ای صد دله، دل یکدله کن!
امام باقر علیه السلام :
هرگاه خداوند تبارک وتعالی بر آفریدگان خود قهر وغضب نماید،ما را از مجاورت ایشان دور کند.
زتو ما را گله ای نیست!
نزدیک تر از قلب منی با من مهجور
دوری زمن است وز تو ما راگله ای نیست
دوری و مهجوری ما از امام زمان علیه السلام،همه به خاطر کوتاهی وناقابلی ما است؛ وگرنه وجود مقدس او فیض مطلق است و درآن هیچ کوتاهی وبخلی نیست.
آن مرد صابون فروش را وعده وصل و دیدار دادند .در میانه راه،چون باران گرفت،ناراحتی ونگرانی نیز او را فرا گرفت که حالا صابونهایی که در پشت بام پهن کرده ام ،از بین می رود... در آستانه خیمه مولا ندایی شنید که می فرمود:« او را واگذارید وباز گردانید!! همانا او مرد صابونی است.»
برادرم!خواهرم!بچه های مهدویت!بچه های کانون مهدوی یاد یار!اینک به دقت بنگر که تعلق اصلی دلت چیست؟وآیا در ادعای محبت خویش نسبت به آن حضرت صادقی؟ و ایا شوق دیدارت واقعی است یا آرزویی لحظه ای؟!برای نایل شدن به دیدار آن عزیز باید دل رایکدله ساخت وپا بر تمام هواها وخواسته های نفسانی گذاشت.
گفتم که رو ی خوبت از من چرا نهان است؟
گفتا: توخود حجابی، ورنه رخم عیان است
گفتم: فراق تاکی ؟گفتا که تا تو هستی
گفتم:نفس همین است؟گفتا: سخن همان است
@montzeran
میگه دوست دخترم #چادرے
شده!
میگم ڪیو دارے گول مۍزنۍ؟
خودتو؟!!
💡#پسرا_حتما_بخونید💡
تصویر بالا •|👆|• مطالعہ شود
@montzeran
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان
اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو
ما که نه در اين و نه در آن
«يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»
بهشت و جهنم
از اینجا تا بهشت دو قدم است. قدم اول را بگذارید روی هوای نفس، قدم دوم در بهشت است.
دستور امام صادق(علیه السلام) برای توبه حقیقی و ضمانت بهشت
وقتی گنهکاری نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت که میخواهم توبه کنم، امام فرمودند: واقعاً میخواهی توبه کنی یا مثل بقیه حرف میزنی؟!
گفت: نه، میخواهم واقعاً توبه کنم.
فرمود : توبهای که ما میگوییم حاضری انجام دهی؟!
عرض کرد: بله.
فرمود: اگر این توبهای که من میگویم، انجام دهی، به خدا قسم بهشت خدا را برای ورود تو ضامن میشوم. اگر آن توبهای که من میگویم انجام بدهی، معاملهای بالاتر از این با تو میکنم، من توبهای که به تو میگویم اگر عمل کنی، بهشت را ضامن میشوم.
عرض کرد: آقا بگویید.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» هر چه که خدا نمیخواهد و الان هستی بیرون بیا، این توبه است. حسودی! رابطهات را با حسد بِبُر، متکبری! پَرِ تکبرت را قیچی کن، مغروری! پر غرورت را آتش بزن، ریاکاری! ریایت را بیرون بیاور و در آتش جهنم بریز، منافقی! از دو رو بودن دست بردار، در اداره کم کاری میکنی؟! کم کاری نکن، از شهوترانی بیرون بیا، چشمچرانی! از چشمچرانی بیرون بیا، هنوز هم مال حرام دوست داری، علاقهات را از مال حرام قطع کن: «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» بیرون بیا، از جلد گناه بیرون بیا.
فکری کرد و گفت: «خَرَجتُ مِما أنا فیِهِ» بیرون آمدم، میلیونر هم بود، گوسفند داشت، شتر داشت، آسیاب داشت، مغازه داشت، ملک اجارهای داشت، بیرون آمد.
ابو بصیر میگوید: روزی در کوفه او را دیدم که فقط یک پیراهن عربی پوشیده بود. به او گفتم کجایی؟!
گفت: دنبال یک پیراهن میگردم، این پیراهنی که تن من است، مال همان روزهایی است که در گناه بودم، از کوه به تنم سنگینتر است. گفت: یک پیراهن به او دادم، مرا دعا کرد.
گناه چه ارزشی دارد؟ گناه تاکنون چه خدمتی به ما کرده است؟ بله، بالاترین خدمت گناه به ما این بوده که ما را از تو جدا کرد، این بالاترین خدمت گناه است، حال دوست داری ما به تو وصل شویم؟
چند روز او را ندیدم، سراغش را گرفتم، گفتند یک قطعهای هست خراب شده کسی هم در آن نیست، صاحبانش هم دست برداشتهاند آنجا افتاده، بالای سرش رفتم، گفتم دکتر برایت بیاورم؟
گفت : نه، دکتر مرا مریض کرده است :
در دست طبیب است علاج همه دردی دردی که طبیبم دهد آن را چه علاج است