🛑برای مثال:
جوانی یا نوجوانی برای ترک خودارضایی تمرین نفس زیادی کرده...😁🌺👌
حالا هر تمرینی⬇️
مثلا تمرین کرده که از این به بعد به جای اینکه 30 دقیقه در حمامی که خیلی دوست داره آب بازی کنه😁 بمونه...
از این بعد 20 دقیقه خیلی سریع تمام کار ها رو انجام بده...😉
🔹گاهی اوقات فکرش میاد...😐
🔹اگر یادتون باشه ما تمرین نفس انجام دادیم تا حتی فکرش تو ذهنمون نیاد...😒
🔹شیطان:خب دیگه زمانش رسیده‼️
🔸نفس:فکر نکنم بشه...
این حتی چیزی که علاقه داشت،،،زمانش رو کم کرده...
اونوقت حرف منو گوش میده⁉️
🔹شیطان:میدونم برخلاف تو در زمانبندی حمام رفتن،،،عمل کرده...
ولی این همونی هست که بار ها این کار رو در این مکان کرده...😉
کارشو بساز...😤
🔸نفس:راست میگی😁
منم خیلی دوست دارم که حتی برای یک لحظه خوش بگزره بهش...
حالا ببینم چی میشه...
🔹شیطان:آره میدونم...
تو دوست داری به خوش گذرانیش برسه...
من هدفم به گناه انداختنش هست...
اینطوری هر دو به هدف میرسیم...☺️
🔹وقتی یک وزیر به شاه کشور پیشنهاد مالیات بیشتر بر روی مستضعفین میدهد...😒
🔹اون شاه در این مرحله ی تصمیم گیری،،،باید تمام اهداف و نکات منفی رو به خودش یادآوری کنه...😉
شما هم باید اینکار رو بکنید...😁
وقتی نفستون(وزیرتون) به شما(شاه) فکر گناه میندازه تو ذهنتون...
باید به خودتون یادآوری کنید...
وقتی فکر گناه اومد تو ذهنتون...⬇️
🔹هدفتون رو یادآوری کنید...
🔹نکات منفی رو بسنجید...
ذکر قبل هر کار⬇️
باسم الله الرحمن الرحیم
ذکر موقع فکر گناه⬇️
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
لا حول و لا قوة الا بالله العلی و العظیم
🍀آیت الله تبریزیان:
مخالفان طب اسلامی خوب می دانند دلیل این همه مخالفت با این طب، ناکار آمدی این طب در درمان بیماریها نمی باشد، اگر این طب در درمان بیماریها ناکارآمد بود، در اثر مرور زمان مردم از آن دور می گشتند، اتفاقا دلیل این همه مخالفت با طب اسلامی قدرت درمانگری این طب می باشد که در بسیاری از موارد طب شیمیایی را زیر سوال برده است و در موارد متعدد بیمارانی را درمان کردیم که طب شیمیایی راهی برای درمان کردن آنها نداشت.
#دفتر_آیت_تبریزیان
4_6019163732087670480.pdf
4.22M
✅ #لیست_نمایندگان مورد تایید آیت الله تبریزیان جهت مشاوره و تهیه داروهای #طب_اسلامی در سراسر کشور
🍀 دفتر آیت الله تبریزیان
سال 73 بود كه همراه بچه ها در منطقه والفجر مقدماتى فكه كار مى كرديم. ده روزى بود كه براى كار، از وسط يك ميدان مين وسيع رد مى شديم. ميان آن ميدان، يك درخت بود كه اطراف آن را مين هاى زيادى گرفته بودند. روز يازدهم بود كه هنگام گذشتن از آنجا، متوجه شدم يك چيزى مثل توپ از كنار درخت غلت خورد و در سراشيبى افتاد پايين. تعجب كردم.
مين هاى جلوى پا را خنثى كرديم و رفتيم جلو. نزديك كه رفتيم، متوجه شديم جمجمه يك شهيد است آن را كه برداشتيم، در كمال حيرت ديديم پيكر اسكلت شده دو شهيد پشت درخت افتاده و اين جمجمه متعلق به يكى از آنهاست. دوازده سال از شهادت آنان مى گذشت و اين جمجمه در كنارشان بود ولى آن روز كه ما آمدیم از كنارش رد شويم و نگاهمان به آنجا بود، غلت خورد و آمد پايين كه به ما نشان دهد آنجا، وسط ميدان مين، دو شهيد كنار هم افتاده اند.