eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
477 دنبال‌کننده
30.2هزار عکس
8.7هزار ویدیو
121 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری @Shabnegar مدیر تبادل و تبلیغ نداریم❌❌ کانال مارا به دوستانتان معرفی بفرمایید برداشت از کانال با ذکر صلوات آزاد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می نویسم که شب تارسحرمیگردد.............. یک نفررفته ازاین قوم که برمیگردد............
══🦋══════ ✾ ✾ ✾ ❣ ❣ نـ✨ـور را ازصبحگاهت میخریم را مااز نگاهت میخریم مهربانی راهمیشه به صبح ازمیان دکه چشم سیاهت 🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
☘هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ ! وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ ... تا نیاید، ها حالش غریب است 🌱☘
810.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥🕊 🕊 بارالها🙏 فرمودی: بنده‌ای که بانام من آغاز كرد بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را درهمه حال، بركت دهم مهربان خدایم امروز را آغاز میکنیم با نام زیبای تو 🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ✨🌸 ‌‌
صبح را با طپشِ اسمِ توآغازڪنیم💛 ❤️صلّى اللّٰه عَلَیْکَ یٰا اباعَبْدِاللّٰه❤️ 🌺🍃 ‌‌
DastanGhadir.pdf
حجم: 7.37M
📗 کتاب کودک «خبر بزرگ» 💥 👧 انتشار مجموعه داستان‌های کودکانه از واقعه‌ی غدیر در آستانه‌ی عید سعید غدیرخم
☀️ داستان عجیب نجات جان آیت‌الله مرعشی قدس‌سره توسط امام زمان ارواحنافداه با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیۀ مقدسه را بخوانم». شمع نیم‌سوخته‌ای را برداشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه‌جا تاریک بود درب سرداب را به آهستگی باز کردم و با احتیاط از پله‌ها پایین رفتم. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیۀ مقدسه شدم. بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم. رویم را به سمت پله‌ها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت‌هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت. عزرائیل را در چند قدمی خود می‌دیدم. عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود. آن مرد عرب نعره‌زنان به‌سوی من حمله کرد! شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد گوشۀ عبای من را گرفت و با قدرت به‌سوی خود کشاند. در آن لحظه به امام زمان عج توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». یک‌وقت مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و به مرد مهاجم فریاد زد: «رهایش کن»، و بلافاصله مرد عرب قوی‌هیکل، بیهوش بر زمین افتاد! من نیز دچار ضعف شدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا می‌زند. چشمانم را که باز کردم دیدم سرم به زانوی مرد عرب است. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که‌ هرگز خرمایی با آن طعم نخورده بودم. درحالی‌که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید می‌کند ‌تنها به اینجا بیایی؛ بهتر است بیشتر احتیاط کنی». یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به‌یک‌باره در این سرداب ظاهر شود و نام مرا بداند و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی‌هیکل را آن‌گونه نقش بر زمین کند؟ ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. فریاد زدم: «ای وای! سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت‌بن‌الحسن المهدی عج بوده و با او حرف زده‌ام اما او را نشناخته‌ام!» غم عالم بر دلم نشست، با دیده‌ای اشک‌بار، از سرداب به‌قصد زیارت حرم عسکریین خارج ‌شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم، درحالی‌که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود. 📚 تشرّفات مرعشیه.
مرحوم مرعشی نجفی توفیق یافت در مسجد سهله به محضر امام زمان (ع) مشرف شود؛ امام زمان خواندن سوره یاسین را بعد از نماز صبح، نبأ را بعد از نماز ظهر، سوره واقعه بعد از نماز مغرب و خواندن سوره ملك را بعد از نماز عشاء به ایشان توصیه كردند. سوره مباركه ملك برای خواص وادی نور است حجت الاسلام صدیقی .