💠 #نماز_پیام_عاشورا| نماز موجب نجات و رهایی است!
▫️استاد قرائتی
#نماز
#محرم
✧✾════✾✰✾════✾✧
#نماز_اول_وقت
#التماس_دعایظهور
بزرگوار شروع کردی به خوندن نماز قضا هات؟ 🤔
فرصت ها خیلی زود میگذرند 🥺
اگر برنامه نداشته باشی یکدفعه میبینی که چقدر زود دیر شد😓
در طرح خواندن #نمازقضا همراه ما باش و قدم به قدم پیش برو ☺️
🗓️طبق برنامه دوشنبه ها قراره
🍃قضای یه نماز #عصر🍃
رو بخونیم.
یه جا برای خودت یادداشت کن 😊
#نماز_قضا
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا قَمَرَ الْعَشیْرَهْ، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ يا حامِلَ لِواء الحُسَين، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا ساقی العَطاشا یَا کَفِیلَ زَینَبِ الحُوراءِ ..
سلام روز تاسوعا .. سلام دستای بریده .. 😭😭😭😭😭
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیرِ دقایق بنویسم میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم😭😭😭
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد در هر قدمت هر نفست جلوهی ذات است وصف تو فراتر زِ شعورِ کلمات است😭😭😭
در حسرتِ لب های تو لب های فرات است عالم همه از این همه ایثارِ تو مات است از علقمه با دیدهی خونبار نیامد ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقا تویی و اهل حرم چشم به راحت دلها همه مستِ رجزِ گاه به گاهت 😭😭😭
امروز،روز عباسِ ..
از چی بگم برات ..
از ادبش بگم! هر بار حسینُ میدید میگفت السلام علیک یا مولای یا سیدی یا نور عینی ..😭😭😭
عباسم چرا منو برادر صدا نمیزنی؟! میگفت آقاجان مادرم بهم یاد داده ..
(یادِ همه مادرا بخیر ..) مادر بهم گفته عباسم از این به بعد میخوای منو خوشحالم کنی هر وقت حسینُ دیدی بگو السلام علیک یا سیدی ..😭😭😭
آخه مادرِ او فاطمهست، اما مادرِ تو کنیزِ زینبِ ..
از ادبش بگم! از علمداریش بگم؟!..
تو مجلسِ یزیدِ ملعون تو شهرِ شام وقتی رسوا شد یزید و خطبه خواند زین العابدین، ملعون شروع کرد با زبان عجز معذرت خواهی، ..😭😭😭
بگو چی میخوای هر چه بخوای فراهم میکنم!! امام سجاد فرمود ما با تو کاری نداریم! فقط هرچی از ما غارت کردی برگردون ..
وسایلِ خیمه ها و اهلِ حرم ..
یکی از اونایی که غارت کرده بودن علمِ عباس بود ..😭😭😭
اون کسی که غارت کرده بود اومد محضر زین العابدین گریه میکرد ، میخوام این علمُ بدم اما یه سوال دارم این علم دستِ کی بوده ؟! آخه همۀ چوبۀ این علم سوراخ سوراخ و پرِ تیرِ ..
فقط محل دستِ علم سالمِ ..
این فقط یه معنا داره ..
یعنی تا جون داشت نزاشت این علم رو زمین بیفته ..
میدونست این علم دلخوشی بچه هایِ حسینِ ..😭😭😭
میدونی کِی علم از دستش افتاد ..
اجازه بدید جلوتر بریم میگم ..
از ادبش گفتم و از علمداریش گفتم، از مهربونی و از رشادتش بگم، از وفاش بگم!! وقتی امان نامه براش آوردن انقدر عباس خجالت کشید ..😭😭😭
اومد نانجیب پشتِ خیمه ها داد میزد عباس برات امان نامه آوردم ..
راوی میگه اباالفضل از خیمه بیرون نیومد هی خودش رو مشغول کرد که مثلا صدا رو نشنیده ..
آخه جلو ابی عبدالله خجالت میکشه ..😭😭😭
ابی عبدالله فرمود عباسم ولو دشمنت باشه جوابشُ بده ..
بلند شد ایستاد، سرش پایین، عرق خجالت به پیشانیش نشست ..
آقاجان اجازه بده فردا جوابشُ بدم ..
یه کاری میکنم فردا معلوم بشه عباس یعنی چی، وفا یعنی چی ..
چهارده سالش بود تو صفین غوغایی کرد ..😭😭😭
گرماگرم نبرد، وسط میدان امیرالمومنین دستور داد سریع برش گردونید دیگه نبرد بسه ..
نقاب به چهره زده ، همه متعجب این نوجوان کیه ..
همچنین که برگشت دیدن علی بغلش کرد فرمود هذا ذخر الحسین ..
این ذخیرهی حسینِ ..
این باید باشه تا کربلا ..😭😭😭
منو جام سرخِ ولای حسین سر و چشم و دستم فدای حسین کجا غیرتِ شیرِ فرزندِ شیر گذارد شود خواهرِ او اسیر مگر من نباشم در این روزگار که فردا گلی جان دهد زیرِ خار مگر دستِ من اوفتد از بدن که فرزند زهرا بپوشد کفن سم اسبُ باغِ گل فاطمه مگر من شوم کشته در علقمه مگر گرزِ آهن خورد بر سرم که معجر رود از سرِ خواهرم 😭😭😭
حالا عباس کنارِ ابی عبدالله همۀ صحنهها رو دیده همه لحظهها رو دیده کنارِ همۀ بدن ها بوده، اصحاب رفتن، بنی هاشم رفتن ..
برادرای عباس رفتن ..
دل تو دلِ عباس نیست ..
هی به خودش میگه چرا کاری نمیکنی، دیگه نتونست طاقت بیاره ..
رفت محضرِ ابی عبدالله، تا به ابی عبدالله فرمود آقاجان سینهم دیگه سنگینِ،😭😭😭
گفت آقا دیدم بچه ها دامن هاشونو بالا زدن شکم هاشونُ رو خاک گذاشتن ..
دیدم درِ گوشِ هم میگن عمو عباس میره آب میاره، آقا اجازه بده برم ..
دیگه نمی تونم بمونم ..
تا گفت برم ابی عبدالله فرمود کجا میخوای بری😭😭😭