غیرت حضرت ابراهیم
پیامبر می فرمایند:
«کان ابراهیمُ ابی غیوراً و انا اغیرُ منه و ارغم اللهُ انفَ من لا یغارُ من المؤمنین»(7)
«پدرم ابراهیم غیرتمند بود و من از او غیرتمندترم، بریده باد بینی آن کس که از مؤمنین غیرت نمی ورزد.»
شدت غیرت حضرت ابراهیم
چون نمرود حضرت ابراهیم را تبعید کرد، ابراهیم همه ی وسایل و اموال خود را برداشت و صندوقی ساخت و همسرش ساره را در آن گذارد به خاطر غیرت زیاد، قفل زد و از مملکت نمرود بیرون شد و داخل مملکت قبطیان شد که پادشاهی به نام «عراره» داشت. با رسیدن حضرت ابراهیم به مرز، مأمور گمرک برای دریافت عوارض گمرکی پیش آمد، تا به صندوق رسید، گفت: باز کن.
ابراهیم فرمود: شما تصور کنید طلا و نقره است. به وزن آن عوارض گمرکی را می دهم.
مأمور گمرک قبول نکرد و درب صندوق را باز کردند، زنی را در نهایت حجاب و عفاف دیدند.
گفتند: این زن کیست و با تو چه ارتباطی دارد؟
ابراهیم فرمود: همسر من است.
صندوق را به نزد پادشاه بردند و گزارش دادند. ابراهیم فرمود: من از صندوق جدا نمی شوم، مگر جانم گرفته شود. داخل این صندوق ناموس من است و حاضرم اموال خود را بدهم ولی درب آن را نگشایی. پادشاه به اجبار درب آن را گشود و از کثرت زیبایی ساره نتوانست خود را نگه دارد، دست خود را به سوی او برد.
ابراهیم رو برگردانید و عرض کرد: «خدایا! دست او را نگهدار و این ناموس من است.»
دست پادشاه خشک شد و نتوانست به سوی ساره دراز کند، به ابراهیم گفت: خدای تو چنین کرد؟
ابراهیم فرمود: آری، خدای من غیور است و نزدیک شدن به حَرَم را دشمن می دارد. چون اراده ی حرام کردی، بین تو و او حایل شد.
پادشاه گفت: از خدای خود بخواه دست مرا به حال خود برگرداند، دیگرمتعرض نخواهم شد.
ابراهیم تقاضا کرد و دست او به حال خود برگشت و دوباره تعدی کرد، باز ابراهیم از خدا خواست و دست او خشک شد.
پادشاه گفت: خدای تو خیلی غیور است و تو هم بسیار غیوری، پس از خدایت بخواه دست مرا به حال خود برگرداند.
ابراهیم فرمود: به شرط آن که بر عملت برنگردی. پادشاه قبول کرد و دستش به حال خود برگشت و گفت هرجا می خواهی برو و کنیزی داشت به نام هاجر به ساره بخشید.(8)
امام جعفر صادق می فرمایند:
«انّ الله تبارک و تعالی غیورٌ، یحبُّ الغیرة، و لغیرته حرّم الفواحش ظاهرها و باطنها»(9)
«همانا خداوند تعالی غیرتمند است و غیرت را دوست می دارد و به خاطر غیرتمندی است که فحشا و زشتکاری آشکار و نهان را حرام فرموده است.»
غیور است محبوب پروردگار
که بی غیرتی آورد ننگ و عار
هر آن کس کند حفظ ناموس خویش
ز دربار ایزد برد بهره بیش
نتیجه ی غیرت ناموسی
خداوند حضرت ایوب را به انواع بلاها مبتلا و امتحان کرد، باغ ها و کشاورزی اش از بین رفت، خانه هایش ویران شد، فرزندانش مردند، به بیماری سختی همراه با تهی دستی مبتلا گردید و سرانجام کار به جایی رسید که همسر باوفایش (لیا) برای تأمین معاشف گیسوان خود را به زنی فروخت. وقتی که نزد ایوب برگشت و او متوجه شد که همسرش گیسوانش را فروخته است، بسیار ناراحت گردید که هیچ کدام از گرفتاری های سابق، این گونه او را غمگین نکرده بود. با دلی شکسته و حالی زار، به در خانه ی خدا رفت و فرمود:
خدایا! مرا به انواع بلاها در مورد اموال و فرزند و خانه و باغ و مزرعه و بیماری مبتلا نمودی و صبر کردم.
ای خدا! من بنده ی تو هستم و همه چیز تحت قدرت و اختیار توست، سپاسگزار درگاه تو هستم، ولی کارم به اینجا کشیده شده که همسرم گیسوانش را فروخته. ای خدا! لطفی کن.»
حضرت ایوب در همه ی میدان های بلا الگوی مقاومت و قهرمان شکر بود، ولی در این مورد قلبش جریحه دار شد و غیرت او قبول نکرد و با اصرار از خدا می خواست که به او لطفی کند. ناگاه ندایی شنید، آن ندا از جانب خداوند مهربان بود که:
«اُرکُض برجلک هذا مغتسلٌ باردٌ و شرابٌ»(10)