eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
491 دنبال‌کننده
28.1هزار عکس
7.5هزار ویدیو
117 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری هرگونه کپی برداری از کانال اکیدا ممنوع ❌❌ @Shabnegar مدیر تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️دوشنبه روز زیارت و علیهماالسلام 💢زیارت این دو بزرگوار در روز دوشنبه 🔸فقط یک‌ دقیقه برای عرض ارادت به این دو امام بزرگوار زمان بگذاریم.
💚 🌱اوکه با سفره‌ی احسان‌وکَرَم در رَهِ دوست؛ 🌱کافران را ز کَرَم کرده مسلمان، حسن ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : هدایت تکوینی و هدایت تشریعی 🎙حجت الاسلام والمسلمین
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س) قسمت اول من ورقة بن عبد اللّٰه ازدى، براى رضاى خدا به مكّه مشرّف شد
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س) 2️⃣ قسمت دوم: حضرت زهرا آنگاه فرمود: پدر جان! بعد از رفتن تو، نورهاى دنيا منقطع شد. دنيا آن تر و تازگى را كه با بودن تو داشت از دست داد و روزگار تيره و تار گرديد. تاريكى‌هاى دنيا تر و خشكش را فرا گرفت. پدر جان! من تا آن هنگام كه تو را ملاقات نمايم، غصه مى‌خورم. پدر جان! پس از مفارقت تو چشم من به خواب نرفته. پدر جان! كيست كه به داد بيوه زنان و بينوايان برسد؟ كيست كه تا روز قيامت به داد امّت تو برسد؟ پدر جان! ما بعد از تو ضعيف و ناتوان شديم. پدر جان! مردم از ما روگردان شده‌اند، در صورتى كه ما به واسطۀ تو در ميان مردم معظّم و بزرگ به شمار مى‌رفتيم. كدام اشك است كه در فراق تو فرو نريزد؟! كدام غم و اندوه است كه بعد از تو براى مصيبت تو دائمى نباشد؟! كدام چشم است كه بعد از تو به خواب رود؟! در صورتى كه تو بهار دين و نور پيامبران بودى، چگونه است كه كوهها خراب نشدند و درياها فرو نرفتند و زمين طعمۀ زلزله نگرديد؟! پدر جان! من دچار مصيبت بزرگى شده ام. اين مصيبت من مصيبت كوچكى نيست. پدر جان! من مغلوب اين عزاى بزرگ و اين پيش آمد هولناك شده ام. پدر جان! ملائكه براى تو گريان شدند و افلاك از حركت ايستادند. منبرت بعد از تو دچار وحشت، و محرابت از وجود تو خالى شده. قبر تو براى اينكه تو را در بر گرفته، خوشحال، و بهشت به تو و دعا و نماز تو مشتاق گرديد. پدر جان! آن مجالسى كه تو داشتى دچار ظلمت بزرگى شده‌اند. براى تو غصه می خورم تا اينكه به همين زودى نزد تو بيايم. ابو الحسن تو را از دست داد. همان ابو الحسنى كه امین، پدر دو فرزند تو حسن و حسين، برادر تو، دوست تو و محبوب توست. همان على كه تو او را از زمان كودكى پرورش دادى و در بزرگسالىِ او با وى برادر شدى. همان على كه محبوبترين دوستان و اصحاب تو بود. همان على كه در اسلام آوردن و هجرت نمودن و يارى كردن تو بر همه سبقت گرفت. ما تو را از دست داده ايم. گريه، قاتل ما خواهد بود. تأسف، همراه و مونس ما گرديده. سپس حضرت زهرا فريادى زد و ناله‌اى كرد كه نزديك بود روح از بدنش مفارقت نمايد. آنگاه اين اشعار را خواند: 🔹صبر من كم، و عزاى من آشكار شد بعد از آنكه خاتم انبيا را از دست دادم. 🔹اى چشم من! اشك فراوان بريز! اى چشم من! واى بر تو! بخیل نباش و خون گريه كن! 🔹اى رسول خدا! اى برگزيدۀ خدا! اى پناهگاه يتيمان و ضعيفان! 🔹حقّا كه كوه‌ها و وحوش و پرندگان و زمين بعد از گريۀ آسمان براى تو گريان شده اند. 🔹محراب عبادت و مجلس درس قرآن كه در هر صبح و شام تشكيل مى‌شد براى تو گريه مى‌كنند. 🔹دين اسلام كه در ميان مردم، يكى از غریبها به شمار مى‌رود در مصيبت تو گريان شد. 🔹كاش آن منبرى را كه بر فراز آن مى‌رفتى، مى‌ديدى كه چگونه بعد از نور وجودت، اكنون ظلمت، آن را فرا گرفته. 🔹اى خداى زهرا! اجل مرا به زودى برسان! زيرا زندگى من تيره و تار گرديده. حضرت زهرا سپس به جانب منزل خود بازگشت و شب و روز شروع به گريه و ناله كرد. اشك وى خشك نمى‌شد و ناله و ضجّه‌اش آرام نمى‌گرفت. بزرگان اهل مدينه اجتماع كردند و به حضور امير المؤمنين على آمدند و گفتند: اى ابو الحسن! فاطمه شب و روز گريه مى‌كند. هيچ كدام از ما شب در رختخواب به خواب نمى‌رويم. در حالى كه روزها به علّت مشغله و طلب معاش قرار و آرام نداريم. ما از تو تقاضا مى‌كنيم كه فاطمه يا شب گريه كند و يا روز. حضرت امير فرمود: مانعى ندارد. بعد اين موضوع را با فاطمه در ميان نهاد. ولى متوجّه شد كه آن حضرت از گريه ساكت نمى‌شود و تسليت گفتن براى او ثمرى ندارد. در اين حال فاطمه به علی گفت: ابو الحسن! من مدتی زیادی در ميان اين مردم نخواهم ماند و به زودى از ميان اين مردم مى‌روم. على جان به خدا سوگند من شب و روز از گريه آرام نخواهم گرفت تا اينكه به پدرم ملحق شوم. حضرت امير فرمود: باشد. هر طور كه ميل دارى انجام بده. على بعد از آن، اطاقى خارج از شهر مدينه براى حضرت فاطمه ساخت كه آن را بيت الاحزان مى‌گفتند. به هنگام صبح، فاطمه، حسن و حسين را برمى‌داشت و به بقيع مى‌رفت و همچنان تا شب مشغول گريه بود و چون شب فرا مى‌رسيد، حضرت امير مى‌آمد و فاطمه را به منزل برمى‌گرداند. حضرت فاطمه پس از فوت پدر بزرگوارش مدت بيست و هفت روز اين برنامه را انجام مى‌داد. آنگاه مريض شد و تا چهل روز زنده بود و سپس از دنيا رحلت كرد. به هنگام رحلت آن حضرت، على نماز ظهر را خوانده بود و به سوى منزل بازمی گشت که كنيزان را ديد در حالى به استقبال آن حضرت آمدند كه گريان و محزون بودند. امام به آنها فرمود: چه خبر شده؟ چرا شما را ناراحت و مضطرب مى‌بينم‌؟! گفتند: يا امير المؤمنين! دختر عموى خود زهرا را درياب، گر چه گمان نمى‌كنيم حاصلى داشته باشد. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💢قال رسول الله صلّي الله عليه و آله : إن أولَ ما عُصِيَ الله عزوجل به ستٌّ: حبُّ الدنيا و حبَّ الرئاسة و حبُ الطعامِ و حبُّ النَومِ و حبُّ الراحةِ و حبُّ النساءِ. ✍رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمودند: سرآغاز نافرماني خداوندعزوجل شش چيز است: ۱. دوستي دنيا. ۲. دوستي رياست. ۳. دوستي خوراك. ۴. دوستي خواب ۵. دوستي راحتي ۶. دوستي زنان. ☝️موارد مذکور در روایت ناظر به دوستی و محبت زیادی است که انسان را از دایره بندگی و فرمانبرداری خارج سازد و الا محبت های اندک دنیایی که به نافرمانی منجر نشوند از این قاعده مستثنی هستند. 📚«الكافي، ج ۲، ص ۲۸۹»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴نوشتن رضایت‌نامه آقای حاج آقا رضا صدر نقل می‌کرد: آسید محمد فیروزآبادی از اصحاب خاص مرحوم آسید محمد کاظم یزدی بود. یکی از مریدان آخوند می‌خواست وجهی به مـرحـوم فیروزآبادی بدهد، ولی باید با اجازه مرحوم آخوند این وجه در اختیار فیروزآبادی قرار می‌گرفت. این امر برای مرحوم فیروزآبادی خیلی دشوار بود؛ چون اختلاف میان عَلَمَين (آسید محمد کاظم و آخوند) خیلی حادّ بود. از باب ناچاری نزد مرحوم آخوند رفت. وقتی وارد شد، چون آخوند توجه داشت که فیروزآبادی از اصحاب خاص آسید محمد کاظم است، برای اینکه اصحاب به وی بی‌اعتنایی نکنند، به محض ورود برای وی بلند شد و با احترام ویژه‌ای با وی برخورد کرد. آن شخصی که مرید آخوند بود و می‌خواست آن وجه را به فیروزآبادی بدهد، از مرحوم آخوند استجازه کرد. مرحوم آخوند به او عتاب کرد: چرا مزاحم آقا شدید؟ شما به خود آقا مراجعه می‌کردید و لازم نبود ایشان را به زحمت بیندازید تا اینجا تشریف بیاورند. چون لازم بود آخوند برگه ای را امضا کند، آمیرزا مهدی ـ پسر بزرگ مرحوم آخوند که همه‌کاره دستگاه آخوند بود ـ خوش نفسی کرد و در حالی که سرش را به زیر انداخته بود، رفت و قلمدان را برای آخوند آورد. علت اینکه آمیرزا مهدی سرش را پایین انداخته بود، این بود که اصحاب آخوند با اشاره چشمهایشان مانع از آوردن قلمدان نشوند. 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۲ ص ۴۳۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا