💥 لذا ما مبناي حركتمان بايستي متصل به آن و احكام بزرگانمان باشد. اين باز يك بحثي است مفصل 🌹

شخصيتهايي مثل ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي، علامة طباطبائي ، آيت الله‌العظمي بهجت و شخص امام بزرگوار و در اين رديف فقها كه فقهاي جامعي هستند و اجازة اجتهاد و استنباط احكام الهي آن هم نه احكام ظاهري مربوط به جسم و اعمال ظاهري، احكام پيچيدة دقيق باطن نفس انسان🌹.

⚡️ متاسفانه از آنجائي كه واژه‌ها در انتقال حقائق نقش مهمي دارند. دشمنان دين در طول تاريخ سعي كردند آن واژه‌هاي بسيار مهم را بي محتوا كنند و گاهي تبديل به معناي ضد خودش بكنند تا اينكه اين انسان نتواند از اين واژه‌ها استفادة صحيح بكند تا محروم بشود.🌹

💫اين يك خيانتي است از جملة خيانتهاي فراوان دشمنان بشريت و دين و مخصوصا" اهل بيت عليهم السلام. چون وقتي اين واژه از بين رفت ديگر واسطة اين انسان با آن حقيقت آن واژه هم خودبخود بريده شد. اين پل وقتي شكست ديگر ارتباطي بين جنود الهي با انسانهاي مظلومي كه به دادشان برسد، قطع شد. 🌹

💥خوب شما ملاحظه ميفرمائيد واژه آزادي كه قرآن، اهل بيت عليهم‌السلام، فطرت انسان ، چقدر برايش اهميت قائل هست، خوب چگونه در طول تاريخ معناي خودش را از دست داده (است). 🌹

🌟الان يك جواني كه تا لفظ آزادي را بشنود آن محتواي حقيقي آزادي را توي ذهنش توجه داشته باشد كه با آن عشق بسوي آن برود تا اهميت آزادي را مي شنود به سرعت به طرف آن معناي قلب شده و ضد خودش حركت ميكند. تا اين جوان احساس ميكند كه من به دنبال آزادي هستم ببين فطرتش درست كار ميكند چون انسان عاشق حق است. اما الان مفهومي كه از آزادهي دارد هيچوقت نميرسد به دنبال عفت ، به دنبال بندگي حقيقي خدا كه آزادي حقيقي آنجا ظهور خواهد كرد ، به دنبال آزاد شدن از نفس – اين حيوان درندة درون- اصلا" به ذهنش هم نميرسد. اما از درون ميخواهد دنبال آزادي برود .🌹

💫💫 آشنائي كه از آزادي دارد اينست كه اين سؤال و خواسته درون خودش را كه ميخواهد سيراب بكند. آن روشهاي هرزه گري و بي بند وباري و چه و چه‌اي كه از آزادي به آن قلب شده به راحتي ميرود به آن تا آن خواستة دلش كه فطرتش و آزاده بهش برسد.

💫 همينطور واژه‌هاي زيباي ديگر كه بخاطر ضيق وقت از آن ميگذريم. از جملة اين واژه‌ها ، واژة عرفان است. در طول تاريخ واژة عرفان را اين واژة مقدس را، واژة قرآني را، واژة روائي را طوري منقلب كرده‌اند، دستكاري كرده‌اند كه الان تا عرفان گفته ميشود- انسان از درون عاشق عرفان هست. عاشق معرفتند ، اما تا عرفان گفته ميشود، تا آن معاني صحيح عرفان كه شناخت حقيقت خود از طريق كتاب وسنت يعني چه؟ روشش چه هست؟ چونه بايد اين را بدست آورد؟ آثارش چه خواهد شد؟ در سرنوشت انسان چه اثر ميگذارد؟ تا چه حد ضرورت و نياز قطعي است اين انسان به آن برسد؟ - بجاي اين مسائل تا لفظي از عرفان مي شنود، فورا" به ياد صوفيگري مي‌افتد. در آن ... ميكند توي ذهنش تا عرفان به ذهنش ميرسد يا از درون ميخواهد دنبالش برود ، مي بيند درويش مسلكي تا به لفظ عرفان ميرساند در يكسري دكان، بازاريهايي كه براي بدام انداختن اين انسانهاي تشنه وگرسنه سوء استفاده‌هايي كه آخرش به كجا منجر ميشود؟! تا اسم عرفان مي‌ايد يك واژة، آدرس غلطي به شكلهاي گوناگون

🌺بعنوان يادآوري تا مطالب جمع بندي بشود، لذا به تيتر مطالب اشاره ميكنيم تا انشاء الله از فرصت جلسة مان بتوانيم بيشترين مطلب را بدست بياوريم. تا عرفان برايش مفاهيم عالي دعاي عرفه، آن كلمات بلند غرر الحكم ، از كلمات مولاي متقيان از نهج‌البلاغه، از خود قرآن به ذهنش برسد، عرفان همينكه ما همة وجودمان آن را ميخواهد. چه كسي هست كه از شناخت حقيقت وجود خودش ضرري ببيند و چه كسي هست كه عاشق شناخت حقيقت وجودش نيست كه به تبع آن حقيقت عالم هستي؟! و به بركت آنها شناخت حقيقي و غير خيالي پروردگار خويش؟ چگونه ميشود اين انسان ابزار گوناگون حس و معرفت علمي كه دارد، حالا كه آن فرعي فرعيهايش اينقدر حساسند تا اگر حس بويائيش از كار بيفتد، چقدر نگران ميشود ؟ چقدر دنبال درمان هست؟ چرا كه من يك بعد از ابعاد اين عالم را ديگر محروم شدم از ارتباط با آن🌹

🌹 . در حاليكه يك حس بسيار فرعي در فرعي از زندگي انسان هست به نسبت آن نيازهاي حقيقي معرفت رشد؟ تا يك گوشي مي خواهد سنگين بشنود چقدر نگران ميشود؟ چون مي بيند بخش عظيمي از زندگيش ديگر رابطه‌اش قطع ميشود. همينطور چشمش يك حس چشائيش يك خورده سرماخورده ، چند تا مزة غذا را ،... خوب چطور ميشود اين انساني كه اينقدر اهميت ميدهد براي ابزار حس شناخت خودش – چه بداند و چه نداند- حساس هست، نگران هست .🌹

🌹 . اگر وقتي حتي ضعيف بشود چطور ميشود؟ براي شناخت چندتا مزة شور و شيرين خالق هستي اين انسان ، اين عالم برايش يك حس شناختي داده (است)؛ براي آشنائي موج و امواج صدا، يك حس برايش داده(است). براي ديدن چند تا صورت و شكلي از اين عالم ، حس بينائي داده(است). واين انسان متوجه آن هست. اما براي شناخت رب خودش و حقيقت خودش برايش هيچ حسي نداده باشد؟! اين كجاي حكمت يك حكيم هست در حاليكه همة حسها حلقه‌هائي هستند كه بيايد انسان به آن حس اصلي خودش برسد. او شكوفا بشود و براي رب خودش خدا حس داد و اهميت اين حس بسيار بالاتر از اهميت آن حواس ديگر هست🌺

💫💫💫💫 چطور اين انسان قبول ميكند كه اينها يك حواس ، ابزار حسي داريم كه اينها را ما داشته باشيم و زندگيمان هم به همان اندازه وسعت پيدا ميكند ، جدي ميشود اما آنكه براي شناختن حقيقت و حق حسي خدا به او نداده باشد!؟ ولش كن. اگر ... هم شد آنوقت از او بترسيم فرار بكنيم، بگوييم در طول تاريخ چه خيانتهاي بزرگي به انسان كرده كه اين عرايضمان بر اساس آيات و روايات، بايد توضيح داده بشود، به استناد آيات باشد.🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹