eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
چندنکته مهم برای تکبیر امشب ساعت 21 انتشارش باشما 👇
🔴 منطق تکبیر شب ۲۲بهمن ▪️محور تکبیر گفتن باید تمرکز روی باشد. نقطه‌ای که حریف روی آن حساب ویژه کرده است. هرکسی کوچه و محله خود را با الله اکبر معطر کند و صدای انقلاب اسلامی در محله خود باشد. دقیقاً همان روشی که شب‌های انقلاب بر پشت بام‌ها فریاد می‌زدیم. ▪️خالی کردن محلات از صدای تکبیر، بدخواهان را به بی‌یاوری و خاموشی انقلاب اسلامی امیدوار می‌کند. باید دشمنان و بدخواهان را ناامید کرد. ▪️افزون بر آن صدای الله اکبر در محلات کسانی را که دچار تردید یا سستی در دفاع از نظام شده‌اند مجددا به میدان می‌آورد. واقعیت این است که مهم‌ترین سرمایه انقلاب اسلامی، مردم هستند. و از مهم‌ترین ارکان انقلاب اسلامی و حکومت دینی است. ▪️ بخصوص که این تکبیرها به نیابت از شهدا باشد. به خانواده‌ها و فرزندان‌مان بیاموزیم که چند شهید را نیابت بگیرند و تکبیر بگویند. همه‌باهم ساعت ٢١ شنبه شب✊
🔴 نمــاز شــب اول مـاه شعبان برای آمرزش همه گناهان و معادل ۱۲ هزار سال عبادت 🔵 پیامبر اکـرم‌ صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: 🟡 هر کس در شب اول ماه شعبان  دوازده ركعت نماز بخواند در هر ركعت «فاتحة الكتاب»  یک بار و سوره‌ى «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» را  پانزده مرتبه بخواند، خداوند متعال ثواب  دوازده هزار شهيد را به او عطا نموده و عبادت دوازده هزار  سال را براى او مى‌نويسد و همانند روزى كه از مادر متولد شده، از گناهان بيرون مى‌آيد و نيز خداوند در برابر هر آيه‌اى از قرآن كه [در اين نماز]قرائت نموده، يك كاخ در بهشت به او عطا مى‌كند 📚 اقبال الاعمال ص ۶۶۹ 🟣 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
«استفاده از فرصت ماه شعبان» اینوگرافیک اعمال 👆👆 💠 پیامبر گرامی اسلام(ص): روزى هاى مؤمنان در ماه شعبان قسمت مى‌شود.👌 🔹رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) : لحظه به لحظه ماه شعبان همچون اکسیری است که می‌تواند روح و جان انسان‌ها را پالایش نماید. التماس دعا 🤲
اماده شوید کم کم برای بانگ الله اکبر✊
الله اکبر.الله اکبر . الله اکبر 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
الله اکبر.الله اکبر . الله اکبر 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
الله اکبر.الله اکبر . الله اکبر 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی به امید اتصال انفجار نور ۱۳۵۷ به انقلاب جهانی حضرت مهدی ارواحنا فداه
۲۲بهمن ماھ سالروز شهادت ابراهیم هادی🌿 سالروز آسمانی شدن تو،ای مهربان...🕊 🕊✨ و ابراهیم پر ڪشید...🕊 تا نورے باشد بر مسیر زندگۍمان✨ تا هادے دلھایمان باشد...!♥️ 🕊 یاد کنیم جمیع شهدا را با ذکر شریف صلوات 🍃 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
دستورات ماه شعبان.mp3
30.24M
فرصت نورانی ماه شعبان راه کسب سلوک دستورات ماه شعبان
🕊️ طلوع فجر نزدیک است 🔹 بهمن ۱۳۵۷ نویدی است به رویش دوباره جوانه‌ها، مروری است بر تاریخ ایران و امیدی است به فرداهای روشن سرزمین‌مان. 🎉 چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی گرامی باد
🌺یکی از نعمت‌های ...🇮🇷👇 ♦️مرد با همسر و فرزندش درحال عبور از پل معلق اهواز بودند. از روبرو دو سرباز آمریکایی مست! به‌طرف آن‌ها می‌آمدند. سرباز آمریکایی با چشمان دریده به زن خیره شده و تلوتلوخوران به سمتش می‌آمد. گویا قصد بدی داشت؛ مرد جلو رفت تا از ناموسش دفاع کند؛ دعوا شد. مردم جمع شدند؛ پاسبان‌های ایرانی هم بودند!! سربازهای مست، مرد را از بالای پل به رودخانه انداختند. مردم با عصبانیت از پاسبان‌ها خواستند تا آن‌ها را دستگیر کنند؛ گفتند: ما حق دستگیری و محاکمه آن‌هارا نداریم‼️ (به‌خاطر قانون )، پدر جلوی چشم زن وبچه‌اش غرق شد دو سرباز آمریکایی بلندبلند می‌خندیدند و دور می‌شدند مادر و فرزند نرده‌های پل را گرفته بودند و هق‌هق‌کنان می‌گریستند.. 🇮🇷🔴 ۳۷ سال بعد ♦️"شما وارد محدوده آب‌های جمهوری اسلامی ایران شده‌اید. بدون مقاومت تسلیم شوید."این صدای بلندگوی قایق ایران بود که به طرف تفنگ‌داران امریکایی در نزدیکی یک جزیره ایرانی می‌آمد... وقتی شناورهای ایرانی به قایق آمریکایی رسیدند، آن‌ها با ترس و خفت، دست‌ها را بالا بردند. و برای همیشه تصویر درازکشیدن سربازان امریکا در مقابل ایران را به صفحه رسانه‌ها کشاندن..✌️
منتظران گناه نمیکنند
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۷ ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... از حیاط خانه که خارج
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۸ و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود.. که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید.. _زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه! از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود،.. چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید... او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید... چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم _الان کجاییم سعد؟ دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد _تو جاده ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم! خسته بودم، دلم میخواست بخوابم چشمانم روی نرمی شانه اش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد... تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم. مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد،.. دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد _نازنین به دادم برس! تمام بدنم از ترس میلرزید.. و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد.. و مضطرب از من پرسید.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
منتظران گناه نمیکنند
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۸ و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود.. که با دستش سرم را روی
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۹ مضطرب از من پرسید _بیماری قلبی داره؟ زبانم از دلشوره به لکنت افتاده.. و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم _تورو خدا یه کاری کنید! و هنوز کلامم به آخر نرسیده،.. سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد،.. ناله مصطفی در سینه اش شکست و ردّ خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده.. و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد.. و سعد از ماشین پایین پرید... چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت،.. درِ ماشین را به هم کوبید.. و نمیدید من از وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده.. و آنچه میدیدم باورم نمی شد.. که مقابل چشمانم مصطفی در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم. سعد ماشین را روشن کرد.. و آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم _چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم! و از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه ام از درد آتش گرفت و او دیوانه وار نعره کشید _تو نمیفهمی این بی پدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟! 🔥احساس میکردم از دهانش میپاشد.. که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
منتظران گناه نمیکنند
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۹ مضطرب از من پرسید _بیماری قلبی داره؟ زبانم از دلشوره به لکنت ا
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۳۰ مصطفی را میدیدم که با دستی پر از خون سینه اش را گرفته بود.. و از درد روی زمین پا میکشید. سوزش زخم شانه،.. مصیبت خونی که روی صندلی مانده.. و همسری که حتی 🔥از حضورش وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود.. و این تازه مکافاتم بود که سعد برایم خط و نشان کشید _من از هر چی بترسم، نابودش میکنم! از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید _ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم! با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست تا ابد یادم بماند که عربده کشید _به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین! هنوز باورم نمیشد عشقم شده باشد.. و او به قتل خودم تهدیدم میکرد.. که باور کردم در این مسیر شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود.. که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد _نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن! نیروهای امنیتی سوریه هرچقدر خشن بودند،.. این زخم 🔥از پنجه هم پیاله های خودش به شانه‌ام مانده بود،.. یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند.. و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد.. که دیگر عاشقانه هایش نمیشد.. و او از اشکهایم پشیمانی ام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌