1090723587_-1003729287.mp3
17.14M
🔳 #روضه سوزناک #اربعین
🌴پسر فاطمه سلام سلام
🌴خواهرت زینب آمده از شام
🎙 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
😭😭🏴🏴
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
583540481_-429295849.mp3
2.25M
🔳 ویژه #اربعین حسینی
♨️ام المصائب
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
🥀⃟🥀჻ᭂ࿐✰🥀🥀
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
کتاب سه دقیقه تا قیامت قسمت_دوم ✅ یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائی
#رمان #کتاب
✔️کتاب سه دقیقه تا قیامت
#قسمت_سوم
✅بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظهای بعد خود را همراه این دو نفر در یک بیابان دیدم.
زمان اصلا مانند اینجا نبود و در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را میدیدم.
آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید راحت شده بودم شرایط خیلی عالی بود.
در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند حالا داشتم این دو را می دیدم.
چقدر زیبا و دوست داشتنی بودند،دوست داشتم همیشه با آنها باشم
در وسط یک بیابان خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم. روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم.
به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دوردست ها چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود،شعله های آتش بود. حرارتش را از دور احساس میکردم.
به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود نسیم خنکی از آن سو احساس میکردم.
به شخص پشت میز سلام کردم با ادب جواب داد.
منتظر بودم می خواستم ببینم چه کار دارد.
آن دو جوان که در کنار من بودند عکس العملی نشان ندادند.
اما همان جوان پشت میز، یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد و به آن کتاب اشاره کرد و گفت:
کتاب خودت هست بخوان امروز برای حسابرسی،هم اینکه خودت آن را ببینی کافی است.
چقدر این جمله آشنا بود.در یکی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: "اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا"
نگاهی به اطراف کردم و کتاب را باز کردم: بالای سمت چپ صفحه اول با خط درشت نوشته شده بود : ۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز می گیرد نماز است.اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شود...
خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم، از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند.
تازه فهمیدم که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چی!
هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند.
کنار هر نوشته چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت.
وقتی به آن خیره می شدیم مثل فیلم به نمایش در می آمد، درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید فیلم آن ماجرا را مشاهده میکردیم با تمام جزئیات.
یعنی در مواجهه با دیگران حتی فکر افراد را هم میدیدیم لذا نمی شد هیچ کدام از این کارها را انکار کرد.
غیر از کارها حتی نیت های ما ثبت شده بود.آنها همهچیز را دقیق نوشته بودند.
جای هیچگونه اعتراضی نبود، تمام اعمال ثبت بود. هیچ حرفی هم نمیشد زد...
اما خوشحال بودم که از کودکی همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت می دیدم!
همینطور که به صفحه اول نگاه میکردم و به اعمال خودم افتخار می کردم یک دفعه دیدم یکی یکی اعمال خوبم در حال محو شدن است!!
صفحه ای که پر از اعمال خوب بود ناگهان تبدیل به کاغذ سفید شده بود!
با عصبانیت به آقایی که پشت میز نشسته بود گفتم: چرا اینها محو شد؟مگه من این همه کارهای خوب نکرده ام؟
گفت:بله درسته،اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی.اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.
با عصبانیت گفتم چرا، چرا همه اعمال من؟؟ او هم غیرمستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که می فرماید:
سرعت نفوذ آتش در گیاه خشک، به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات بنده نمی رسد.
رفتم صفحه بعد
که آن روز هم پر از اعمال خوب بود،نماز اول وقت مسجد، بسیج، هیئت،رضایت پدر مادر و... تمام اعمال خوب، مورد تایید من بود.
آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند،خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماماً برای من یادآوری می شد،اما با تعجب به یکباره مشاهده کردم که دوباره تمام اعمال من در حال محو شدن است!
گفتم : این دفعه چرا! من که در این روز غیبت نکردم
ادامه دارد...
|━⊰❀┅❅🏴❈﷽❈🕯❅┅❀⊱━|
|━═━⊰❀🌹❀⊱═━|
جلسه : چهل و هفتم
و آخرین جلسه این مباحث
محرم و صفر ۱۴۰۲
╰━═⊰❀🕯❀⊱═━╯
↩️ ادامه جمع مطالب تحقیق در بخش سوم :
▪️چنانکه طلحه و زبیر، از نخستین اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله) را دیده بود که در مناسبات اقتصادى ـ اجتماعى غیر عادلانه سه خلیفه نخست،
▫️چندان متحول شده و به نابرابرى خو کرده بودند که نتوانستند عدالت و حق مدارى على(علیه السلام) را تحمل کنند، از این رو بر ضد حضرت شورش کردند.
🔺هم چنین امام (علیه السلام) جریان مکرر خیانت و پیمان شکنى کوفیان را پس از بیعت با پدر و برادر بزرگوارش،
▫️و نیز دوران سخت و دهشتناک حاکمیت معاویه را در مدینه تجربه کرده بودند.
(231)🖤@montazeranzohooremamasr
╰━⊰❀┅❅🕯❈●¤●❈🏴❅┅❀⊱━╯
〰❁🥀 ❁ 🕯🌹💧🖤🕯❁🥀 ❁〰
🔹از این رو امام حسین (علیه السلام) طى مدت اقامت در کوفه نزد پدر و برادر، توانستند به تحلیلى درست و سنجیده،
▫️از وضعیت روحى و اعتقادى کوفیان دست یافته، به نقاط ضعف و قوت آنان، آگاه شده
▪️و از جناح ها و دسته بندى هاى گروهى و قبیله اى عراقیان، شناخت درست و کافى به دست آورند.
▪️بنابراین، با چنین تجربیات وآگاهى هایى که حضرت درباره کوفیان داشتند،
▫️(و این آگاهى و تجربه به مراتب بیشتر و عمیق تر از آگاهى افرادى هم چون: محمد بن حنفیه، ابن عباس، ابن عمر، فرزدق و... بود)
(232)🖤@montazeranzohooremamasr
❈✦🥀❈✦🕯❈🌹🖤❈✦❈🥀✦❈
〰❁🥀 ❁ 🕯🌹💧🖤🕯❁🥀 ❁〰
🔹نمى توان پذیرفت که امام (علیه السلام) صرفا به دلیل دعوت کوفیان، به آنان اعتماد کرده و به این نتیجه رسیده بودند که با تأسیس حکومت اسلامى، جامعه اسلامى را از خطر نابودى نجات خواهند داد.
▫️بنابراین، آنچه امام (علیه السلام) را به قیام برضد حکومت اموى واداشت، حفاظت و صیانت دین جدش از خطر تحریف و نابودى بود،
🔺که این امر مى توانست یا با نابودى رژیم اموى و تشکیل دولت اسلامى، امکان پذیر باشد,
▫️و یا با جان بازى و شهادت در راه خدا که البته چون راه نخست، در عمل براى امام (علیه السلام) مقدور نبود،
▪️امام (علیه السلام) راه دوم را که شیوه فداکاران است، برگزیدند و اسلام را از خطر نابودى نجات دادند.
(233)🖤@montazeranzohooremamasr
❈✦🥀❈✦🕯❈🌹🖤❈✦❈🥀✦❈
〰❁🥀 ❁ 🕯🌹💧🖤🕯❁🥀 ❁〰
▪️بحول قوه الهی و با عنایت خاصه سیدالشهدا و امام عصر روحی فدا، مباحث امسال محرم ما با عنوان عاشورا تجلی مکتب ماندگاری اسلام بود به پایان رسید.
▫️باشد که مورد رضایت خداوند و امام حسین علیه السلام و معصومین علیهم السلام خلاصه حضرت ولی عصر و همچنین شما عزیزان واقع شده باشد.
🔹جا دارد از همین جا تشکر و قدردانی خودم را از همه کاربران و مدیران و مالکان بزرگوار گروه ها و کانالها در سروش و ایتا و تلگرام و بله، عموما.
▫️و از اعضای بزرگوار هیئت مجازی عزاداری گروه منتظران و مدیران ارجمند گروه و کانال منتظران که در برگزاری جلسات پرسش و پاسخ، سهیم بودند خصوصا
🔺و همچنین از کلیه عزیزانی که در نوشتن متن و تایپ مباحث امسال به ما کمک کردند،
(234)🖤@montazeranzohooremamasr
❈✦🥀❈✦🕯❈🌹🖤❈✦❈🥀✦❈
〰❁🥀 ❁ 🕯🌹💧🖤🕯❁🥀 ❁〰
🔹و مدیرانی که در انتقال پیام ها نقش داشتند، بانو یاس و جناب میثاق و صبح صادق؛ بالاخص،
▫️تشکر و سپاس و قدر دانی ویژه داشته باشم اجر همه این عزیزان با خدای عظیم و سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام،
🔺و بعد هم تشکر ویژه و آرزوی سلامتی و توفیقات بیشتر داشته باشم از استاد بزرگوارم جناب حضرت آیت الله احدی امیرکلائی (زید عزه و دام ظله و دام توفیقاته) افتخار مردم مازندران که این مطالب با استفاده از تقریرات درس ایشان حاصل شده است.
▫️امیدوارم که دوستان بزرگوار از بنده حقیر هم بپذیرند و ما را از دعای خیر فراموش نکنند.
قم - مورخ ۱۰، ۵، ۱۴۰۲ برابر با ۱۴ محرم الحرام سنه ۱۴۴۶ ه ق، ارادتمند همگان شب نگار.
🖊ان شاء الله ما را در موضوعات دیگر همراهی فرمائید.
(235)🖤@montazeranzohooremamasr
❈✦🥀❈✦🕯❈🌹🖤❈✦❈🥀✦❈
👌👌✅✅
✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
پزشک و جراح مشهور روزی برای شرکت در
یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و
تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش
برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت .
غ
بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر
اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه،
که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای
هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در
نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .
دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه
رفت و خطاب به آنها گفت:
من یک پزشک متخصص جهانی هستم و
هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی از
انسانهاهاست و شما میخواهید من ۱۶
ساعت در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت:
جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید میتوانید
یک ماشین کرایه کنید، تا مقصد شما سه
ساعت بیشتر نمانده است، دکتر ایشان با
کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و
براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا
نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد
بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود .
ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه
را گم کرده خسته و کوفته و درمانده و با
ناامیدی به راهش ادامه داد که ناگهان
کلبهای کوچک توجه او را به خود جلب کرد.
کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد، صدای
پیر زنی راشنید:
بفرما داخل هرکه هستی، در باز است …
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود
خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند.
پیرزن خنده ای کرد و گفت :
کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برقی هست و
نه تلفنی، ولی بفرما و استراحت کن و برای
خودت استکانیچای بریز تاخستگی بدر کنی
و کمی غذا هم هست بخور تا جان بگیری .
دکتر از پیر زن تشکرکرد و مشغول خوردن
شد، در حالی که پیر زن مشغول خواندن
نماز و دعا بود .
ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت
بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ،
که هر از گاهی بین نمازهایش او را تکان میداد .
پیر زن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول
بود، که دکتر به او گفت :
بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق
نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت
مستجاب شود.
پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید
که خداوند به ما سفارش شما را کرده است.
ولی دعاهایم همه قبول شده است
بجز یک دعا
دکتر ایشان گفت: چه دعایی ؟
پیرزن گفت: این طفل معصومی که جلو
چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد
و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده
که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند .
به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی
بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش
هست ، ولی او خیلی از مادور هست و
دسترسی به او مشکل است و من هم
نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم .
میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و
گرفتار شود پس از الله خواسته ام که کارم
را آسان کند .
دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت :
به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار
انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و
آسمان را به باریدن وا داشت .
تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من
بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با
یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان
مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.
وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ،
فقط پناه بردن به آفریدگار
زمین و آسمان بجا می ماند .
1_1114771485
9.08M
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
♡اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام حضرت نجات ، مهدی جان
صبحت بخیر امید ما ، آرزوی ما ...
صبحت بخیر بابای ما ، آفتاب ما ...
صبحت بخیر بهار ما ، آسمان ما ...
اگر اشتیاق سلام به آستان بهشتی تو نبود ، به کدام دلخوشی هر صبح چشم می گشودیم ؟ ...
اگر عطر یاد زهرایی ات در حیاط خزان زده ی دلهایمان نمی پیچید ، چگونه لحظه های سربی آخرالزمان را سر می کردیم ؟ ...
کاش می آمدی و رهایمان می کردی از هجوم همواره ی غم ...
روزگاریست که ما طالبِ دیدارِ توییم
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚صدای تپش های قلبم حسین
🤍همیشه تمنّای قلبم حسین
💚تو شیرینی روزگار منی
🤍مسیح دل بی قرار منی
💚خدا در دلم بود گفتم حسین
🤍فراتر ز هر اسم اعظم حسین
💚تویی اصل این زندگانی حسین
🤍گذشته به پایت جوانی حسین
💚دوشنبه تون متبرک به حضرت امام حسین علیه السلام
🌱
🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید:
#حدیث_روز
پیامبراکرم (ص) :
🌴 هيچگاه مالي بر اثر صدقه دادن كم نشده است ، پس عطا كنيد و نترسيد.
📚 بحارالانوار ، ج ٩٦ ، ص ١٣١
🌸ذکر روز: یاقاضی الحاجات
📆 تقویم روز
📌 دوشنبه
☀️ ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ هجری شمسی
🌙 ۱۸ صفر 1445 هجری قمری
🎄04 سپتامبر 2023 میلادی
✨ مناسبت روز :
. روز تعاون
. روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی