انسان شناسی ۱۲۴.mp3
11.23M
#انسان_شناسی ۱۲۴
#استاد_شجاعی
#آیتالله_ضیاء_آبادی
💥 احساس میکنم زیر پام خالی شده!
💥 احساس میکنم دیگه تحمل دلشورهها و اضطرابهام رو ندارم!
💥 احساس میکنم به تهِ ناامیدی و پوچی رسیدم!
💥 احساس میکنم وسط یه طوفان شِن گیر کردم، نمیتونم جلو راهمو ببینم!
من چـــــــرا اینجوری شدم؟
@Ostad_Shojae
🔶🔸🔸🔸🔸
🔘 #داستان کوتاه
قشنگه, قابل تامل
"کشتی" در طوفان شکست و "غرق شد."
فقط "دو مرد" توانستند به سوی جزیره ی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و "نجات یابند."
دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند؛
"بهتر است از خدا کمک بخواهیم."
بنابراین دست به "دعا" شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر "مستجاب" می شود به گوشه ای از جزیره رفتند...
"نخست،" از خدا "غذا" خواستند؛
فردا "مرد اول،" درختی یافت و "میوه ای" بر آن، آن را خورد.
اما "مرد دوم" چیزی برای خوردن نداشت.
هفته بعد، مرد اول از خدا "همسر و همدم" خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، "زنی" نجات یافت و به مرد رسید.
در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت.
مرد اول از خدا "خانه، لباس و غذای بیشتری" خواست، فردا، به صورتی "معجزه آسا،" تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید.
مرد دوم هنوز هیچ نداشت.
دست آخر، مرد اول از خدا "کشتی" خواست تا او همسرش را با خود ببرد.
فردا کشتی ای آمد و در سمت او "لنگر" انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از "جزیره" برود و مرد دوم را همانجا "رها" کند..!
پیش خود گفت:
مرد دیگر حتما "شایستگی" نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است!
زمان حرکت کشتی، ندایی از او پرسید: «چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟»
مرد پاسخ داد: «این همه نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است و خودم درخواست کرده ام. درخواست های همسفرم که پذیرفته نشد. پس چه بهتر که همینجا بماند.»
آن ندا گفت:
اشتباه می کنی!
تو مدیون او هستی...
هنگامی که تنها "خواسته او" را اجابت کردم، این "نعمات" به تو رسید...
مرد با تعجب پرسید:
«مگر او چه خواست که من باید مدیونش باشم؟»
* و آن ندا پاسخ داد:
«از من خواست که تمام دعاهای تو را مستجاب کنم!!..» *
نکته:
* 🔴شاید داشته هایمان را مدیون کسانی باشیم که برای خود هیچ نمی خواستند و فقط برای ما دعا می کردند...
ممکن است همه موفقیت و ثروت و هر چیز دیگر که داریم را...
"مدیون آن دو فرشته ای" باشیم که ما را بزرگ کردند... * (پدر و مادر)
بدون هیچ توقعی! ♥️
❤️
✨✨✨
https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi
✨✨✨
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢💢💢 قیمت شما چنده؟؟؟
💰تا قیمت خودت ندونی نمیتونی برای همسرت و فرزندت مفید باشی....
💢دیدن این کلیپ واجب است
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌸🍃 #منتظران_ظهور
https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi
••|🦋|••
میدونۍ چـرا #اقامونامامزمان ظهورنمیڪنه ؟
یڪڪلام:
چــون من و تـو جامعہ امام زمانے نساختیم
امـام زمان در جامعهاے ڪه حرمتـــ ندارد
نبــاید بیاید
چـون اگــر بیاید ،مانند پدارنش کشتہ
خواهــد شد
#هیچڪارےنمیخوادبکنے
#فقطخودترودرستڪن
دوکلمه: گنـــاه نڪن 🚫
˼خواهرم!حواسـتباشہ˹
[یِجورے نَباشیمـ ڪِه وَقتی
مُولا اَزَمون پُرسید واسِـه
اومـَدَنَم چیکـٰار کَردی
سرمونُ بِندازیـم پآیین حَرفی واسِه
گُفتن نَداشتِه باشیم.💔]
🔴بخاطر امام زمان امروز همگیمون قرار بزاریم تا آخر شب یک دور تسبیح صلوات بفرستیم به نیت فرجش و هدیه کنیم خدمت مادر عزیزشان خانم نرجس خاتون
#امامزمان.عج.
https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi
🛑🛑⛔️🛑🛑⛔️🛑⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️🛑🛑
عزیز دلم یه روش قشنگ شاد کردن دل مهدی فاطمه رو نشونت بدم
بریم با هم یادبگیریم
⬇️⬇️⬇️
✨﷽✨
📌 نذر سلامتی امام زمان...
🧕 خانومه به پسرش گفت: «بیرون منتظر بمون تا من خرید کنم و زود برگردم.» بعد اومد داخل مغازه و کوچکترین نایلون رو برداشت. شروع کرد به برداشتن گوجهفرنگی، همه رو خودش جدا میکرد؛ البته برعکس بقیه مردم، فقط ضرب دیدههاش رو برمیداشت.
👦 وقتی نایلون رو پُر کرد و اومد جلو تا حساب کنه، پسرش چادرش رو کشید:
- مامان میوه میخری؟
خانومه آروم بهش گفت: امروز نه مامان. برو بیرون منتظر بمون.
- خودت گفتی فردا میخرم.
پسره خیلی اصرار کرد. اما مامانش دستش رو گرفت و برد بیرونِ مغازه.
🍇 همین که داشت میرفت بیرون، فروشنده یک نایلون برداشت و پُرِ میوه کرد، گذاشت کنار خرید خانومه. خانومه با شرمندگی گفت: «ممنون، اما بد عادت میشه.»
🔆 فروشنده هم گفت: «یعنی میخواین نذر سلامتی امام زمان رو رد کنین؟»
✅کانال منتظران ظهور👇
https://eitaa.com/montazeran_zohouremahdi