eitaa logo
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
2.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
23 فایل
مقام معظم رهبری: ⚠️هیئت سکولار نداریم⚠️ هیئت ها نمی توانند سکولار باشند هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم هرکس علاقه مند به امام حسین(ع) است یعنی علاقه مند به اسلام سیاسی است. . مدیر کانال: @abbas_rezazade_1377 ادمین جهت تبلیغ و تبادل: @Amirmohamad889
مشاهده در ایتا
دانلود
👦🍃 🍃 °•° °•° دو اشتـباه رایج پدر ها و مادرها این است که رفتار نامطلوب کودک را تشویق میکنند و رفتـار مطـلوب کودک را تنبیه میکنند. تعجـب نکنید چون شما بارها این کار را انـجام داده ایـد. 🔻مثــال : کودک فحش میدهد و شما داد میزنید فحش نده! داد زدن شما باعث دادن توجه منفے به کودک میشود و این نوعے تشویق براے اوست و او میـفهمد که با دادن فحـش توانسته حال شمـا را بد کنـد. بنابر این او یاد میگیرد که آن فحـش را دوباره بکـار ببرد. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
•[•• 💚 ••]• •~ ~• ‏آمـدن [ محــمد ]سـر و صـدا دارد ❗️ •• دریاچه‌ ها خشـک مےشونـد •• سـتون ها خُـرد مےشونـد •• تاجهـا واژگــون مےشونـد •• سِحرها بــاطـل مےشونـد... خدا کـه همین طور محمـدش را نمیفرستـد در عالــم ســر و صـدا به پـا میکــند.❗️ آیــا میشنوے صــداے آمــدن [ مـ حـ مـ د ] را❓ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •[•• 💚 ••]•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌چهارم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_با_اجازه_پدرم به خدا ت
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود …  بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد …  با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر …  بعد هم که یه عصرانه مختصر …  منحصر به چای و شیرینی …  هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت …  اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور …  هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی … هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد …  همه بهم می گفتن …  هانیه تو یه احمقی …  خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد …  تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟…  هم بدبخت میشی هم بی پول …  به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی …  دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی … گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید …  گاهی هم پشیمون می شدم…  اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده …  من جایی برای برگشت نداشتم…  از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود …  رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی …  حتی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی … باید همون جا می مردی …  واقعا همین طور بود … اون روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون … مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره …  اونم با عصبانیت داد زده بود …  از شوهرش بپرس…  و قطع کرده بود … به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش …  بالاخره تونست علی رو پیدا کنه …  صداش بدجور می لرزید …  با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا …  می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون … •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ مامانم هنگ کرده بود … چند بار تکانش دادم … مامان چی شد؟ … چی گفت؟ … •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
~{∞}~ ~{ }~ دلخــوش به بـاران نیستـم پایـیز که مےآید فقـط یـک فـصل دیـگر بـدون تـو میـگذرد،همـین... •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ~{∞}~
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌پنجم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_با_اجازه_پدرم پدرم که
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا …  می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون …  امکان داره تشریف بیارید؟ … - شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید …  من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام …  هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است …  فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه …  اگر کمک هم خواستید بگید …  هر کاری که مردونه بود، به روی چشم…  فقط لطفا طلبگی باشه …  اشرافیش نکنید … مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد …  اشاره کردم چی میگه ؟ …  از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت …  میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای …دوباره خودش رو کنترل کرد …  این بار با شجاعت بیشتری گفت …  علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم…  البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن …  تا عروسی هم وقت کمه و … بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد …  هنگ کرده بود …  چند بار تکانش دادم …  مامان چی شد؟ …  چی گفت؟ … بالاخره به خودش اومد …  گفت خودتون برید …  دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن … و… برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد …  تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم …  فقط خربدهای بزرگ همراه مون بود…  برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد … حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت …  شما باید راحت باشی …  باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه … یه مراسم ساده …  یه جهیزیه ساده…  یه شام ساده …  حدود 60 نفر مهمون … پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت … برای عروسی نموند …  ولی من برای اولین بار خوشحال بودم…  علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود … •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ نفسم بند اومد … ترس شدیدی به دلم افتاد … خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ …  •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
💠چگونہ غیبـت نکنیــم! ✍روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟ حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود :... در کانال زیر 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 👆👆👆 ❌ناب ترین کانال شهدایی و مهدویی
بار‌گـــاهت‌‌‌بـاب‌رحمـت‌ کربلایت‌‌ ❲جَنَّت‌❳ است خستہ‌دل‌از‌رنج‌هجرانیم‌ در‌راباز‌ڪن :) بنفسےانت‌یااباعبدللّٰھـہـ۸ـ♥️ـہـ۸ـ - G A N N A T - - G A N N A T - ↻ عضوشدن = راهے‌شدن‌بہ‌بھشت🌱°.
‌‌‌┅┄✶ ~• •~ 𝐓𝐡𝐞𝐫𝐞'𝐬 𝐧𝐨 𝐝𝐞𝐬𝐭𝐢𝐧𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝐜𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐡𝐚𝐩𝐩𝐢𝐧𝐞𝐬𝐬. 𝐘𝐨𝐮'𝐥𝐥 𝐥𝐨𝐬𝐞 𝐢𝐟 𝐲𝐨𝐮 𝐝𝐨𝐧'𝐭 𝐞𝐧𝐣𝐨𝐲𝐯𝐭𝐡𝐞 𝐫𝐢𝐝𝐞. مقصدے به نام خوشبختے وجود نـداره.اگه از مسیـرت لـذت نبـرے باخـتے... •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ‌‌‌┅┄✶
•• 🍹 •• •| •| 🛑"بهتـرین همسـر دنیا؛ چـه شکلـی هسـت"⁉️ 🔻بـه تنهایے شمـا احترام میـگذارد : هر فردے به تنهایے احتیاج دارد شریک شما باید معناے حریم خصوصے را درک کند. افرادے که این قانون را رعایت نمیـکنند پس از مدتے از هم خسته میـشوند و در رابطه احساس خفـقان میـکنند باز هم میـگوییم،در هر چیزے تعادل لازم است، حتے با هم بـودن. •| •| ••🍊•• @Montazerzohor313313
•✨🍃• ~° °~ [ لـاتخـف و لـاتحـزن انا منجـوڪ ] نـترس و غمگـین مبـاش ! ما نجـاتت میدهیـم ♥️(: •| •| ••💫•• @Montazerzohor313313 •✨🍃•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌ششم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_با_اجازه_پدرم با نگرانی
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم …  من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم …  برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم …  بالاخره یکی از معیارهای سنج دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود …  هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم …  از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت … غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت …  بوی غذا کل خونه رو برداشته بود …  از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید … – به به، دستت درد نکنه …  عجب بویی راه انداختی … با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم … انگار فتح الفتوح کرده بودم …  رفتم سر خورشت …  درش رو برداشتم …  آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود …  قاشق رو کردم توش بچشم که … نفسم بند اومد …  نه به اون ژست گرفتن هام …  نه به این مزه …  اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود … گریه ام گرفت …  خاک بر سرت هانیه …  مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر …  و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد …  خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ …  پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت … – کمک می خوای هانیه خانم؟ … با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم … قاشق توی یه دست …  در قابلمه توی دست دیگه …  همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود … با بغض گفتم …  نه علی آقا …  برو بشین الان سفره رو می اندازم … یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد …  منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون … – کاری داری علی جان؟ …  چیزی می خوای برات بیارم؟ …  با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن …  شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت … – حالت خوبه؟ … – آره، چطور مگه؟ … – شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه … به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم …  نه اصلا …  من و گریه؟ … تازه متوجه حالت من شد …  هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود …  اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد …چیزی شده؟ … به زحمت بغضم رو قورت دادم …  قاشق رو از دستم گرفت … خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید …  مردی هانیه … کارت تمومه … •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ با صدای بلند زد زیر خنده … با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم …  •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
(◍•🍁•◍) ‌「 از هيـچ روزے تو زندگيـت گـله نكــن روزهاے خـوب بـرات خوشبختے ميارن روزهاے بد بـهت تجربه ميـدن •| •| •➣ @Montazerzohor313313 ❥ (◍•🍁•◍)
👦🍃 🍃 °•° °•° پدر و مادر وظیفه دارند مهر تأیید بر احساسات فـرزند خود بزنند که تو این احساس را دارے و احساس تو درسـت است. 🔻مثلـا : «میدونم عصبانے هستے میـدونم میترسـے...» •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
'[❤️🍃]' ~ ~ حضـرت ایـوب را نمـاد صبر میدانـیم. ← اما ایشان یکجـا از شیطان به خدا شکـایت میکـند: [ به یـاد آر بنـده ما ایـوب را آن زمان که پروردگار خود را ندا داد که شیطان مرا دچار عذاب وگرفتارے نموده ] •| ایوب نبے از چه چیزی خسته شد و زبـان به شکایـت گـشود❓ 🔻امام صـادق(ع) پاسخ این سـوال را در روایتے داده اند: شیطان به خدا گفت چون به ایوب نعمتهاے زیادے عطا کرده اے او شاکـر است. خداوند براےاینکه به همه عبودیت و اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکے یکے گرفت تا دچار به ابتلـا و بیمارے شود. تا آن زمان ایوب نبے شاکر بود اما پس از آن به مقام صبر میرسد. نکته جالب اینجاست که ایوب نبے از یک حرف آزرده خاطر شد وقتے در بیمارے سخت بود علماے بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: اے ایوب چه گناهے کرده اے که خداوند تو را اینگونه عذاب کرده است❓ این زخم زبان علمای بنےاسرائیل باعث شد ایوب نبے رنجـیده شود. •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• '[❤️🍃]'
°^ ^° 🔰 رهـبر انقـلـاب ؛ در دیدار اخیر: تصوّر نکنیم با این [کار] که ما هر سال در هفته‌ی وحدت دُور هم می‌نشینیم، سخنرانی میکنیم حرف میزنیم، حالا یک جلسه، دو جلسه‌ی دیگر در این طرف و آن طرف دنیا بنشینیم دُور هم حرف بزنیم، وظیفه‌ی ما انجام گرفته؛ نه، وظیفه با این چیزها تمام نمیشود؛ لازم است که هر کسی، در هر نقطه‌ای در هر جایی که حضور دارد، محور بحث مهمّ اتّحاد باشد؛ و بحث کنیم، تبیین کنیم تحریض کنیم، برنامه‌ریزی کنیم، تقسیم کار کنیم در این زمینه‌ها؛ این کار واجب و لازمی است که باید انجام بگیرد. 😍✌️ (۲۹۴)📸 ♥️| @KHAMENEI_IR ❤️| @MONTAZERZOHOR313313
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌هفتم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_با_اجازه_پدرم اولین روز
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| چند لحظه مکث کرد …  زل زد توی چشم هام …  واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟ … دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه …  آره … افتضاح شده … با صدای بلند زد زیر خنده …  با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم …  رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت … غذا کشید و مشغول خوردن شد …  یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه …  یه کم چپ چپ … زیرچشمی بهش نگاه کردم … – می تونی بخوریش؟ …  خیلی شوره …  چطوری داری قورتش میدی؟ … از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت … – خیلی عادی …  همین طور که می بینی …  تازه خیلی هم عالی شده …  دستت درد نکنه … – مسخره ام می کنی؟ … – نه به خدا … چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم …  جدی جدی داشت می خورد …  کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم …  گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه…  قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم …  غذا از دهنم پاشید بیرون … سریع خودم رو کنترل کردم …  و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم …  نه تنها برنجش بی نمک نبود که …  اصلا درست دم نکشیده بود …  مغزش خام بود …  دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش …  حتی سرش رو بالا نیاورد … - مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی …  سرش رو آورد بالا …  با محبت بهم نگاه می کرد …  برای بار اول، کارت عالی بود … اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود …  اما بعد خیلی خجالت کشیدم …  شاید بشه گفت…  برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد … •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ …9 ماه گذشت … 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود … اما با شادی تموم نشد… وقتی علی خونه نبود...... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•🍁• ┄┅✿❀ ❀✿┅┄ •➖• Autumn is beautiful •➖• but more with you .. •➕• پايـيز قشنگـه ها •➕• ولے با تو بيشـتر .. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •🍁•
•• 🍹 •• •| •| از مهمترین اصول در جلوگیرے از دعواے زن و شوهرے و عصبانیت و بدزبانے همسر این است که قِلِق همسرتان را بشناسید و بهانه‌ے عصبانیت و بـدزبانے او را ایـجاد نکنید. لازمه‌ے اینکار تفکر نسبت به کوچکترین گفتارها و رفتارهاے خودمـان است. و البته نتیجه‌ے اینکار محبوبیت شما و اصلاح تدریجے صفت ناپسند همسر و شیوه تعاملمان با همسر است. •| •| ••🍊•• @Montazerzohor313313
🌹🍃 🍃 •• •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻سردار شهــید شیرعلے سلطانے : هم مداح بود هم شاعر اهل بیت می گفت من شرمنده ام که با سر وارد محشر بشم و اربابم بی سر ! بعد از شهادتش وصیتنامه اش را آوردند نوشته بود قبرم را توی کتابخانه مسجد المهدی کنده ام !! سراغ قبر که رفته بودند دیدند قبر برای هیکل شیر علی کوچک است ! گفتند حتما رازی دارد ! وقتی جنازه اش آمد قبر درست اندازه تن بی سرش بود..... 📕 خط عاشقی ، ج۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خــتم 14صلــوات امــروز به نیت شـ❣ــهید •| ← هــرروز مهمـان یـک شـهید ← اسـم دوستـان شهـیدتان را بفـرستید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بـه معــراج الشــهدا بپیونـدیـد👇 [🌹] @Montazerzohor313313 🍃 🌹🍃
•~❤️🏴 ~• •~• •~• ـ•﷽•ـ با مسـمط،با قصـیده با غـزل،با مثنـوے صائبـے از اصفهـان بیـدلے از دهلوے جـودے و یـغما و نَیِـر، فـال حافـظ،مولـوے مےبـرد اما دلـم را شـاه بـیت مُـنزوے : این حسـین تنها یـک عاشـق دارد آن هـم زینـب اسـت... [ جــانم به ایـن شعـر 😍❤️] •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •~❤️🏴 ~•
(◍•💚•◍) ‌「 」 ـ﷽ـ روشن نمیشود روزگـارمـان بہ ایـن خورشیدهاے تڪراری! بیـا و بتـاب ڪہ تــو صبـح این جهـان هستے... •| •| •| •➣ @Montazerzohor313313 ❥ (◍•💚•◍)
[•🍀🌼🍀•] ~• •~ صـورتـش سـه تیـغه بود و موهـاش بلـند! راننده تاکسے بود از ایـن لـاتاے قدیـمے... بهـش گفتـم ببخشـید مخاطـب این جمـله کیـه؟ 🔻با لحـن لـاتـے گفـت : «هرکے یه عشـقـے داره یکے کفتربازے یکے چاقوکشے... مـام عشقمون اربابمـونه اینو نوشتـم که اگر یه شبے یا نصـفه شبے سوار ماشیـن ما شـد و ما نشنـاختیم حمل بر بـد ادبے نشـه» [ ⭕️ متن با عکس مطابقـت دارد ] ~ @MONTAZERZOHOR313313 ~ [•🍀🌼🍀•]
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌هشتم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_با_اجازه_پدرم چند لحظه
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد …  اخلاقم اسب سرکش بود …  و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود …  چشمم به دهنش بود …  تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم …  من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم …  می ترسیدم ازش چیزی بخوام …  علی یه طلبه ساده بود …  می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته …  چیزی بخوام که شرمنده من بشه …  هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت …  مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره …  تمام توانش همین قدره … علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم …  اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد …  دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم …  این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد …  مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی …  نباید به زن رو داد …  اگر رو بدی سوارت میشه … اما علی گوشش بدهکار نبود …  منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده …  با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه …  فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم …  و دائم الوضو باشم …  منم که مطیع محضش شده بودم …  باورش داشتم … 9 ماه گذشت …  9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود …  اما با شادی تموم نشد…  وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد … مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده …  اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت …  لابد به خاطر دختر دخترزات …  مژدگانی هم می خوای؟ … و تلفن رو قطع کرد …  مادرم پای تلفن خشکش زده بود …  و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد … •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ – شرمنده ام علی آقا … دختره …نگاهش خیلی جدی شد …هرگز اون طوری ندیده بودمش … با همون حالت، رو کرد به مادرم …  •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
「♥️」 •• •• [خـدايـاسلـام] امـروز بـه‌اميـدخـودت... ديـروز بـه‌اميـد‌خـودت... فـرداهـم‌ بـه‌اميـدخـودت...:)♥️ •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 「♥️」
👦🍃 🍃 °•° °•° •[ والدینے که حاضر باشند ناراحتے خشم و قهر فرزند خود را تحمل کنند ولے همچنان محکم او را در مسیر مسئولیت پذیرے نگه‌دارند در حقیقت درسے به او میـدهند که در تمام زندگے کمکش خواهد کرد . والدینے که چنین کارے نمیکنند در حقیقت سرمشقے براے مسئولیت گریزے آینده او در اختیارش میـگذارند ؛ الگویے که کودک را از ارضاے نیازهایش و به تبع آن از احساس ارزشمندے باز میدارد . •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
••[🎊]•• •[ •• ]• 🔻اباالحسن الرضا [ع] عن فاطمهتح بنت موسى بن جعفر [ع] فقال: « مـن زار‌هـا فـله الجنـة » 🔸امام رضـا [ع] فرمـود : کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است. •| ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ امـام صادق [ع]: 🔻«من زار‌ها عارفاً بحقّها فله الجنة» 🔸امـام صـادق [ع] : کسى که آل حضرت را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد به بهشت مى رود. •| ۴۸ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻عن ابن الرضا علیهماالسلام قال : «من زار قبر عمتى بقم فله الجنة امام جواد(ع)» 🔸کسى که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است. •| ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [😍] اقبــال عجـم بود [💚] قــدم رنــــجه نمـــودید [🌸] یـک فاطــمه هــم [🇮🇷] قسمـت ایـران شــده باشـد. •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ••[🎊]••