eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
502 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
117 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری هرگونه کپی برداری از کانال اکیدا ممنوع ❌❌ @Shabnegar مدیر تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔹🌴🌹🌴🍃🔹🌼 🔹🌹🍃 🌴🍃 🌹 🍃 🔹 🌼 صلى الله عليك يا ابا عبدالله الحسين ع سلام عليكم و رحمة الله صبح شما حسينى روز شما متبرك و معطر به نگاه صاحب الزمان عج _ پنج شنبه ى شما ميمون و مبارك _ _ و متبرك و معطر به ذكر _ _ صلى الله عليك يا ابا عبدالله 🌼 🍃🌹🍃🌼 خداراشاكريم كه محبت حسين ع رادردلهاى ماقرارداده است. و به ما اجازه داده تابارديگر روز زيارتى سالارشهيدان رادرك نماييم به شكرانه ى اين نعمت دست برسينه نهاده عرض مينماييم صلى الله عليك يا أبا عبدالله الحسين ويقين داريم فطرس ملك سلام مارابه محضر اربابمان تقديم مينمايد. و يقينا سلام مابى جواب نخواهد ماند 🌼 🍃🌹🍃🌼
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
#دنیای_مدیریت_مومنانه 23 🔸 گفتیم که انسان باید بتونه خودش رو مدیریت کنه تا زندگی بهتری داشته باشه و
24 🌺 آدم وقتی میره توی یه خونه ای که یه سفره انداختن و هر غذایی روی حساب و کتاب هست و غذاها با مصلحشون خورده میشه چقدر قشنگه. ⭕️ آقا مثلا شما میدونید که ماهی رو نباید با ماست خورد. هر دوتاش سرد هست و مزاج آدم رو بهم میریزه. توی برخی کشورهای اسلامی همسایه هم وقتی آدم میره میبینه که چقدر دقیق اینا رو رعایت میکنن. 💢 اما توی رستوران های کشور ما میبینیم که همزمان هر چی غذای سرد هست رو به آدم میدن! یعنی چی؟ یعنی دوست داشتنی های خودت رو فهرست کنی. 👈🏼 بعد ببینی کدوم یک از دوست داشتنی هات برات بیشتر مهم هستن و هر کدوم رو دقیقا چقدر براش باید وقت بذاری! ✅ بعد که یه مدت خودت رو مدیریت کنی میبینی که مدیریت کار خیلی جذابی هست! 😊 خود عادت کردن به برنامه ریزی یه جاذبه ای داره که ادم میخواد هی سطح دقت خودش رو افزایش بده. خودش شیرینی و جذابیت داره 🚫 اما ما فرهنگی داریم وحشتناک! انگار اصلا از دور تا مدیریت رو میشنویم میخوایم فرار کنیم!😐 ☢️ توی خانواده هم همینطوره. هر کسی توی جایگاه خودش قرار بگیره. 💕 مرد باید با مدیریت خونه خودش لذت ببره و زن هم باید با مدیریت همسر و فرزندانش لذت ببره. 🚫 خصوصا زن و مرد باید زباااااانشون رو کنن! قرار نیست که تو هر حرفی به دهانت اومد بزنی! ببین "چه حرفی رو در چه جایی" باید بزنی مثلا اگه ناراحت شدی "دقیقا چقدر باید ابراز ناراحتی" کنی؟ ⭕️ نکنه بیش از حد داری ابراز ناراحتی میکنی؟!😒 💢 علامه طباطبایی میفرماید ما سر جلساتی که با "علامه قاضی" داشتیم گاهی که نگاه میکردیم میدیدیم یه قسمتی از زبان ایشون یه مقدار قرمز تره! بعد از مدتی ازشون پرسیدیم که آقا این قضیه ش چیه؟! 🔹 آقای قاضی فرمود: من در اوایل جوانی خودم به مدت 20 سال یه خورده سنگی رو گذاشته بودم زیر زبانم که هر موقع خواستم حرف بزنم این سنگه منو یاد این بندازه که چی میخوای بگی!!! دقت کردید؟ 20 سااااااااال!🙄 ....میخوام "حساب شده" حرف بزنم..... 🔶 از چه عاملی برای تربیت خودش استفاده کرده.... اونوقت ماها.... ✅ مدیریت چیز عجیب و غریبی نیست. "مدیریت از یه نقطه ای شروع میکنه که اگه نسبت بهش متقاعد شدی دینداری برات راحت میشه تا آخر... " کی سختشه که دینداری کنه؟ ⭕️ در درجه اول کسی که عادت کرده بی برنامه زندگی کنه..... 🔖 پایان بخش بیست و چهارم 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
4_5838984863268471350.mp3
5.07M
🍃🌸🎼❤️آوای غوغای دل ؛ بی خبراز تو... 🍃❤️ندیدم کسی به تنهایی تو... 🍃🌸از علی فانی 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @montazeranzhoramamasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ زیبا تقدیم به دوستداران صاحب الزمان(عج) جمعه دستانم خالی است، اما قلبم آرزومند ظهورت، ( مولای من ) خداکند که بیایی... ☀️اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم☀️ @montazeranzhoramamasr ♻️کانال منتظران واقعی ظهور امام زمان عج ⬆️
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
قسمت شصت و نهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: زنده شون کن پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو از
قسمت هفتاد داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خدا را ببین چند لحظه مکث کرد … – چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم … حالا دیگه… من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ … اگر این حرف ها حقیقت داره … به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه … با قاطعیت بهش نگاه کردم … – این من نبودم که تحقیرتون کردم … شما بودید … شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست … عصبانیت توی صورتش موج می زد … می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد … اما باید حرفم رو تموم می کردم… – شما الان یه حس جدید دارید … حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش … احدی اون رو نمی بینه … بهش پشت می کنن … بهش توجه نمی کنن … رهاش می کنن … و براش اهمیت قائل نمیشن … تاریخ پر از آدم هاییه که … خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن … اما نخواستن ببینن و باور کنن … شما وجود خدا رو انکار می کنید … اما خدا هرگز شما رو رها نکرده … سرتون داد نزده … با شما تندی نکرده … من منکر لطف و توجه شما نیستم … شما گفتید من رو دوست دارید … اما وقتی … فقط و فقط یک بار بهتون گفتم… احساس شما رو نمی بینم … آشفته شدید و سرم داد زدید … خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده … چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ … اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد … اما این، تازه آغاز ماجرا بود … اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد … چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود … که به ندرت با هم مواجه می شدیم … تنها اتفاق خوب اون ایام … این بود که بعد از 4 سال با مرخصی من موافقت شد … می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم … فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود … 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
قسمت هفتاد داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خدا را ببین چند لحظه مکث کرد … – چون حاضر شدم به خاطر شما
قسمت هفتاد و یکم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: غریب آشنا بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت … حنانه دختر مریم، قد کشیده بود … کلاس دوم ابتدایی … اما وقار و شخصیتش عین مریم بود … از همه بیشتر … دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود… توی فرودگاه … همه شون اومده بودن … همین که چشمم بهشون افتاد … اشک، تمام تصویر رو محو کرد … خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم … شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت … با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن … هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت … حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود … باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید … محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم … خونه بوی غربت می داد … حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم … اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن … اما من … فقط گاهی … اگر وقت و فرصتی بود … اگر از شدت خستگی روی مبل … ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد … از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم … غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود … فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم … کمی آروم می شدم … چشمم همه جا دنبالش می چرخید … شب … همه رفتن … و منم از شدت خستگی بی هوش … برای نماز صبح که بلند شدم … پای سجاده … داشت قرآن می خوند … رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش … یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم … با اولین حرکت نوازش دستش … بی اختیار … اشک از چشمم فرو ریخت … – مامان … شاید باورت نشه … اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود … و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد … 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
مداحی_آنلاین_زندگی_امام_زمان_عج.mp3
6.69M
♨️زندگی (عج) بسیار شنیدنی👌👌 🎙حجت الاسلام 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @montazeranzhoramamasr