eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
492 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
7.6هزار ویدیو
117 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری هرگونه کپی برداری از کانال اکیدا ممنوع ❌❌ @Shabnegar مدیر تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱‌ (علیه‌السلام) روزِ من... با نام تو شروع می‌شود. مولای من … السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ سلام بر تو ای بجا مانده خدا در زمینش السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثاقَ اللّٰهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ سلام بر تو ای پیمان خدا که آن را برگرفت و استوارش کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیای من . . ❤️ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
📩 سید : توصیه می‌کنم که برای خیر دنیا و آخرتتان، ایمانتان‌ به رهبری حضرت امام خامنه‌ای دام ظله محکم و قوی باشد
🌹سرنوشت مقلدان خمینی(ره) چیزی جز شهادت نیست
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
‌ #سرگذشت ارواح در عالم برزخ قسمت ۱۳ عاقبت ریا هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به محیط
ارواح در عالم برزخ (قسمت ۱۴) آتش حسرت از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر جای نشستم و با خود گفتم: چه مقامی! چه منزلتی! در حالیکه من مدت‌هاست در این بیابان سرگردانم و با تمام موانع و مشکلات دست به گریبانم، هنوز هم به جایی نرسیده‌ام، اما شهیدان با این سرعت خود را به مقصد می‌رسانند براستی خوشا به حال آنان که به شهادت رفتند. اشک بر گونه‌هایم سرازیر شد و بغض گلویم را چنگ زد. چندان بلند بلند گریستم که نیک آرام به سمتم آمد، مرا دلجویی داد و تشویق به ادامه راهی کرد که بس طولانی و طاقت سوز بود... گردباد شهوات با اینکه راه زیادی را پس از آن پیمودیم، اما خبری از انتهای بیابان نبود از دور، ستون سیاهی 🌪را دیدم که از پایین به زمین و از بالا به دود و آتش🔥 آسمان ختم می‌شد و در حال حرکت بود. با نزدیک شدن ستون سیاه، متوجه شدم که همانند گردباد🌪 به دور خود می‌چرخد. با دیدن این صحنه، خود را به نیک رساندم و با ترسی که در وجودم رخنه کرده بود، پرسیدم: این ستون چیست؟ نیک گفت: این گردباد شهوات است، که چنین با سرعت عجیبی به دور خود می‌چرخد. با اضطراب گفتم: حالا دیگر، باید چه کنیم؟ نیک گفت: دست‌هایت را محکم به کمرم حلقه بزن و مراقب باش گردباد، تو را از من جدا نسازد. رفته، رفته آن گردباد وحشتناک با آن صدای رعب آورش، به ما نزدیک می‌شد و اضطراب مرا افزایش می‌داد، تا اینکه در یک چشم بر هم زدن، هوا تاریک شد. گردباد🌪 اطراف ما را فرا گرفته بود و سعی داشت ما را با خود همراه کند. نیک مانند کوه به زمین چسبیده بود و من در حالی که دستم را به دور کمر او قفل کرده بودم، به سختی خود را کنترل می‌کردم. هر از گاهی صدای فریادهای نیک را می‌شنیدم، که در هیاهوی گردباد فریاد می‌کشید: مواظب باش گردباد تو ار از من جدا نسازد! لحظات بسیار سختی را سپری می‌کردم و بیم آن داشتم که مبادا از نیک جدا شوم. دست‌هایم سست و گوش‌هایم از صدای گردباد، سنگین شده بود دیگر صدای نیک را نمی‌شنیدم. ناگهان دستم از نیک جدا شد و در یک چشم به هم زدن، کیلومترها از نیک دور گشته و به بالا پرتاب شدم! چندی نگذشت که از شدت هیاهو و گرمای طاقت فرسایش از حال رفتم... وقتی چشمانم را گشودم هیکل سیاه و وحشتناک گناه را دیدم که بر بالای سرم ایستاده بود بوی متعفنش به شدت آزارم می‌داد. به سرعت برخاستم و چون خواستم فرار کنم دستم را محکم گرفت و به طرف خود کشید و گفت: کجا؟ کجا دوست بی‌وفای من؟ هم نشینی با نیک را بر من ترجیح می‌دهی؟ و حال آنکه در دنیا مرا نیز به همنشینی با خود برگزیده بودی. نیم نگاهی به صورت گناه افکندم، قیافه‌اش اندکی کوچک‌تر شده بود. بدون توجه به سخنانش گفتم: چه شده که لاغر و نحیف گشته‌ای؟ با ناراحتی گفت: هر چه می‌کشم از دست نیک است. با تعجب پرسیدم: از نیک؟! گفت: آری، او تو را از من جدا کرده تا با عبور دادن تو از راه‌های مشکل و طاقت فرسا باعث زجر کوتاه مدت تو شود. گفتم: خوب، زجر من چه ارتباطی با ضعیف شدن تو دارد؟ پرخاشگرانه پاسخ داد: هر چه تو سختی بکشی، من کوچکتر می‌شوم و گوشت‌های بدنم ذوب می‌شود. و چنانچه تو به وادی السلام برسی دیگر اثری از من بر جای نخواهد ماند. آنگاه دندان بر هم فشرد و گفت: اکنون نوبت من است، باید همراه من بیایی... ✍ ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 نهج البلاغه و امام مهدی 🔹 مسأله مهدویت در نهج البلاغه از دو نظر قابل بررسی است. یکی از دیدگاه ملاحم و پیش گویی های امام و دیگر مربوط به آینده جهان است. 🔸 از جمله مطالبی که در نهج البلاغه درباره حضرت مهدی آمده است می توان به موارد زیر اشاره کرد: 🔹 خالی نبودن زمین از حجت های الهی(خطبه۱) 🔹 امام زمان،جانشین پیامبران الهی(خطبه۱۸۲) 🔹 غیبت طولانی حضرت (خطبه۱۸۲) 🔹 ظهور امام زمان بعد از انتظاری طولانی(خطبه۱۵۰) 🔹کامل شدن نعمت ها و برآورده شدن آرزوها در عصر ظهور(حکمت۲۰۹) 🔹 الهی شدن خواسته های بشر در زمان ظهور(خطبه۱۰۰) 🔹 محوری شدن قرآن در عصر ظهور(خطبه۱۳۸) 🔹 حاکمیت عدل اسلامی در عصر ظهور(خطبه۱۳۸) 🔹 احیای مجدد قرآن و سنت پیامبر(ص)در عصر ظهور(همان). 🔆 و خطبه هایی که حضرت در آن ها به مهدویت اشاره کرده اند: خطبه ۱۰۰،۱۳۸،۱۵۰،۱۸۲،۱۸۷،۱۹۵ و حکمت ۱۴۷ و ۲۵۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 📚 اگر مجرّد باشی ، و دوست داشته باشی کنی، ولی پول نداری، و دستت خالیه بعد یکی از سرمایه‌دارهای بزرگ کشور، از اون پولدارهایی که پولشون از پارو بالا میره بیاد بهت بگه: "فلانی، تو برو کن، من قول میدم همه جوره کمکت کنم" چیکار میکنی ⁉ بازم بهونه میاری که پول ندارم و دستم خالیه؟؟ ⁉ یا اینکه رو حرفش حساب میکنی و میری جلو؟؟ ☝️ حالا .. با اونهمه عظمت، تو قرآنش وعده داده که شما کنید، از و تنگدستی هم نترسید، من خودم کمکتون میکنم: 🕋 وَ أَنْکِحُوا الْأَیٰامیٰ مِنْکُمْ وَ الصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (نور/۳۲) پسران و دخترانِ بی‌همسر، و غلامان و کنیزانِ شایسته‌ی ازدواج را همسر دهید. اگر و تنگدست باشند، از فضل خود بی‌نیازشان می‌گرداند. و خداوند، گشایشگر داناست. خیلی از جوان‌های مجرّد، تا اسم میاد، اوّلین چیزی که به ذهنشون خطور میکنه مسائلِ مالی و اقتصادی است. ولی داره میگه: در ازدواج از و تنگدستی نترسید، به من کنید، برید جلو.. 🌴«إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ»🌴 اگر فقیر باشید، خودم شما رو غنی میکنم. و تنگدستی برای عروس و داماد عیب نیست... عیب اینه که به وعده‌ی شک کنند... عیب اینه که حرفِ ، براشون به اندازه حرفِ فلان بانک و فلان سرمایه‌دار ارزش نداشته باشه... عیب اینه که حرفِ رو قبول نداشته باشند...