتر متوقف شد و آمریکاییها از بیم آنکه، همگی در طوفان شن نابود شوند یا اسیر نیروهای ایران بشوند، از فرصت شب استفاده کردند و فرار کردند. آنان، آنقدر برای فرار عجله کردند که هشت مزدور کشته شده، اسناد سری و محرمانه در بالگردهای به جا مانده را باقی گذاشتند.
صبح هنگام به وقت آمریکا، هنگامی که کارتر در تلویزیون ظاهر شد، از چشمان برافروخته و متورم وی، آشکار بود که شب را نخوابیده است. وی اعلام کرد که عملیات «پنجه عقاب» شکست خورده است. سپس اظهار کرد که اسناد طبقهبندی شده سری، در بالگردها به جای مانده است.در واقع این پیام، برای بنی صدر، صادر شده بود. بیدرنگ، بنی صدر دستور داد چند بمب افکن، بالگردهای بهجا مانده را بمباران کنند. بر اثر این خیانت، فرمانده سپاه یزد محمد منتظر قائم که برای بازرسی و بررسی محل به آنجا رفته بود به شهادت رسید.
✨آیت الله بهجت (ره) :
لذات این دنیا به طرفه العینی میگذرد ، دنیا سریع میگذرد ، زندگی و حیات آنجاست. برای آنجا مراقبت کنید..🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
اللهمصلِّوسلمعلیمحمدوآلمحمد بعددمااحاطبهعلمکوعجلفرجهم
اگر میخوای فقیر نشی به این ۲ نفر زیاد محبت کن ؛
همه چیز به این دوتا بستگی داره ( سری از اهلبیت علیهم السلام )
لطفا به ثواب حضرت امام مهدی عجلاللهتعالی فرجه نشر دهید
••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾••
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
شروع جریان امت حزب الله در حمایت از کشتی
در حد یک پیامک دِین خود را به پهلوانان امن حزب الله ادا بکنیم و نیاز است در مقابل جماعت فوتبالیست و غرب پرست از میرزاده حمایت کنیم. خواهش میکنیم این موضوع را در گروه ها ارسال کنید تا همه به سامانه 300003 کد 109 رو پیامک کنند.
❌ تا سامانه بسته نشده وارد میدان بشید و پرچم این جوان حزب الهی را بالا ببریم.✌️🫡
🔴 جلوهگری نور امام زمان علیهالسلام در معراج...
🌕 رسولالله صلیالله علیه و آله فرمودند:
«چون مرا به آسمان بردند... انوار على، فاطمه، حسن و حسين و دیگر امامان بعد از ایشان علیهمالسلام را دیدم... و قائم عجلالله فرجه، در وسط آنها مانند ستارهای درخشنده بود؛ عرض كردم پروردگارا! اينها كيانند؟ فرمود: امامان! و اين است قائم علیهالسلام! آنكه حلال مرا حلال كند، و حرام مرا حرام كند؛ و به وسيلهٔ او از دشمنانم انتقام خواهم گرفت؛ و او راحتِ دلِ دوستان من است. و او کسی است كه دل شيعيانت را از ظالمان، منکران و كافران شفا میدهد
📗کمالالدين، ج ۱، ص ۲۵۲
📗بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۲۴۵
📗#حکایتدزدباشرافت
✍میرزا ادیب شاعر ونویسنده پاکستانی (1999) در یکی از کتابهایش چنین نوشته است :
در دهه 60 جهت یافتن شغلی مناسب راهی دهلی شدم روزی در خیابان از اتوبوس پیاده شدم دستم را که در جیب فرو بردم آه از نهادم برخواست
دزد همه نه روپیه ای که در جیب داشتم با نامه ای را که برای مادرم نوشته بودم به سرقت برده بود
🔸در نامه نوشته بودم مادر مهربانم من کارم را از دست داده ام و این ماه نمی توانم مبلغ 50 روپیه ای که هر ماه جهت هزینه زندگی برایت می فرستام ارسال کنم
چند روز بود نامه را در جیب داشتم اما هزینه پست آنرا نداشتم و اکنون دزد آنرا با خود برده بود
🔹نه روپیه پول زیادی نبود ولی برای کسی که شغل و درآمدی نداشت ارزش نه هزار را داشت
روزها گذشتند و من بیکار ،
روزی نامه ای از مادرم دریافت کردم ، از باز کردن پاکت نامه هراس داشتم ،می ترسیدم مادرم مرا به خاطر بی کفایتی در تأمین هزینه زندگیش توبیخ کرده باشد
به هر حال نامه را باز کردم و شگفت زده شدم
🔸مادرم نوشته بود حواله 50 روپیه ای تو را دریافت کردم چقدر انسان بزرگی هستی، با اینکه کارت را از دست دادی ولی بازهم برایم پول فرستادی از خود گذشتگی تو شگفت انگیز است و کلی برایم دعای خیر کرده بود
هاج وواج مانده بودم چه کسی این پول را واسه مادر من حواله کرده بود
چند روزی گذشت وجوابی نیافتم تا اینکه باز هم نامه ای دریافت کردم
🔹در نامه نوشته بود :
من آدرس خونه ات را از پشت پاکت نامه مادرت گرفتم
41 روپیه را بر نه روپیه ات نهادم و به آدرسی که بر پشت نامه بود حواله زدم
من بعد از اینکه پولهایت را به سرقت بردم نامه ات را باز کردم مادرت را با مادر خودم مقایسه کردم دیدم فرقی بین مادر تو و من نیست با خود گفتم چرا باید گناه گرسنگی مادر تو را بر دوش بکشم به همین خاطر مبلغ مورد نیاز مادرت را کامل کردم و برایش فرستادم
🔸من کسی هستم که جیب تو را زدم مرا ببخش
✍گاهی وقتها شرافت دزدان بیشتر از کسانیست که مدعی انسانیتند مردمانی را گرسنه می یابند اما باز هم به فکر بدبخت کردن آنها هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍برای آنان که لب دیوار ایستاده و نمی دانند در دامنه ی کدام دوسوی دیوار فرود آیند.یک سوی دیوار خیل شهیدانی که راهشان هرروز با خون شهیدی چون سلیمانی و زاهدی امتداد تا ساحل قرب الهی ،می یابد و سوی دیگر آن طرفداران نامهسای نا امینی که بدحجابی او آتش به حجاب زد که شعله های ان هروز دامانهایی را به اتش جهنم می سوزاند
✨صلوات خاصه امام رضا علیه السلام✨💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
💠💠💠💠💠💠
#قرار_شبانه
#سوره_ملک
#سوره_واقعه
☘🌸☘تلاوت سوره مبارکه ملک☘🌸☘
🍀🌺🍀تلاوت سوره مبارکه واقعه🍀🌺🍀
🔹همگی برای حوائج حضرت حجت (عج) دعا کنیم🔹
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_276
حرفی نزد. فقط برای مهار اشکهایش تند تند پلک زد. همین که خواستیم سوار ماشین شویم. گوشیاش زنگ خورد، صفحه اش را نگاه کرد و از ماشین فاصله گرفت.
سوارماشین شدم. حالم بهتر شده بود. انگار فشار از روی قلبم برداشته شده بود.
نگاهی به اطراف انداختم، اینجا واقعا زیبا بود. انرژی مثبت از درختهایش از زمین و آسمانش احساس میشد. با خودم فکر کردم گوش کردن به یک موسیقی چاشنی این سبک و آرام شدنم میشود.
تصادفی آهنگی را پلی کردم.
به صندلی تکیه دادم. با شروع شدن موسیقی ناخوداگاه چشمهایم را بستم. دوباره مصیبتی که داخلش قرار گرفته بودم به ذهنم هجوم آورد.
هرچه فکر میکردم نمیتوانستم زندگیام را بدون راحیل تصور کنم. رابطهام باراحیل چیزی بود فراتر از عشق،
چیزی فراتر از دوست داشتن...
متن این ترانه قاتلی شده بود برای بریدن رگهایی که همین چند دقیقه پیش با آمدن به این مکان خون داخلشان پمپاژ شده بود. نگه داشتن بغضم کارسختی شد.
"کجـا باید بــــرم… یه دنیا خاطره ات، تورو یادم نیــــاره؟●♪♫
کجــا باید بـــرم… که یک شب فکرِ تو، منوُ راحت بـــذاره؟●♪♫
چه کردم با خـــودم، که مرگ و زندگی برام فرقی نـداره؟!●♪♫
محاله مثلِ من، توی این حالِ بد، کسی طاقت بیـــاره…●♪♫
کجــا باید برم… که توو هر ثانیه ام، تو رو اونجا نبینـــم؟!●♪♫
کجــا باید برم… که بازم تا ابد، به پایِ تو نشینـــم؟!●♪♫
قراره بعدِ تو؛ چه روزایی رو من، تو تنهــایی ببینـــم...
روی تکرار گذاشته بودم و بعد از تمام شدن آهنگ دوباره ازاول میآمد. سرم را روی فرمان گذاشتم و دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم رابگیرم...
گریهام به هق هق تبدیل شد. بعد از چند دقیقه راحیل در را بازکرد و نشست و گوش سپردبه آهنگ...
با شنیدن اسمم از دهانش سرم را از روی فرمان بلندکردم. با چشمهای اشکی جعبه دستمال کاغذی را جلویم گرفته بود.
–میشه خاموشش کنی؟
گوشیام را برداشتم و آهنگ را قطع کردم.
–یادته یه روز بهت گفتم بعضی آهنگ ها ما رو از حقیقت زندگی دورمی کنن؟ الان دقیقا این آهنگ همین کار رو کرد. قول بده دیگه گوش نکنی.
ماشین را روشن کردم.
–راحیل حقیقت زندگی من همینه...
سرش را پایین انداخت.
–این جوری فکر نکن. احتیاج به زمان داریم هردومون، بااین کارها سخت تره...این چیزا کمکی بهت نمیکنن. فقط تحلیلت میبرن.
گوشیاش دوباره زنگ خورد، صفحهاش را نگاه کرد و اخم هایش در هم رفت. فکر کنم سایلنتش کرد. عصبی بود.
–چراجواب نمیدی؟
–ولش کن.
حتما او هم حوصلهی هیچ چیز و هیچ کس را نداشت.
توی راه هیچ کدام حرفی نمیزدیم.
نگاهش کردم. او هم نگاهم کرد. لب زد:
–خوبی؟
دلخور گفتم:
–بگم خوبم؟ همهی روزهای خوبم با توبود. هرچقدرم بد بودم، خوب شدنم پیش تو بود. می پرسی: خوبی؟ چطوری بگم "خوبم" که بیشتر به دلت بشینه راحیل؟ اصلا چطوری می تونم خوب باشم؟
دوباره بغض کرد. رنگش پریده بود. کاش به هم مَحرم بودیم. نگاهم را به روبرویم هدایت کردم.
دوباره در سکوت غرق شدیم. نزدیک یک آب میوه فروشی نگه داشتم و برایش آب میوه خریدم.
لیوان را به طرفش گرفتم.
–رنگت پریده، بخور. نگاهی به من انداخت.
یک جور بامزه ایی ولی جدی گفت:
–خودتم رنگت پریده.
–واسه خودمم می گیرم، اول تو بخور. لیوان را از دستم گرفت و گفت:
–منتظر میمونم بگیری بیاری با هم بخوریم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@montazeraan_zohorr