eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم دوستان😊✋ شهید لبنانی دفاع مقدس، محمد حسن هاشم هستم😍 سپاسگزارم 😊✋💐💐💐
در سال ۱۳۴۲ در شهر لبنان، در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشدم 😊 شهید ۲۲ ساله بودم و مجرد ✋💐💐💐💐و تنها فرزند خانواده 😍
مذهب شیعه داشتم و مسلمان بودم😊 درسال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر هشت شرکت کردم و دراین عملیات به شهادت رسیدم 😊✋
از اهالی روستای «جبشیت»[زادگاه شهید «راغب حرب»] در جنوب لبنان هستم😊
این جا قطعه ۲۴ بهشت حضرت زهرا، تهران هست😊 مزار شهدای ایرانی، و چند شهیدافغانستانی و عراقی و من (بسیجی شهید لبنانی😊)
تازه داماد شهید هستم😊 ۴ ماه قبل از شهادتم ازدواج کرده بودم 😊 از نیروهای حزب الله لبنان بودم. بارها و بارها آرزو می کردم در زمان جنگ عراق و شاید دنیای کفر علیه ایران، به رزمندگان اسلام در جبهه ها بپیوندم
مادربزرگوارم ۲۸ سال بعداز شهادتم اولین بار هست که سرمزارم تشریف آوردند😊 و حالا ادامه معرفی از زبان خانم صبوری راوی معرفی ام😊👇👇👇👇👇👇
مزار خلوت است، برای همین به آسودگی با بطری آبی که به همراه دارم غبار از سنگ مزارش می زدایم و گل های بهاری سفید و صورتی رنگی را که با خود آورده ام روی سنگ می چینم. سکوت و خلوت صبحگاهی مزار شهدا عجیب بر دل می نشیند و مرا در افکارم غرق می کند.😔👇👇👇
سال 89 بود که توفیق زیارت مزار این شهید را یافتم☺️. قرار بود مادرشهید بانو"عبده خلیل قاسم" که در روستای «یحمر» در حوالی نبطیه زندگی می کند، برای اولین بار پس از گذشت ۲۸ سال بر سر مزار فرزندش حاضر شود😔👇👇👇👇👇
و این امر به مدد رایزنی جمهوری اسلامی ایران و همچنین حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی میسر شده بود. مادر که زنی 80 ساله را می ماند، به سختی حرکت می کند😭😭👇👇👇
او را بر روی ویلچر می نشانند و تا نزدیکی های قطعه شهدا می آورند. ولی از آنجا به بعد جای حرکت ویلچر نیست. یکی از بچه های گروه، شتابان و با عجله واکری را از پشت اتومبیل بیرون می آورد. همراهان به مادر کمک می کنند تا واکر را بگیرد.😭😭👇👇👇
حرکت برای او آنقدر دشوار است که مسافت چند قدمی را با کمک گرفتن از گروه، به شکل باورنکردنی ای، در یک ربع تا بیست دقیقه طی می کند😭 و گروه به احترام این مادر، پشت سر او و با طمأنینه به راه می افتند.😭😭👇👇👇👇
مادر به آرامی به عکس ها نگاه می کند و وقتی سر مزار فرزند می رسد، یکی از بچه ها با پیچ گوشتی پیچ های قاب بالای سر مزار را باز کرده و عکس را از قاب بیرون می آورد و در دستان مادر جای می دهد.😭😭👇👇👇
او با مشقت بسیار به روی سنگ قبر می نشیند و دیگر حال خود را نمی فهمد😭. به پهنای صورت اشک می ریزد و برای فرزند جوانش نوحه سرایی می کند. 😭 به زبان عربی با سوز و گداز نوحه می خواند.😭😭👇👇👇👇
همه در یک آن فراموش می کنیم که جو، رسمی است، با وجودی که خیلی کم متوجه نجواهایش می شویم، بدون کمترین خجالتی، به آرامی و هرکدام در تنهاییمان، برای این مادر و دل شکسته اش اشک می ریزیم.😭 نگاهی به گروه می کنم، همه دست ها را روی صورت گذاشته و گریه می کنند.😭😭😭👇👇👇👇
مادر یکریز و پی درپی زبان گرفته و با فرزندش سخن می گوید. 😭😭عکس فرزند را بارها و بارها به آغوش می کشد، می بوسد و می بوید.😭😭👇👇👇👇
گذشت زمان را حس نمی کنیم که ناگاه یکی از اعضا، ساعت را برایمان می گوید. مادر که متوجه جمع و جورکردن وسایل می شود، می داند که وداعی سخت با فرزندش دارد😭😭. صدایش می لرزد. تمام اعضای بدنش به ارتعاش درمی آید😭😭👇👇👇👇👇
چگونه با فرزند وداع کند! 😭او که همسرش را سال ها پیش از دست داده و فرزند برایش قوت قلبی بوده، فرزند را هم از دست داده است و دیگر کسی را ندارد😭. زن جوان دیگری همراه اوست. از مترجم نسبت او را می پرسم.👇👇👇👇👇
می گوید: او هیچ کس را ندارد و حالا این خانم خدمتکار از سوی حزب الله لبنان، همیشه و همه جا با اوست و کارهایش را انجام می دهد و وظیفه پرستاری از او را برعهده دارد. زن جوانی که با لبخندی شیرین از همه پذیرایی می کند و لحظه ای از پیرزن جدا نمی شود.  👇👇👇👇  
سوالات زیادی در ذهن دارم که با کمک مترجمی که همراهمان است می پرسم. از آمدن "محمدحسن" به ایران، چگونگی شهادت فرزندش و احساسش درباره اینکه جگرگوشه اش در خاک جمهوری اسلامی ایران مدفون است.👇👇👇👇
مادر می گوید: پسرم از نیروهای حزب الله لبنان بود.خیلی آرزو می کرد در زمان جنگ عراق و ایران، به رزمندگان اسلام در جبهه ها بپیوند. شهید محمدحسن چهارماه قبل از شهادتش ازدواج کرد تا سنت پیامبراکرم(ص) را به جای آورد😭😭👇👇👇👇
و با دین کامل به ملاقات خداوند برود.😭 وقتی دید که دل من راضی نمی شود، گفت می خواهم برای دیدار پدر بزرگ به ایران بروم.حال این که (فاو) محل شهادت پسرم😭😭😭👇👇👇👇
البته شهادت محمد به من الهام شده بود. زمانی که من خبر شهادت محمد را نداشتم، به مکه رفته بودم. در آنجا در سعی بین صفا و مروه محمد را در میان جمعیت می دیدم که لباس دامادی بر تن دارد و خیلی زیبا شده 😭😭😭👇👇👇👇
من همواره دعاگوی ملت ایران هستم و حتی باید از آنان عذرخواهی کنم که فرزندم در خاک و آب ایران دفن شده است و گوشه ای از این سرزمین مقدس را اشغال کرده است.😭😭👇👇👇👇
در لحظه وداع به پاس قدردانی، بر دستان لرزان این مادر بوسه ای می زنم و به او قول می دهم که به نیابت از او هرساله برسر مزار شهیدش حاضر شوم. زمانی که مترجم گفته هایم را ترجمه می کند، لبخندی شیرین بر لبانش می نشیند و پیشانی ام را می بوسد.😭😭😭👇👇👇
امروز از پس سال ها و به عهدی که با او بسته ام، بر سر مزار شهید حاضر می شوم. گل هایی سفید و صورتی روی مزار را پرپر می کنم. 😭قرآن کوچکی را که به همراه دارم می گشایم و با تلاوت سوره "یاسین" به آرامش می رسم و ثواب آن هدیه ای می شود برای این شهید لبنانی. باشد که او نیز شفیعمان در روز محشر باشد.😭😭💐💐💐💐
خب دوستان بزرگوارم 😊✋ سرانجام من هم در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر هشت، درمنطقه فاو عراق به آرزوم رسیدم وبه شهادت رسیدم 😍✋💐💐💐
این جا هم مزارمه 😊 تهران ....بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها،،،،قطعه ۲۴ تهران تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید 😊✋