•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتبیستویکم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه دلیل
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتبیستودوم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
-اینکه ...
.
-سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم تا حرفشو بزنه
.
-اینکه... اخه چه جوری بگم...
لا اله الاالله...😐
خیلی سخته برام😔
.
-اگه میخواید یه وقت دیگه مزاحم بشم؟؟😯
.
-نه...اینکه... خواهرم...
راستیتش گفتن این حرف برام خیلی سخته...
شاید اصلا درست نباشه حرفم😞
ولی حسم میگه که باید بگم...😟
منتظر موندم امتحانهاتون تموم بشه
و بعد بگم که خدای نکرده ناراحتی
و چیزی پیش نیاد😕
اجازه هست رو راست حرفمو بزنم؟!
.
.
-بفرمایید 😊
.
.
راستیتش
من...
من...
من از علاقه شما به خودم
از طریقی خبر دار شدم
و باید بهتون بگم متاسفانه
این اتوبان دو طرفه هست😧
.
.
-چیزی نگفتم و فقط سرم رو پایین انداختم😶
تا شنیدم تو دلم غوغا شد
ولی به روی خودم نیاوردم😌
.
-ولی به این دلیل میگم متاسفانه
چون بد موقعی دیدمتون..
بد موقعی شناختمتون..
بد موقعی...😔
.
-بازم هیچی نگفتم و سرم پایین بود😯
.
باید بگم من غیر از شما تو زندگیم
یه عشق دیگه دارم
و به اون هم خیلی وفادارم
و شما یه جورایی عشق دوم منید😔
درست زمانی که همه چی داشت
برای وصل من و عشقم جور میشد
سر و کله شما تو زندگیم پیدا شد.😕
و همیشه میترسیدم بودنتون یه جورایی من رو از اون دلسرد کنه😔
من از بچگی عاشقشم😕
.خواهش میکنم نزارید به عشقم
که الان شرایط جور شده
که دارم بهش میرسم..
نرسم
.
.
دیگه تحمل نکردم 😡
میدونستم داره زهرا رو میگه 😢😢اشک تو چشمام حلقه زد😢
به زور صدامو صاف کردم و گفتم
-خواهشا دیگه هیچی نگید...هیچی😢😡
.
.
. -اجازه بدید بیشتر توضیح بدم😯😕
.
.
-هیچی نگید😳
.
و بلند شدم و به سرعت سمت بیرون رفتم
و وقتی رسیدم حیاط صدای گریه هام بلند بلند شد😢
تمام بدنم میلرزید😢
احساس میکردم وزن سرم دوبرابر شده بود..
پاهام رمق دویدن نداشتن 😢😢
توی راه زهرا من و دید و پرسید ریحانه چی شده؟!
ولی هیچی نگفتم بهش وفقط رفتم😢😢
.
تو دلم فقط بهشون فحش میدادم
.
.
رفتم خونه با گریه و رو تختم نشستم😢
.
گریه ام بند نمیومد😢😢
گریه از سادگی خودم😔
گریه از اینکه گول ظاهرش رو خوردم 😔
.
پسره زشت بدترکیب
صاف صاف نگاه کرد تو صورتم گفت عشق دوممی😢
منو بگو که فک میکردم این خدا حالیشه😢
اصلا حرف مینا راست بود.😔
اینا فقط میخوان ازدواج کنن که به گناه نیوفتن😔
ولی...
اما این با همه فرق داشت 😢 .
زبونم اینا رو میگفت
ولی دلم داشت خاطرات مشهد
و این مدت بسیج رو مرور میکرد
و گریه میکردم..
گریه میکردم چرا اینقدر احمق بودم.
.
یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد😢
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
من اصلا نمیتونم فراموشش کنم 😢
هرجا میرم😔
هرکاری میکنم😔
همش یاد اونم😢
•[
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•🌸 ⃞ 🍃•
•• #صبحونه ••
نمےدانم!
نــور از آفتاب است
یآ از تــو؟!
فقـط مےدانم..
||صبح بخیر هایـت||
دنیآے مَـرا
نورانے مےڪند
•| #صبحتونزیـبا
•| #اولهفتتونبخوشے
↷ @MONTAZERZOHOR313313 ]
•🌸 ⃞ 🍃•
👦🍃
🍃
°•° #دردانه °•°
چیـکـار
که فرزنـدے مثبـتاندیـش داشتـه باشـیم❓
از بـه کاربـردن کلمـات منفـے
و ناامیـدکننده در مقـابل کـودک پرهیـز کنید.
حتـے به اتفـاقات
نگـاه مثبـت داشته باشید
و جنـبه مثبت آن را به زبـان بـیاورید.
🔻مثلـا از تصـادف بگـویید ؛
به خـیر گذشـت مےتوانسـت
اتفـاق بدترے بیـفتد.
هیچگـاه به فرزنـدتـان
به خاطر رفتار بدش برچسب منفـے نزنیـد.
← ایـن برچسـبها
در ناهشیـار کـودک جا خـوش کرده
و شخصـیت و آینده او را ترسیم مےکنند.
•| #تصـویربـدنسـازید
•| #فرزندپروری
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
🍃
👦🍃
•[🇮🇷🍃]•
•~ #خادمانه ~•
•❤️• امـروز تمـام ورزش ایـران
ســرخ اسـت
•💙• انگــار تمام رنـگ اینجــا
سـرخ است
••💪🏻 بـدبحـال جونیـور
و ایـن تیـم کـرهاے
•✨• چـون انگـار
آسمان خـداهـم سـرخ اسـت
•| #بـہامیـدبـرد
•| #تـیمپرسپولـیسایـران
•| #درفینـاللیگقهرمانانآسیـا
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
•[🇮🇷🍃]•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتبیستودوم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه -این
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتبیستوسوم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
.
یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد😢
.
یه مدت از خونه بیرون نرفتم...
حتی چادرم رو میدیدم یاد حرفاش میوفتادم درباره چادر...
درباره اینکه با چادر با وقارترم 😑
خواستم چادرمو بردارم😐
ولی نه... 😔😔
.
اصلا مگه من به خاطر اون چادری شدم که کنار بزارم؟؟😯
من به خاطر خدام چادری شدم.😕
به خاطر اینکه پیش خدا قشنگ باشم نه پیش مردم...😕
حالا اگه به خاطر لج با اون چادرمو بزارم کنار جواب خدارو چی بدم؟!😯
. .
.
ولی😢
ولی خدایا این رسمش بود...😔
منو عاشق کنی
و بکشونی سمت خودت
و وقتی دیدی خدایی شدم ولم کنی؟!😔
خدایا رسمش نبود...😕
من که داشتم یه گوشه زندگیمو میکردم😔
منو چیکار به بسیج؟!😢
اصلا چرا کاری کردی ببینمش؟!😔
اصلا چرا اون اطلاعیه مشهد رو دیدم؟! 😢
چرا از اتوبوس جا موندم
که باهاش همسفر بشم ؟!😢
با ما دیگه چرا 😔😔
.
.
ولی خیلی سخت بود😢
من اصلا نمیتونم فراموشش کنم 😢
هرجا میرم😔
هرکاری میکنم😔
همش یاد اونم😢
یاد لا اله الا الله گفتناش😕
یاد حرفاش😔
یاد اون گریه ی توی سجده نمازش 😢
میخوام فراموشش کنم ولی...
هیچی.
.
.
یه مدت از تابستون گذشت
و من از بچه های دانشگاه دیگه خبری نداشتم...
حتی جواب سمانه هم نمیدادم
و شماره همشونو بلاک کرده بودم..
چون هر کدوم از بچه های بسیج من رو یاد اون پسره مینداخت 😔
.
.
تا اینکه یه روز دیدم از یه شماره ناشناس برام پیام اومد...😯
.
-سلام...ریحانه جان حتما بیا دفتر بسیج کارت دارم...حتما بیا...(زهرا )
.
گوشی رو پرت کردم یه گوشه و برا خودم نزاشتم😑
.
فردا صبح دوباره یه پیامک دیگه اومد .
(ریحانه حتما بیا...ماجرا مرگ و زندگیه...اگه نیای به خدا میسپارمت)
.
نمیدونستم برم یانه...😕
مرگ و زندگی؟؟؟!😨
چی شده یعنی؟!😯
اخه برم چی بگم؟!😕
برم که باز داغ دلم تازه بشه؟! 😔
ولی اخه من که کاری نکردم که بترسم ازش😑...
کسی که باید شرمنده بشه اون فرمانده ی زشتشونه😔 نه من...
اصلا برم که چی؟!
باز داغ دلم تازه بشه ؟!
.
نمیدونم...😕
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😢
•[
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•🌸🍃•
°' #صبحونه '°
•• چــادرش را
اگـر تکــان بـدهـد
•• رحمـتِ
کّــل فـلـک بـدهـد
•• راه را
تـاخـدا نـشان بـدهـد
•• بایـد احـمد
چـنین اذان بـدهـد :
•[ اشهـدانـتمـنکـساءزیـنـبس ]•
•| #سـالروزولــادت
•| #حضـرتعـشق
•| #زیـنـبکبرےس
•| #مبـارکبـاد
•| #صبحتونزیـبا
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
•🌸🍃•
°•| #ویتامینه🍹 |•°
•| #خانما_بدانند
•| #آقایان_بدانند
بعد از دعوا گفتن
"منظور من این نبود"
دو تا عیب بزرگ داره...
اینڪه به
همسرتون حرفهاے
بدے زدید وحرمتش رو
شڪوندید.
اینڪه هنوز
یاد نگرفتید چطورے
باید منظورتون رو
منتقل ڪنید...
•| #یادبگیرید
•| #درستبحرفید
°•|🍊|•° @Montazerzohor313313
••🌸🍃••
•• #حدیثانه •• #عیدانه ••
|💚| امـام سجّــاد [عـليه السلـام] :
أنــتِ بِحَمــدِ اللّهِ
عالِــمَةٌ غَيــرُ مُعَلَّــمَةٍ
فَهِــمَةٌ غَــيرُ مُفهَّــمَةٍ
[اے زينــب!] تــو،بحــمداللّه
عالمـے هستے كه نزد كسے تعليم نديدے
و دانايے هستے كه نزد كسے نياموختے
•| #بحـارالــانوار
•| #ولـادتحضـرتعشق
•| #حضرتزیـنبکبرےس
•| #مبـارکبـاد
•| #عشقمنه❤
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
••🌸🍃••
|•[🍉🍃]•|
°^ #تلنگر • #یلدانه ^°
✍🏻مینـویسـم؛
بـه فرشتههـاے زمینـے
تمـام آفـرینش بهـانه است ...
تا بیامـوزی؛
آنکـه روبروے توسـت؛
خـود تـویے!
و روزگـار بـا توهـمان کنـد؛
کـه تـو با دیـگران!
[⭕️لطـفا بـه احتـرام کـادر درمـان
و عزیزانمـان #یلـدا درخـانهبمـانیم ]
•| #روزپرستـار
•| #مبارکبـاد
•| #یلدا
••🍰•• @Montazerzohor313313
|•[🍉🍃]•|
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
°| #اطلاعیه •• #عیدانه |° پــویــش بـــزرگ #کمـکمـومنـانـه ←ایـن بار بـازتـاب ذبـح قـربـانے در
•[🍉••📦]•
°| #اطلاعیه •• #یلدانه |°
پــویــش بـــزرگ
#کمـکمـومنـانـه
#یلداےزیـنـبے
←ایـن بار
۷۰۰ بستـه یلدایے
در شـب شنـبه از
هیـئـت منتـظـران ظهـور
دیـشـب پخـش گردیـد
بازهم ممنـونیـم
از کمـک هـاے شمـا
خیـریـن گـرامے
همیشـه سالم و تنـدرسـت باشیـد
زیر بیرق المیرالمومنیـن
•| #کمک_مومنانه
•| #امـررهبرے
•| #کمـکبهفقـرا
•| #یلداےزینبے
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
•[🍉••📦]•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتبیستوسوم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه . یع
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتبیستوچهارم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
.
دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه😕
.
راستیتش خیلی نگران شده بودم😯
.
تو این چند مدت اصلا نتونسته بودم فراموشش کنم😔
.
کم کم اماده شدم که برم سمت دفتر😕
.
توی مسیر صد بار حرفهای اون روز رو مرور کردم😐
صدبار مرور کردم که اگه زهرا چیزی پرسید چی جواب بدم😕
اخه من که چیزی نگفته بودم 😔
اصلا نمیفهمیدم چجوری دارم میرم😕
انگار اختیارم دست خودم نبود و پاهام خودشون راه میرفتن
.
.
وقتی وارد دفتر شدم دیدم فقط زهرا نشسته .
تا منو دید سریع اومد جلو دیدم چشمهاش قرمزه به خاطرگریه کردن😢
.
-حدس زدم قضیه رو فهمیده باشه و از دست سید ناراحت شده .
به روی خودم نیاوردم و سلام گفتم😐
.
یهو پرید منو بغل گرفت و شروع کرد به گریه گردن😢
.
-چی شده زهرا؟!😯
.
-ریحانه 😢...ریحانه 😢
.
-چی شده؟؟😯
.
-کجایی تو دختر؟!😢
.
-چی شده مگه حالا؟!😕
.
-سید...😢
.
-آقا سید چی؟!
اتفاقی براشون افتاده؟!😯
.
-سید قبل رفتنش خیلی منتظرت موند که باز ببینه تورو
و بقیه حرفهاشو بهت بزنه ولی نشد😢
همش ناراحت بود به خاطر تو😢
عذاب وجدان داشت😔
.
میگفتم که بهت زنگ بزنه
ولی دلش راضی نمیشد😔
.
میگفت شاید دیگه فراموشش کرده باشی و نخواد دوباره مزاحمت بشه😔
.
-الان مگه نیستن؟!😯
.
-این نامه رو بخون😢...
محمد مهدی قبل اینکه بره
اینو نوشت و داد بهم که بدم بهت...
میخواست حلالش کنی🙏
.
-کجا رفتن مگه؟؟😯
.
-یه ماه پیش به عنوان داوطلب رفت سوریه و دیروز یکی از رفقاش گفت
که چند روز هست برنگشته به مقر.
.
بعضیا میگن دیدن که تیر خورده😢
.
این نامه رو داد و گفت اگه برنگشتم
تو اولین فرصت بهت بدم که حلالش کنی😢
.
یعنی مگه امکان داره که ایشون😯😢
.
-هر چیزی ممکنه ریحانه 😢
.
-گریه بهم امان نمیداد...
اخه زهرا چرا گذاشتی که برن؟!😢
.
-داداش محمد من اگه شهید شده باشه تازه به عشقش رسیده
.
داداش محمد ؟!😯
.
اره...داداش محمد..
ریحانه ای کاش میموندی حرفشو تا آخر گوش میدادی..
ریحانه تو بعضی چیزها رو بد متوجه شدی 😔
.
-چیا رو مثلا؟!😢
.
-اینکه من و محمد مهدی برادر و خواهر رضاعی هستیم
و عملا نمیتونستیم با هم ازدواج کنیم.
ولی تو فکر کردی ما...
.
از شدت گریه هیچی نمیدیم😢
صدای زهرا رو هم دیگه واضح نمیشنیدم 😢
فقط صدا اخرین التماس سید
برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😢
.
صدای لا اله الا الله گفتناش 😢
.
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
(همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه😢😭)
•[
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄