─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═
🔸ادامه بحث توبه نصوح :
☺️↙️ در همین زمینه داستانی به خاطرم آمد که برایتان نقل کنم خالی از لطف نیست.
💠 داستان توبه نصوح
🍃 دوست علی بن ابی حمزه بطائنی از اصحاب امام صادق (ع) در محضر امام علیه السلام :
(171)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
📺📠 ای بسا بودند افرادی که تمام دارایی هایی که از حرام بدست آوردند حتی لباس تنشان را هم دادند تا خدا توبه شان را بپذیرد.
💎 این داستان را از قول مرحوم حجة الاسلام حاج آقای صالحی خوانساری خطیب مشهور نقل می کنم.
📿📌 که این داستان فقط صرفا یک قصه ساده۷ نیست، بلکه بسیار شنیدنی و آموزنده و درخور توجه و تعمق است.
(172)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
↙️ نقل است که ابو حمزه بطائنی از اصحاب امام صادق (ع) یک دوستی داشت که در دربار بنی امیه بود،
〽️ ناگهان تصمیم به خروج از دربار بنی امیه و توبه نمود.
♻️ آمد خدمت علی بن ابی حمزه گفت : می توانی از امام صادقت یک وقت برایم بگیری و من را با خودت ببری پیش امام (ع)؟!!
(173)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
❇️ علی بن ابی حمزه می گوید : هر چند از این درخواستش تعجب کردم ولی قول دادم که یک وقتی برایش بگیرم.
👌↙️ وقت گرفتم و به او اطلاع دادم و دوتایی خدمت امام رسیدیم.
♻️ شرح ما وقع که گفت امام ابتدا ناراحت شد و فرمود : وای بر شما، شما بودید که حق ما را ذایل کردید و ظلمها در حق ما اهلبیت نمودید. و ...
(174)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
☑️ عرضه داشت : آقا من درد مندم بر دردم نیفزا من می دانم این خاندان فاسق بودند و ما را هم فاسق نمودند،
♻️ و با شما اهل بیت چه کردند، اما آمدم پیشت که علاج درد کنم.
🌴 امام (ع) به او فرمود : ضمن جبران حق الله باید تمام اموالی که از دربار حاکم جور بود.
(175)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
⚔بجز اموالی که از پدرت به ارث بردی را باید به صاحبانش بر گردانی حاضری؟
😢این بنده خدا سرش انداخت پایین و دید تمام اموالش بجز چهار دیواری حتی لباس تن خودش و خانواده اش از همین مال است.
📌بعد از لحظه ای سر بلند کرد و عرض کرد : حاضرم آقا.
(176)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
❇️ امام فرمود : اگر چنین کاری کنی من هم قول می دهم که قبل از آنکه بمیری جایت را تو بهشت ببینی و بعد بمیری.
↙️ علی بن ابی حمزه می گوید : از محضر امام تو مدینه برگشتیم آمدیم مدائن چند وقتی هم از این دوست ما بی خبر بودم،
✅ یک روز تصمیم گرفتم که برم در خانه اش ببینم در چه حالی است؟
(177)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
💢 می گوید : رفتم در خانه اش در زدم آمد دم در، فقط به اندازه ای که سرش پیدا باشد در باز کرد، گفتم در و چرا باز نمی کنی؟
👌گفت ; علی بن ابی حمزه رفیق شفیق، لخت و عریانیم، هم من و هم خانواده ام. حتی لباس تنمان نیز از آن مال بود.
😢 خیلی ناراحت شدم برگشتم برای خودش و زن و بچه اش لباس و خوراک حلال و پاک تهیه کردم.
(178)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─
❇️ با مال حلالی که در اختیار داشتم، کمکش کردم چند صباحی به همین منوال گذشت.
⤵️ یک وقت مریض شد، تو لحظه آخر فرستاد دنبالم، آمدم کنار بسترش و در این فکر بودم و نگران، که چطور وعده امام تحقق پیدا می کند.
〽️💢 که در همین لحظه بود که صدایم زد : یا علی والله وفینا امامک و صاحبک .
(179)💠@montazeranzohooremamasr
─═इई 🍃🌸☀️🌙🍃 ईइ═─