امام حسین(ع) گفت: "پدرم به من گفته قوچی در آنجا (مکه) هست که حرمت کعبه را میشکند؛ نمیخواهم من آن قوچ باشم."
ابن زبیر به او گفت: "اگر میخواهی، بمان و کار را به من واگذار که از تو اطاعت میکنم."
حسین (ع) فرمود: "این را نمیخواهم."
سپس آنها آهسته سخن گفتند تا وقتی که دعای مردم را شنیدند که هنگام ظهر به سوی "منا" میرفتند.
4. تبدیل حج امام حسین(ع) به عمره مفرده
"یزید" علاوه بر اینکه به "عمرو بن سعید" فرمان دستگیری حسین(ع) را در ایام حج داد، سی نفر از بنیامیه را نیز با ماموریت قتل حسین(ع) به مکه فرستاد.
پس از اینکه امام(ع) از این مساله آگاه شد، احرام حج را به عمره مفرده مبدل کرده و طواف "بیت" و "سعی" بین "صفا" و "مروه" (از اعمال حج) را به جا آورد، "تقصیر" کرد (موی سر خود را زد) و از احرام خارج شد؛ چون میدانست نخواهند گذاشت حج را تمام کند و احتمال میداد هنگام مراسم حج او را دستگیر (یا ترور) کنند؛ پس از آن آماده خروج از شهر شد.
5. خارج شدن امام حسین(ع) از شهر مکه
بیشتر مورخان و محدثان روز هشتم ذیالحجه سال 60 قمری را روز خارج شدن امام حسین(ع) از مکه میدانند.
در مورد کیفیت خارج شدن آن حضرت نوشتهاند که امام حسین(ع) آن عده از یارانش را که قصد داشتند با او به سوی عراق حرکت کنند، جمع کرد؛ به هر یک از آنان ده دینار و یک شتر داد که زاد و توشه خود را با آن حمل کنند، سپس بیت (کعبه) را طواف کرد؛ "سعی" "صفا" و "مروه" به جا آورد؛ آماده حرکت شد و دختران و خواهرانش را بر محملها سوار کرد.
5. خارج شدن امام حسین(ع) از شهر مکه
بیشتر مورخان و محدثان روز هشتم ذیالحجه سال 60 قمری را روز خارج شدن امام حسین(ع) از مکه میدانند.
در مورد کیفیت خارج شدن آن حضرت نوشتهاند که امام حسین(ع) آن عده از یارانش را که قصد داشتند با او به سوی عراق حرکت کنند، جمع کرد؛ به هر یک از آنان ده دینار و یک شتر داد که زاد و توشه خود را با آن حمل کنند، سپس بیت (کعبه) را طواف کرد؛ "سعی" "صفا" و "مروه" به جا آورد؛ آماده حرکت شد و دختران و خواهرانش را بر محملها سوار کرد.
امام حسین(ع) در روز "ترویه"، همراه 82 تن از اهل بیت، فرزندان، موالی و شیعیانی که به او پیوسته بودند از مکه به سوی کوفه حرکت کرد در حالی که مردم به سوی منا میرفتند.
6. گفتوگوی مجدد "محمدبن حنفیه" با حسین (ع)
هنگام سحر، امام حسین(ع) از مکه حرکت کرد. وقتی این خبر به "محمد بن حنفیه" رسید، نزد امام حسین(ع) آمد، زمام شتر او را گرفت و گفت:
"برادر، آیا به من وعده ندادی در آنچه گفتم بندیشی؟"
امام (ع) فرمود: "بله."
محمد بن حنفیه" گفت: "پس چه چیز باعث خروج عاجلانه تو شده است؟"
امام حسین(ع) فرمود: "پس از اینکه از تو جدا شدم پیامبر خدا(ص) در خواب نزد من آمد، مرا به سینه خود چسبانید و بین دو دیده مرا بوسید و فرمود: "حسین، نور چششم، به سوی عراق برو که خدا میخواهد تو را کشته و محاسنت را آغشته به خون ببیند."
محمد بن حنیفه به شدت گریست و گفت: "تا وقتی چنین است، پس معنای اینکه زنان را همراه خود میبری چیست؟"
امام (ع) فرمود: جدم فرمود: "خدا میخواهد آنها را اسیر ببیند. آنها نیز از من جدا نخواهند شد تا وقتی من زندهام."
محمد بن حنفیه به شدت گریست و امام (ع) را وداع گفت.
7. نامه امام (ع) به بنی هاشم
از حمزه بن حمران روایت شده است که در حضور ابی عبدالله (جعفر بن محمد صادق (ع) از خارج شدن حسین (ع) و عدم همراهی "محمد بن حنفیه" سخن به میان آمد.
ابی عبدالله(ع) فرمود: "حمزه، حدیثی برای تو میگویم که بعد از این مجلس، دیگر درباره آن سوال نکنی. حسین (ع) هنگامی که از شهر جدا شد امر کرد کاغذی بیاورند و چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی به بنی هاشم. ... هر کس از شما به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هر کس از من تخلف کند به پیروزی نخواهد رسید و السلام"
8 و 9. دیدار و گفت و گوی ملائک و جنیان با امام حسین(ع)
سیدبن طاووس معتقد است پس از خروج حسین(ع) از شهر مکه، طوایفی از فرشتگان و جنیان با او ملاقات و گفتوگو کردهاند. اما دیگر مورخان این واقعه را به خروج امام (ع) از شهر مدینه مربوط میدانند.