6. تكیه بر ظالمان و ستمگران:
«و َلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ....» (هود/ 113)
« و بر ظالمان تكیه ننمایید، كه موجب میشود آتش شما را فرا
بگیرد....»
7. مسخره و استهزای رسولان الهی:
«ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیَاتِی وَ رُسُلِی هُزُوًا »
(كهف/ 106)
«این گونه، كیفرشان دوزخ است، بخاطر آنكه كافر شدند و آیات من
و پیامبرانم را به سخریه گرفتند.»
8. تكبّر در برابر خدا:
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ
الْمِهَادُ» (بقره/ 206)
« و هنگامی كه به آنها گفته شود: از خدا بترسید! (لجاجت آنان بیشتر
میشود) و لجاجت و تعصب، آنها را به گناه میكشاند، آتش دوزخ برای
آنها كافی است و چه بد جایگاهی است
9. خودكشی:
« وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ » (نساء/ 29- 30)
«...خودكشی نكنید...و هر كس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام
دهد، بزودی او را در آتش وارد خواهیم ساخت...
10. ترك نماز:
«مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ » (مدّثر/ 42- 43)
«چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم.»
11. كفران نعمتهای الهی:
«آیا ندیدی كسانی را كه نعمت خدا را به كفران تبدیل كردند و قوم خود
را به سرای نیستی و نابودی كشاندند؟ جهنم كه آنها در آتش آن وارد
میشوند و بد قرارگاهی است.» (ابراهیم/ 28و 29
عوامل نجات از جهنم :
1.تقوا:
«فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى...سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى »(لیل / 14و 17)
« و من شما را از آتشی كه ربانه میكشد بیم میدهم....و بزودی
با تقواترین مردم از آن دور داشته میشود.»
2.تزكیه و خودسازی:
«الَّذِی یَصْلَى النَّارَ... قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى »(اعلی/ 12 و 14)
«همان كسی كه در آتش دوزخ بزرگ وارد میشود...به یقین كسی
كه پاكی جست (و خود را تزكیه كرد)، رستگار شد.
3.اعمال صالح و شایسته:
« وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی كُنَّا
نَعْمَل...»(فاطر/ 37)
«آنها دو دوزخ فریاد میزنند: پروردگارا! ما را خارج كن تا عمل صالحی
انجام دهیم غیر از آنچه انجام میدادیم...»
چهرههای دوزخیان در تصاویر قرآن
از آن جا که حالت شادی یا غم پیش از هر چیز در چهرۀ انسان نمود مییابد و صورت انسان آینهای شفاف از حالات درونی اوست، از اینرو در تعابیر قرآن مشاهده میکنیم که از چهرهی بهشتیان و دوزخیان مکرراً سخن به میان آمده و تصاویری چند از حالات چهرههای آنها به نمایش گذارده شده است.
«باسره» از مادل «بُسر» به معنی چیز نارس و یا کار پیش از موعد است، لذا به میوۀ کال نخل «بُسر» گفته میشود و سپس به در هم کشیدن صورت و عبوس بودن اطلاق شده است، چرا که این حالت عکس العملی است که انسان قبل از فرا رسیدن رنج و عذاب و ناراحتی اظهار میدارد.
به این ترتیب در این صحنهای که قرآن به تصویر کشیده، مجرمان را در صحنۀ محشر نشان میدهد که وقتی نامههای اعمال خود را خالی از حسنات و مملو از سیئات میبینند و نشانههای عذاب را مشاهده میکنند، سخت پریشان و محزون و اندوهگین میشوند و چهره در هم میکشند، زیرا یقین پیدا کردهاند که عذابهای کمرشکنی را در پیش رو دارند و باید خود را برای دنیایی پر از رنج و وحشت آماده سازند.
در صحنهای دیگر، چهرۀ دوزخیان را چنین ترسیم نموده:
« و صورتهایی در آن روز غبارآلود است و دود تاریکی آنها را پوشانده است.» « وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَهٌ *تَرْهَقُهَا قَتَرَهٌ »عبس/۴۰-۴۱
«غبره» به معنای غباری است که بر روی چیزی مینشیند و یا آنچه به رنگ غبار است، اما در اینجا کنایه از گرفتگی چهره به خاطر غم و غصه است.
«ترهق» به معنای پوشاندن و «قتره» به معنای سیاهی یا تاریکی دود است و در این تعبیر، اشاره به سیاهی کفر و معاصی است که همچون دودی سیاه، چهره دوزخیان را میپوشاند و آنها را در هالهای از ظلمتها و تیرگیها فرو میبرد.
و در جایی دیگر، قرآن چهرههای تاریک و قیرگون دوزخیان را اینگونه به تصویر میکشد:
«(چهرههای دوزخیان آنچنان تاریک است که) گویی با پارههایی از شب تاریک صورت آنها پوشیده شده، آنان همدم آتشند که در آن جاودانه خواهند بود.»« کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِّنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ »یونس/۲۷
گویا میخواهد بفرماید که شب ظلمانی تکه تکه شده و یکی پس از دیگری به روی چهرۀ آنان افتاده و در نتیجه چهرههایشان به طور کامل سیاه شده است.
یا در تصویری دیگر، شاهد این صحنۀ شگفتیم که:
«شعلههای سوزان آتش همچون شمشیر به صورتهاشان نواخته میشود و آنان در آنجا ترشرویند.»« تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ »مؤمنون/۱۰۴
تلفح» از مادۀ «لفح»، به گفتۀ بسیاری از ارباب لغت و تفسیر، در اصل به معنی تأثیر گرمی آفتاب و آتش و بادهای سموم بر صورت و دگرگون ساختن آن است، و گاه به ضربۀ شمشیر هم اطلاق میشود که همانند ضربۀ تابش آفتاب و شعلۀ آتش است.
«کالحون» نیز از مادۀ «کلوح» به معنای جمعشدن و خشکیدن لبهاست، به طوری که دیگر نتواند دندانها را بپوشاند.