eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
✅مقام معظم رهبری طبق آیات قرآن فرمودن : وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶﴾ خدا این وعده را داده است ؛ و خدا از وعده اش تخلف نمی کند ، ولی بیشتر مردم معرفت و شناخت [ نسبت به وفای قطعی خدا در مورد وعده اش ] ندارند ....
شروع رزم سراسری موضوع :دولت محترم را از مطالبه و اراده ی ملت باخبر کنید ... وعده ی صادق ۳ (وعده ی کامل ) 🔴ما به تصمیمات فرماندهان نظامی کشورمان اطمینان داریم ولی دلشان را محکم کنید که چطور ملت برای انتقام از صهیونیست شیطان صفت ،چشم انتظارند. 🔴 دولت را ...باخبر کنید از مطالبه ی وعده ی صادق ۳ ... 🔴نشود بگویند روزی فقط ۱۲۰ تا تماس برای وعده ی صادق داریم و چند هزار تا زنگ میزنند و می گویند اصلا جواب اسرائیل را ندهید... 🔴نشود آنها در باطل منسجم و ما در مطالبه ی حق ، پراکنده و ضعیف و خسته. 🔷🔴🔷همگی تماس و پیامک فقط با 021111 و 0216133 داخلی ۲ اطلاعات سپاه 021114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان عنایت ویژه امام زمان عج الله فرجه الشریف به شهید جلال افشار
🖤صبر کن یا_فاطمه ای‌ بانوی پهلو شکسته مهدی‌ات با شیشه‌ی دارو و درمان خواهد آمد سخت‌آمد طول‌غیبت برتو می‌دانم مخور غم موقع افشاء این اسرار پنهان خواهد آمد🥹 العجل آقا جانم به حق مادر پهلو شکسته 🤲
منتظران گناه نمیکنند
#رمان ســـرباز قسمت 24 فاطمه برعکس اینکه اصلا به امیرعلی نگاه نمیکرد،تمام مدت با مهربانی و محبت به
رمان قسمت بیست وپنجم -نمیدونم..باز این پسره پیام داده که نمیتونی ازدواج کنی..زنگ بزن داداش. با نگرانی شماره امیرعلی رو گرفت. خانمی جواب داد.گفت: _این گوشی همراه آقای جوانی هست که تصادف کرده و آوردنش بیمارستان،شما میشناسینش؟ امیررضا خشکش زد. به فاطمه نگاه کرد.فاطمه سرشو بین دستهاش گرفته بود.خانمه میگفت: -الو...الو امیررضا گفت: -حالش چطوره؟ -فعلا معلوم نیست.ظاهرا که زیاد خوب نیست. عصبانی،پیاده شد که سراغ افشین بره.فاطمه هم سریع پیاده شد و صداش کرد. -امیر امیررضا به فاطمه نگاه کرد. -بدترش نکن داداش..بریم. افشین از دور نگاهشون میکرد. امیررضا دوباره با شماره امیرعلی تماس گرفت و آدرس بیمارستان رو پرسید. با پدرش هم تماس گرفت، و جریان رو تعریف کرد.حاج محمود خیلی ناراحت شد.گفت: -من میرم بیمارستان.فاطمه رو برسون خونه،بعد بیا بیمارستان. ولی فاطمه راضی نمیشد. میخواست زودتر از حال امیرعلی مطمئن بشه.بالاخره امیررضا کوتاه اومد و فاطمه هم با خودش برد.ولی قرار شد تو محوطه بیمارستان باشه.چون هنوز جواب مثبت فاطمه رو به خانواده رسولی نگفته بودن و نمیخواستن امیرعلی یا اطرافیانش فاطمه رو ببینن. امیررضا داخل بیمارستان رفت و فاطمه روی نیمکت،تو محوطه نشست. با خدا درد دل میکرد. خدایا خودت خوب میدونی چقدر برام سخته کسی بخاطر من اذیت بشه.کمکم کن... -چند نفر دیگه باید بخاطر تو قربانی بشن؟ سرشو برگرداند. افشین بود که کنارش نشسته بود و خیره نگاهش میکرد.سریع بلند شد. -چند نفر باید بخاطر خودخواهی های کثیف تو قربانی بشن؟..تو یه موجود حقیری..حتی حیف بهت بگن آدم. برگشت که بره.افشین عصبانی ایستاد و گفت: _خودت خواستی فاطمه نادری.کاری میکنم که به غلط کردن... کسی از پشت سرش گفت: -آقای مشرقی افشین برگشت سمت صدا.یه دفعه صورتش داغ شد.تعادلش بهم خورد. دستشو به نیمکت گرفت تا نیفته.کمی که گذشت به کسی که بهش سیلی زد،نگاه کرد.پدر فاطمه بود که با اخم نگاهش میکرد. افشین به فاطمه نگاه کرد.سرش پایین بود.از پدرش شرمنده بود.حاج محمود جلوی نگاه افشین ایستاد و گفت: _به نفعته دیگه هیچ وقت نبینمت. -دو بار دخترت بهم سیلی زد.اونم از پسرت،حالا هم خودت..کاری میکنم خودت دخترتو... دوباره حاج محمود سیلی محکمی به صورت افشین زد و گفت: _تو خیلی کوچکتر از اون هستی که من و خانواده مو تهدید کنی...تو هیچی از مرد بودن نمیدونی. رو به فاطمه گفت: -بریم دخترم. حاج محمود و فاطمه میرفتن و افشین با و به رفتن اونا نگاه میکرد. ورودی ساختمان بیمارستان بودن...
رمان پارت بیست وشش ورودی ساختمان بیمارستان بودن که امیررضا اومد.بعد از سلام کردن به پدرش،گفت: _به سرش ضربه خورده ولی خداروشکر خونریزی نداره.دکتر میگه فراموشی موقت داره.یه دستش هم شکسته. فاطمه گفت: _کسی که بهش زده،گرفتن؟ -نه،فرار کرده و هیچ ردی ازش ندارن. حاج محمود گفت:حاج رسولی اومده؟ -نه هنوز.بهشون خبر دادن،حتما تو راه هستن. -فهمیدن بخاطر فاطمه بوده؟ -نه،هیچکس نمیدونه.خود امیرعلی هم نمیدونم میدونه یا نه.باید صبر کنیم حافظه ش برگرده. -تو فاطمه رو ببر خونه،من اینجا میمونم. تو هم خونه بمون.اون پسره وحشی تر شده،خیلی مراقب باش. امیررضا و فاطمه خداحافظی کردن و رفتن.فاطمه خیلی ناراحت بود.امیررضا گفت: _الان این ناراحتیت بخاطر علاقه ست یا عذاب وجدان؟ -هنوز به امیرعلی علاقه مند نشدم. میدونستم افشین به این راحتی بیخیال نمیشه.ناراحتیم از اینه که چرا با وجود اینکه میدونستم،قبول کردم ازدواج کنم. -تا کی میخوای با ترس از اون پسره زندگی کنی؟باید یه جایی تموم میشد دیگه. تو تصمیم درستی گرفتی. -در هر صورت دیگه نمیخوام با آقای رسولی ازدواج کنم. امیررضا کنار خیابان توقف کرد و گفت: _چرا؟!!! ترسیدی؟! کوتاه اومدی؟! _نه. _پس چی؟!! _تا آخر عمرم هروقت اسم امیرعلی رسولی بیاد،من شرمنده م.اگه باهاش ازدواج کنم هر بار ببینمش شرمنده م.اون زندگی دیگه زندگی میشه؟ -امیرعلی خوب میشه. -ولی من هیچ وقت نمیتونم فراموش کنم. امیررضا ناراحت تر و عصبانی تر از قبل حرکت کرد. فاطمه برای سلامتی امیرعلی خیلی دعا میکرد. چند ساعت بعد امیرعلی حالش بهتر شد. تصادف یادش بود ولی اونقدر سریع اتفاق افتاده بود که متوجه نشد ضارب چه شکلی بود. دو روز بعد که حالش بهتر شد، حاج محمود جریان رو براش تعریف کرد و ازش عذرخواهی کرد.بهش گفت که جواب فاطمه منفیه. امیرعلی گفت: _همونقدر که شما به بیگناهی دخترتون اطمینان دارید،منم مطمئنم. -ولی حتما فاطمه خوب فکر کرده و جواب داده.بعیده دیگه نظرش تغییر کنه. -اگه اشکالی نداره..اجازه بدید با خودشون صحبت کنم. حاج محمود کمی فکر کرد و گفت: _باشه پسرم ولی اگه بازم گفت نه دیگه اصرار نکن. -چشم..ممنون. امیررضا و فاطمه باهم برگشتن خونه. همونجوری که سربه سر هم میذاشتن و میخندیدن وارد خونه شدن. فاطمه جلوتر بود. یه دفعه ایستاد و لبخندشو جمع کرد. امیررضا گفت: _چیشد؟!! کم آوردی؟!! کنارش ایستاد و وقتی امیرعلی رو دید جاخورد.امیرعلی و حاج محمود و زهره خانوم تو پذیرایی نشسته بودن. امیرعلی ایستاد و سلام کرد
رمان پارت بیست وهفتم امیرعلی ایستاد و سلام کرد. نگاه فاطمه به گچ دستش بود.آرام و شرمنده سلام کرد. امیررضا نزدیک رفت و احوالپرسی کرد. حاج محمود و زهره خانوم و امیررضا رفتن. فاطمه به مبل اشاره کرد و گفت: -بفرمایید. شرمندگی از صداش هم مشخص بود. امیرعلی نشست.فاطمه گفت: -حالتون چطوره؟ -خداروشکر،خوبم.هیچ مشکلی ندارم. فقط دستم شکسته. -شرمنده.هم از کار و زندگی افتادید،هم درد زیادی تحمل کردید،هم دردسر دست گچ گرفته. -اینها مهم نیست.دستم هم خیلی زود خوب میشه و گچشو باز میکنن.انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده.همه چی فراموش میشه. -ولی اتفاقی افتاده..اگه شماهم فراموش کنید،من هیچ وقت یادم نمیره. -شما که مقصر نیستید. -بی تقصیر تر از من،شما بودید ولی این بلا سرتون اومد. -خانم نادری،من اصلا این اتفاق رو از چشم شما نمیبینم. -ولی بخاطر من این اتفاق برای شما افتاد. امیرعلی خواست چیزی بگه ولی فاطمه اجازه نداد. -آقای رسولی..شاید از نظر شما دلیل من منطقی و قانع کننده نباشه ولی ازدواج همش عقل و منطق نیست...من نمیتونم با کسی زندگی کنم که هرلحظه شرمنده ش باشم.شما هم لطفا بیشتر از این خجالتم ندید. -گذر زمان درستش میکنه؟ -خیر،من تا آخر عمرم شرمنده تونم. امیرعلی دیگه چیزی نگفت. بعد چند دقیقه بلند شد که بره.با حاج محمود و زهره خانوم و امیررضا خداحافظی کرد.فاطمه گفت: -آقای رسولی لطفا حلال کنید. -من از شما بدی ندیدم.خداحافظ. رفت.همه ناراحت به فاطمه نگاه کردن. فاطمه هم با ناراحتی به اتاقش رفت. افشین تو کافی شاپ نشسته بود و فکر میکرد.آریا رو به روش نشست. -میدونم داری سعی میکنی ازش انتقام بگیری.من میتونم کمکت کنم. -چی به تو میرسه؟ -تو انتقامتو ازش بگیر،بعد بسپرش به من. افشین میدونست آریا خیلی نامرده. حتی احتمال میداد فاطمه رو بکشه.با خودش گفت خب بکشه،من فقط به خودم فکر میکنم. آریا بلند شد و گفت: _گوش به زنگ باش،همین روزها خبرت میکنم. همونجوری که به رفتن آریا نگاه میکرد،تو دلش گفت حاج محمود،بدبختی هات تازه شروع شد. حالا یا عزادار دخترت میشی یا باید از بی آبرویی سر به کوه و بیابون بگذاری
منتظران گناه نمیکنند
یکی از شاخص‌های امنیت جانی، امنیت انسانها از کشته شدن توسط یکدیگر است. در میان سایر عوامل مخل به ام
با تصرف رحمانی امام زمان علیه السلام در طبع حیوانات، خطراتی که از ناحیه حیوانات متوجه انسان می‌شود مرتفع می‌گردد.
(در زمان ظهور امام زمان علیه السلام) زهر هر (حیوان) جنبده‌ای گرفته می‌شود (و حیوانات گزنده آن چنان بی‌خطر می‌گردند که) کودک دستش را دهان افعی می‌کند و زیانی نمی‌زند. (همچنین) کودک با شیر روبرو می‌شود بدون این که شیر زیانی به کودک بزند…[1]
(در زمان ظهور امام زمان علیه السلام آن چنان امنیت و آرامش حاکم گردد که) حیوانات وحشی و درندگان (در کنار یکدیگر در آسایش) می‌چرند و زندگی می‌کنند و کودکان با آنها بازی نمایند.[3] (در زمان ظهور امام زمان علیه السلام) در روی زمین حیوان موذی و شر و گناه و فساد اصلا نیست. زیرا دعوت امام زمان علیه السلام، دعوت آسمانی است و دعوت زمینی نیست…[4]
1]- تنزع‏ حمة كلّ‏ دابّة حتی يدخل الوليد يده في فم الحنش فلا يضرّه، و تلقی الوليدة الأسد فلا يضرّها… (روایت ۱۲) [2]- وَ اصْطَلَحَتِ‏ السِّبَاعُ‏ وَ الْبَهَائِمُ حَتَّی تَمْشِيَ الْمَرْأَةُ بَيْنَ الْعِرَاقِ وَ الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَيْهَا إِلَّا عَلَی نَبَاتٍ وَ عَلَی رَأْسِهَا زَنْبِيلُهَا لَا يُهَيِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُهُ… (روایت 14) [3]- حتّی ترعی الوحوش و السباع و تلعب بهم الصبيان… (روایت ۲۳) [4]- وَ لَا يَكُونُ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ مُؤْذٍ، وَ لَا شَرٌّ، وَ لَا إِثْمٌ، وَ لَا فَسَادٌ أَصْلًا، لِأَنَّ الدَّعْوَةَ سَمَاوِيَّةٌ، لَيْسَتْ بِأَرَضِيَّةٍ… (روایت ۴)
بستن متنامنیت جانی حیوانات از درندگان (رام شدن درندگان) در دوران ظهور، علاوه بر برقراری امنیت انسانها از ناحیه حیوانات (که پیش از این گذشت) در میان خود حیوانات نیز امنیت برقرار می‌گردد. دلیل آن هم تصرف رحمانی است که بر اثر آن، طبیعت درندگی آنها از بین می‌رود.
در زمان سلطنت امام زمان علیه السلام درندگان با یکدیگر در صلح و آرامش زندگی می‌کنند.[1] حیوانات وحشی (همچون آهو و…) آن چنان امنیت پیدا می‌کنند که همانند چهارپایان اهلی در راه‌های زمین (با آرامش) می‌چرند.[2] (در زمان ظهور امام زمان علیه السلام آن چنان آرامش و امنیت میان حیوانات حاکم می‌گردد که) شیر در گله شتران و گرگ در گله گوسفندان، همچون سگ نگهبان است.[3]
1]- وَ تَصْطَلِحُ‏ فِي‏ مُلْكِهِ‏ السِّبَاعُ… (روایت ۱۳) [2]- تَأْمَنُ‏ الْوُحُوشُ‏ حَتَّی تَرْتَعِيَ فِي طُرُقِ الْأَرْضِ كَأَنْعَامِهِمْ… (روایت ۷) [3]- تنزع‏ حمة كلّ‏ دابّة حتی يدخل الوليد يده في فم الحنش فلا يضرّه، و تلقی الوليدة الأسد فلا يضرّها، و يكون في الإبل كأنّه كلبها، و يكون الذئب في الغنم كأنّه كلبها… (روایت ۱۲)
امنیت اشیاء از فساد و خسارت یکی از شاخص‌های امنیت، امنیت از ناحیه خسارت به اشیاء و اموال است. برخی روایات ناظر به نفی کلی شر و فساد است. از جمله: (در زمان ظهور امام زمان علیه السلام امنیت آن چنان فراگیر است که) بر روی زمین موذی و شر و گناه و فساد اصلا نیست…[1] در برخی دیگر از روایات به شمول و گستره امنیت از ناحیه خسارت به اموال، این چنین تصریح شده است: (در زمان ظهور امام زمان علیه السلام) حتی موشی هم کیسه‌ای را سوراخ نکند…
[1]- وَ لَا يَكُونُ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ مُؤْذٍ، وَ لَا شَرٌّ، وَ لَا إِثْمٌ، وَ لَا فَسَادٌ أَصْلًا، لِأَنَّ الدَّعْوَةَ سَمَاوِيَّةٌ، لَيْسَتْ بِأَرَضِيَّةٍ… (روایت ۴) [2]- وَ حَتَّی لَا تَقْرِضَ فَأْرَةٌ جِرَاباً (روایت 34)
امنیت بهداشتی و برطرف شدن بیماری‌ها، معلولیتها و… یکی از شاخصه‌های امنیتی، امنیت بهداشتی و امنیت از اختلالات جسمی مانند بیماری‌ها، معلولیت‌ها و… است. این شاخصه در زمان ظهور امام زمان علیه السلام به کمال و تمام تحقق می‌یابد.
آن زمان که قائم ما قیام کند خداوند عز و جل بیماری را از شیعیان ما برطرف نماید…[1] هر بیماری که (دوران) قائم اهل بیت مرا درک کند، خوب می‌شود و هر ناتوانی که او را درک کند توانا می‌گردد.[2] زمانی که قائم علیه السلام قیام کند خداوند بیماری هر مؤمنی را ببرد و نیروی (از دست رفته) او را باز می‌گرداند.[3] (در دوران ظهور امام زمان علیه السلام) مرضها و بیماری‌های مزمن برطرف می‌گردد و مؤمن… از علم پزشکی و از پزشک بی‌نیاز می‌گردد…[4] بر روی زمین کور و زمینگیر و مبتلایی باقی نماند، جز این که خداوند به برکت ما اهل بیت، بلایش را از او برطرف سازد.[5]
[1]- إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شِيعَتِنَا الْعَاهَةَ… (روایت ۲۱) [2]- مَنْ أَدْرَكَ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي مِنْ‏ ذِي‏ عَاهَةٍ بَرَأَ وَ مِنْ ذِي ضَعْفٍ قَوِيَ. (روایت 37) [3]- إِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنٍ‏ الْعَاهَةَ وَ رَدَّ إِلَيْهِ قُوَّتَهُ. (روایت 38) [4]- وَ تَرْتَفِعُ الْأَمْرَاضُ وَ الْأَسْقَامُ وَ يَسْتَغْنِي الْمُؤْمِنُ… عَنْ طِبٍّ وَ طَبِيبٍ… (روایت 30) [5]- ُ وَ لَا يَبْقَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَی وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًی إِلَّا كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَاءَهُ بِنَا أَهْلَ الْبَيْت… (روایت 39)
🌹در محضر شهیدان: 🔹ای مردم غیور ایران... از شما می خواهم که همانند مردم کوفه نباشید که امام را تنها بگذارید و این منافقین (ستون پنجم) کوردل می خواهند بین اسلام و روحانیت جدائی بیندازند و جدائی بین نماز و روحانیت یعنی روی آوردن به کفر و نفاق که امام عزیزمان صریحاً می فرمایند: اسلام و روحانیت همانند کشور بدون طبیب است. 🌷فرازی از وصیتنامه شهید سید جمال الدین اصحابی 🌷شادی روحش صلوات... 🔸شرح عکس:لحظات اولیه شهادت شهید سید جمال اصحابی ، آزاده محمد حسین منصف کنار پیکر شهید 🔸عکاس : حاج مهدی کردانی هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات. 🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 ارتباط فاطمیه و مهدویت (۱) 🔵 فاطمه تنها یاور امام زمانش 🌕 بنی اسرائیل، حضرت موسی را تنها گذاشتند، گفتند: تو و پروردگارت بروید و بجنگید؛ ما این‌جا نشسته‌ایم حضرت موسی فرمود: پروردگارا! من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم. بین ما و این جماعت نابکار جدایی افکن. پروردگار فرمود: آرامش حرام شد، چهل سال در بیابان تیه سرگردان شوند، و بر فاسقان اسفناک نباش.... 🔺و نامردمان حضرت علی علیه‌السلام را تنها گذاشتند. علی ماند و فاطمه. گفتند: حق با شماست. بروید و بجنگید که اگر پیروز شدید به شما خواهیم پیوست. 🔹 حضرت علی علیه‌السلام ، فاطمه علیها‌السلام را خانه به خانه همراه می‌طلبید. گفت: خدایا! جز خودم و فاطمه را در اختیار ندارم. فاطمه علیها‌السلام خدا را شاهد گرفت که از آن قوم غضبناک است. ▪️ علی علیه‌السلام فرمود: خدایا! مرا از اینان بگیر. ▪️ فاطمه علیها‌السلام فرمود: خدایا! وفاتم را برسان. 🔺و این چنین شد که: آرامش و اتحاد بر آنان حرام شد. در زمین سرگردان شدند. وادی تِیْه امت (۱) و غیبت آغاز شد و همچنان بشریت حیران و سرگردانند... 🔹 تنها راه نجات بشریت از این حیرت و سرگردانی لبیک به پیام فاطمیه و بازگشت به سمت خیمه ی حجت خداست. 📚 تِیْه بیابانی است که بنی اسرائیل در پی نافرمانی خداوند چهل سال در آن سرگردان شدند.
4_5803048004319450666.mp3
40.31M
🔴 با موضوع: «آماده می‌شویم برای جهاد همگانی» حالا که شرایـط حضور در وسط میدان نبرد آخرالزمان، برای ما ممکن نیست؛ چگونه می‌توانیم در تقویت و پیروزی جبهه حق، مؤثر باشیم؟
🔰 امیرالمومنین علیه السلام: ✍ مَن تَمَسَّکَ بِنا لَحِقَ، مَن تَخَلَّفَ عَنّا غَرِقَ. 🔴 هرکه به ما چنگ زند به ساحل نجات رسد و هر که رهایمان کند غرق شود. 📚تحف العقول ص 116