🔴اهمیت رفتن سر قبر اموات!
💥بهترین زمان زیارت اموات عصر پنجشنبه است که پیامبر فرموده است، شاید بهتر از آن صبح جمعه بین الطلوعین باشد.
🌺از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد که:
اگر شخص سر قبر کسی برود، آیا او به درد آن شخص میخورد؟
🌹امام فرمود : بله. این مثل هدیه ای است که به زندهها میدهید و او را کاملاً خوشحال میکنید.
✅یکی از نزدیکان رجبعلی خیاط میگفت:
ما با ایشان به قبرستان ابنبابویه رفته بودیم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود. من سر قبر مادرم نرفتم.
🍃سر چند تا قبر فاتحه خواندیم. وقتی میخواستیم از قبرستان بیرون بیاییم، ایشان گفتند که مادر شما اینجا دفن است؟ گفتم: بله.
🍀گفت: مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله میکرد. برگشتیم و سر قبر مادرم رفتیم.
🔴اگر کار خیری که میکنیم، به تعدادی از اموات هدیه کنیم آیا از ثواب آن کم میشود؟
💠خیر.اگر شما یک صلوات به کل اموات مؤمنین و مؤمنات هدیه کنید به خاطر کار ارزشمندی که شما کردید و همه را در نظر گرفتید و بخل نورزیدید، خدا ثوابش را به همه میدهد و از هیچ کس هم ثوابی کم نمیشود.
🌹پیامبر فرمود :
وقتی انسان آیت الکرسی را بخواند و ثوابش را برای همهی اهل قبور مومنین و مؤمنات بفرستد خدا ثواب را به هر کدام از اموات میدهد.
🔹🔹💠🔹🔹💠🔹🔹💠🔹🔹
📗 بیانات حجت الاسلام عالي،برنامه سمت خدا
-752214271_-211250.mp3
3.03M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای همایش گام دوم از نگاه قرآن و حدیث.۱۴۰۰/۱۱/۰۵
.
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
📝 #بسته_خبری | انتشار سریع بیانات امروز رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری
.
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
🚨 تخصیص بودجه سنگین برای جهاد تبیین کار غلطی است
🔺 رهبر انقلاب، صبح امروز: طبیعت این کار یک طبیعت غلطی است که یک بودجهی سنگینی را بهعنوان جهاد تبیین بگذارند. ۱۴۰۰/۱۲/۱۹
.
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
#سرگذشت ارواح در برزخ
(قسمت ۲۳)
آن شخص گفت به ما اجازه عبور نمیدهند
میگویند تا اینجا توانستید بیایید ولی برای رد شدن از اینجا به شفاعت احتیاج دارید.
در همان لحظه نیک صدایم کرد و گفت: بیا برویم وقت را تلف نکنیم.
در راه از نیک پرسیدم:
تکلیف اینها چیست؟
گفت به فکر آنها نباش،
در اینجا هرکس به نوعی انتظار شفاعت دارد
عده ای مثل تو شفا میخواهند و عده ای نیز اجازه عبور میخواهند و ...
حتی یک مومن هم میتواند اینها را شفاعت کند اما لیاقت شفاعت ندارند
اینها در دنیا خدا را فراموش کرده بودند و شفاعت را انکار میکردند،
در خواندن نماز هم کاهلی میکردند و نماز را سبک میشمردند.
حالا که کارشان گره خورده یاد خدا و شفاعت افتاده اند.
هنوز داشتیم قدم میزدیم که به نیک گفتم:
کاش انسانها در دنیا به قدری خوب بودند که در آخرت نیازی به شفاعت کسی نداشتند.
نیک نگاهی به من انداخت و گفت: نه اینطور نیست،
همه ی انسانها نیاز به شفاعت محمد و آل او هستند،
گروهی برای وارد شدن به بهشت و گروهی برای رسیدن به درجات بالاتر...
از این سخن غرق در حیرت شدم و دیگر هیچ نگفتم.
پس از لحظه ای سکوت دوباره نیک ادامه داد: 👇 👇
بخی از آنها عذر برادران ایمانی خود را نمیپذیرفتند،
بعضی به نیازمندان غذا و طعام نمیدادند و گروهی در دنیا همواره مشغول لهو و لعب بودند
چطور کسی اینها را شفاعت کند؟
مگر اینکه مدتی در عذاب🔥 بمانند تا تا شاید رحمت الهی شامل حال آنها هم بشود...
سرانجام وادی شفاعت را پشت سر گذاشتیم و با شادی بیشتری به راه خود ادامه دادیم.
دروازه ی ولایت
احساس میکردم سبکتر از همیشه قدم برمیدارم
گویا میخواستم پرواز کنم و خودم را به وادی السلام برسانم
نگاهی به بالا کردم،
اثری از اتش نبود
گاه گداری گیاهان سبز و زیبایی در راه به چشم میخوردند
با سرعت هرچه بیشتر به راهمان ادامه میدادیم و به اطرافمان کمتر توجه داشتیم..
رفتیم تا از دور دروازه ای دیدیم که جمعیتی پشت آن ایستاده بودند و ماموران قوی هیکل در اطراف دروازه به نگهبانی مشغول بودند
بی اختیار روبه روی دروازه ایستادم و به اطراف نگاهی انداختم.
گاه گاهی افرادی با دادن برگه ی سبزی،
از دروازه رد میشدند
سرم را به سمت نیک که پشت من ایستاده بود چرخاندم و گفتم:اینجا چه خبر است؟
نیک گفت: اینجا مرز سعادت یعنی اخرین نقطه ی برهوت است.
اینجا دروازه ولایت است هرکس از آن عبور کند به سعادت ابدی رسیده است.
گفتم دروازه ی ولایت چیست؟
گفت: فقط افرادی میتوانند وارد دار السلام بشوند که در دنیا دل به ولایت و محبت علی و اهل بیت محمد صلی الله علیه و اله سپرده باشند
به چنین افرادی برگه ی ولایت میدهند تا براحتی از این دروازه عبور کنند و به دروازه های وادی السلام نزدیک شوند..
با اضطراب به نیک گفتم: من در دنیا شیفته ی اهل بیت بودم ولی برگه ی ولایت ندارم!
نیک به سمت راست اشاره کرد و گفت: باید به آن چادر سبز بروی
با عجله و شتاب خودم را به چادر رساندم
مرد سفیدپوش و خوش سیمایی گوشه ای نشسته بود و یکی از اهالی برزخ با او صحبت میکرد.
گویا شخص از برگه ی ولایت محروم بود و میخواست با التماس برگه را دریافت کند.
سفید پوش خطاب به برزخی گفت: حرف همان است که گفتم،
توباید به وادی شفاعت برگردی تا شاید فرجی شود وگرنه کار تو و آنهایی که بیرون اینجا ایستاده اند حل شدنی نیست.
آن مرد با نازاحتی از آنجا رفت
من پس از عرض سلام روبه روی آن شخص بزرگوار نشستم
جواب سلامم را داد و بدون اینکه درخواستم را بگویم ،
دفتری را که در پیش رو داشت ورق زد .
از شدت اضطراب دست و پایم می لرزید.. اما طولی نکشید که دست مرد همراه با یک برگ سبز به طرفم دراز شد و با لبخند گفت:
تو به سعادت رسیذی،
این سعادت بر تو مبارک باد..
از خوشخالی حرفی نتوانستم بزنم و به این ترتیب ما دروازه ی ولایت را پشت سر گذاشتیم و ماموران و جمعیت بی ولایت را پشت سر گذاشتیم.
دروازه های وادی السلام
نگاهم به بالا افتاد،
هرچه بود نور بود و نور بود و هرچه جلوتر میرفتیم به شدت آن افزوده میشد.
زمین صاف و همه جا سبز و با نشاط بود.
شادی امانم را بریده بود
به نیک نگاهی انداختم که از همیشه خوشحالتر و غرق سرور و شادی بود.
بی اختیار از نیک جلو افتادم و دوان دوان به مسیر ادامه دادم.
از دروازه ولایت خیلی دور نشده بودیم که جاده به هشت قسمت تقسیم شد..
نمیدانستم چه کنم و از کدام طرف بروم. ایستادم تا نیک آمد
دستش را روی شانه ام گذاشت و با لبخند گفت: بهشتی
💐که روز قیامت بر پا میشود هشت دروازه دارد...
✍🏻ادامه دارد...
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞السلام علیک یا صاحب الزمان💞
بیچاره منم که یک عمر عادت کردم به جدایی😭
یارب به حق ناله های مادر عجل لولیک الفرج 🤲🤲🤲🌷