#سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۸)
از قبر بیرون رفتیم
نیک جلو رفت و من با کمی فاصله از پشت سر او حرکت می کردم
ترس واضطراب مرا لحظه ای آرام نمی گذاشت
هر چه جلوتر می رفتیم،
محیط بازتر و مناظر اطراف آن عجیب تر می شد.
از نیک خواستم که از من فاصله نگیرد، همدوش و همقدمم باشد و اندکی نیز آهسته تر گام بردارد.
نیک ایستاد و گفت: 👇 👇
تو را به من سپرده اند که یار و مونس ات باشم
تا آنگاه که به سلامت قدم به وادی السلام گذاری به همین خاطر اندکی جلوتر از تو در حرکتم تا راه را بشناسی.
پس از لحظه ای سکوت،
بدین
گونه سخنش را ادامه داد:👇 👇
البته اگر گناه بتواند فریبت دهد و یا به اجبار تو را همراه خود سازد،
بدون شک دیرتر به مقصد خواهی رسید...
اضطرابم بیشتر شد و از آن به بعد هر آ ن احتمال آشکار شدن گناه را می دادم. مسیر راه را با همه مشکلاتش پیمودیم تا به کوهی رسیدیم که البته با سختی فراوان توانستیم خود را به اوج آن برسانیم.
در چشم انداز ما، بیابانی قرار داشت که از هر طرف،
بی انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود.
نیک خیره به چشمانم گفت: این همان وادی برهوت است که اکنون فقط دورنمایی از آن را می بینی.
خودم را به نیک رساندم و گفتم: من از این وادی هراسانم
بیا از راه ایمن تری برویم
نیک ایستاد و گفت: راه عبور تو،
همین است اما تا آنجا که در توان من باشد تو را رها نخواهم کرد و در مواقع خطر نیز به یاریت خواهم شتافت.
حرفهای نیک اندکی از اضطراب و وحشتم کاست اما با این همه، هنوز نگرانی در وجودم قابل احساس بود. لحظاتی به سکوت گذشت
سپس رو به نیک کردم و دوباره گفتم: راه امن تری وجود ندارد؟
صورتش را به سمت من چرخاند و گفت: 👇 👇
بهتر است بدانی که:
در عالم برزخ نیز، که تنها سایه ای از بهشت و جهنم است بیابان برهوتی قرار دارد، که همانند پل صراط در قیامت است و به ناچار باید از آن گذشت. تا در صورت لیاقت به وادی السلام رسید.
اما وای بر آنان که می مانند و به عذاب مبتلا می گردند و یا دست کم گرفتار و سرگردان می شوند...
به سمت آن دشت بی پایان به راه افتادیم. هرچه پایین تر می رفتیم،
هوا گرم و گرمتر🔥 می شد
وقتی به سطح زمین رسیدیم،
نفسم به شماره افتاد
از نیک خواستم که لحظه ای برای استراحت توقف کند،
اما او نپذیرفت و گفت: راه طولانی و خطرناکی در پیش داریم
بنابراین وقت را تلف نکن.
گفتم: من دیگر نمی توانم چون شدت گرما مرا از پا درآورده است
در همین حال و در حالی که عرق از سرو روی من فرو می ریخت،
نقش بر زمین شدم.
نیک از آبی که همراه داشت به من نوشانید
سپس در حالی که هنوز از زخمش رنج می برد،
مرا بلند کرده و بر کول خود نهاد و به مسیر همچنان ادامه داد.
از این که رهایم نکرد و با وجود زخمهای بیشمارش،
چون دوستی مهربان برایم دل سوزاند، خوشحال بودم و شرمگین...
✍ادامه دارد...
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
4_6005645782085010129.mp3
7.12M
#سفر_پرماجرا ۱۵
پیشنهاد دانلود👌👌
دلی که در دنیا،
اِلهــه ای جز اللّــه نداشت؛
مورد احترام فرشته ی مَرگ است.
حضرت عزرائیل،
این عاشق را آرام کرده،
و به اهلِ آسمان، معرفی می نماید.
استاد_شجاعی 🎤
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️اسعدالله ایامکم یا صاحب الزمان❄️
❣سلام بابای مهربانم
💫چه آسمانی پدری هستی که خود
قرنهاست اسیرغربت وغیبتی، اما
فرزندانت را از شمیم بهاری یادت،
بی نصیب نمیگذاری
💫تنها به لطف مهر وعنایت شماست که زنده ایم
❤️روزتان مبارك پدر مهربان و غریبم❤️
🔆اللهم عجل لولیک الفرج🔆
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پدر
گزارشی ببینیم از یک #پدر ...
حجت السلام و المسلمین محمدمسلم #وافی،طلبه ی قمی که صاحب۱۳فرزند هستند
أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
4_5787411540223200144.mp3
21.57M
#سخنرانی استاد شجاعی 🎤
شب میلاد امیرالمؤمنین علیهالسلام.
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr
4_6025948169802615483.mp3
8.87M
#پرواز_در_آسمان_رجب۳
فایل آخــــر (سیزدهم)
✦ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً، سُمِّيَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَسِيرَ اللَّه ✦
و هرکس علی را دوست بدارد، در آسمان او را اسیرِ خدا مینامند.
#حرف_آخر ماه رجب...
رسید به مولود مبارک نیمه رجب؛ مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام 💫
راز قرارگرفتن چنین مولودی در دل ماه ویژه خداوند چیست؟
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰🌈
#کانال_منتظران_واقعی_ظهور_امام_عصر_عج
@montazeranzohooremamasr