دو نمونه از مردم سادهای که در پی شناخت امام زمان (ع) از راه عرفان بودهاند. نمونه میآورم: چند نفر از عراق آمده بود. گفت: «ما امام زمان را «به عبودیت» شناختهایم، «به ولایت» هم شناختهایم، فقط مانده «به نورانیت» بشناسیم تا معرفتمان کامل شود.» گفتند: «گفتیم بهترین کسی که میتواند امام را «به نورانیت» به ما یاد بدهد، فلانی [=کورانی] است. ما آمدهایم پیش شما.»
خب معرفت توسط نورانیت، اصلش درست است. در تفسیر آیه: «اللهُ نورُ السمواتِ و الارض، مَثَلُ نورِهِ..» آمده است که«الامام نور الله فی الارض» امّا... اینها هفت هشت نفر بودند. گفتند ما حاضریم و برنامه میخواهیم. چند جلسه، هر وقت که شما بگویید، حتی دوی بعد از نصفه شب. هر کجا، خانۀ شما، حرم، جمکران، هر کجا. شما مکان و زمان را انتخاب کنید ما ان شاء الله خدمتتان میآییم.
خب. از آن آقا چند سؤال کردم. میخواستم اصحابش را بشناسم. از دومی و سومی هم سؤال کردم. با آنها صحبت کردم، اما رئیس گروه، دوست نداشت که من با آنها حرف بزنم.
یعنی دوست نداشت شما مستقیماً با اصحابش مواجه شوید؟
بله. من به این نتیجه رسیدم که او دروغگویی عامی است. حتی به یکیشان میخورد که دزد باشد! به یکیشان میخورد اصلاً نماز نخواند، به یکی میخورد آدمی بسیار ساده مثلا کارگر سبزی فروشی باشد.
به آنهاگفتم: «بسیار خب، من ان شاءالله حاضرم. ولی شرطی دارم. از شما امتحانی میخواهم: شش ماه بروید، تمام واجبات شرعی را انجام بدهید، هیچ کار حرامی هم مرتکب نشوید، بعد از شش ماه، اگر موفق شدید، بیایید این جا، ان شاءالله چشم.»
یک نمونه دیگر میآورم: خانمی از عربستان آمده بود قم. به من میگفت آمده است تا اهل عرفان بشود و در زمرۀ یاران خاص امام مهدی(ع) دربیاید. میگفت در آن سیصد و سیزده نفر، پنجاه زن است، آمده است که جزو آنها بشود.
میخواست نزد آیتالله مصباح وآیتالله بهجت درس عرفان بخواند. به او گفتم بچه هم داری؟ گفت بله. دو سه بچه داشت. گفتم پس چطور آمدهای؟ بچههایت را چه کردهای؟ گفت که شوهرش را متقاعد کرده بچهها را نگه دارد و خودش آمده این جا. که چه؟ که میخواهد سطح عرفانی خود را رشد دهد تا به فلان مقام برسد.
مصادرۀ مقام معصوم به نفع افراد جایز الخطا
اصل این عرفان کاذب همین است: مقامات اهل بیت(ع) را مصادره میکنند، میدهند به این شیخ و آن شیخ و این آقا و آن آقا. میآید به مردم میگوید: بیایید مرید ما باشید، ما شما را میبریم بالا. چه؟ به مقام حضرت زهرا(س) میخواهند برسانند.
این دروغ است. این عرفان، دروغ و خطرناک است. جلوی «این» را بگیرید. این کمتر از ادعای مهدویت نیست. این زمینهای برای هزار ادعاست که یکیشان مهدویت است.
این که کسی خودش بگوید دارای مقامی بالاست، به دور از تقواست
مگر نمیگوییم ائمه الگوی ما هستند؟ وقتی میگویند این الگوست، یعنی شبیه این شو، مثل این باش.
اولاً، کسی که درجه ای از تقوای اهل بیت و معصوم را داشته باشد، نباید خودش این را دربارۀ خودش بگوید. دیگران باید بگویند.
مگر ائمه خودشان جایگاه خود را نمیگفتند؟
آن امام معصوم است. بالاتر از اینهاست. امام اصلا استثناست. امام گاهی تکلیفش است که بگوید تا اتمام حجت کرده باشد.
کسی غیر از امام اگر به جایی رسید تکلیف ندارد بگوید؟
نخیر. وانگهی؛ ما میگوییم: در این ادعاها، اصل، دروغ و خیال است، مگر آن که خلافش با قطع و یقین ثابت شود.
خب بعضیها کراماتی هم دارند. میخواهم مرز اینها را با معصومان، معلوم کنید.
این را قاطی میکنند. وقتی اینها را قاطی ائمه میکنی، ادعای مهدویت و یاری امام مهدی زیاد میشود. این عرفان دروغین را حذف کنید. هرگز غیر از معصوم، فانی فی الله نداریم، کسی که تمام اردهاش ارادۀ خدا باشد نداریم. آن که این مقام را ادعا میکند، دروغ میگوید.
مدّعیان هنگام عمل، دروغ خود را نشان میدهند
خب وقتی کسی ادعا میکند چه کار باید کرد؟ بر فرض الآن یک نفر میآید، یا خودش ادعا میکند، یا با واسطه میشنویم که مدعی مقامی است، منِ
نوعی، چه واکنشی باید نشان بدهم؟
یعنی اخلاقش را بسنجم؟
امتحانش کن به مال، به ذات، به حیثیت، به هر چیز، ببین چه کار که نمیکند!
کدام فنا باباجان؟ اوه! نَعوذُ بالله! بعضی از اینها آدم میکُشند! میکُشند! یک به اصطلاح عارفی بود -از همین نوع- وسط نماز و عبادت بود، آمدند به او گفتند فلانی را که از مخالفان تو بود و از قبیله دیگر بود، گرفته ایم، چه کارش کنیم؟ آن عارف، همان طور که الله اکبر میگفت، این طور [به گردنش] اشاره کرد که بکشیدش. این فناء فی الله است؟ این دروغ است، این حرف است، لقلقة زبان است.
این عرفان دروغین را باید از جامعه پاک کنیم. آن وقت زمینه ادعای مهدویت هم خیلی کم می شود.
در ایران، تعریف و تمجید افراطی، فراوان است
پرسش بعدی دربارۀ جعل اصطلاحات جدید است. این اصطلاحات چقدر با اصول اعتقادی تشیع دربارۀ مهدویت ارتباط دارد؟
این که این پدیدهها را آسیبهای مباحث ظهور بنامیم، نادرست است. سرچشمۀ آن، از مباحث ظهور نیست. اصل تمام این ادعاها، روش نادرست در عرفان و غُلُوّ در مورد اشخاص است.
یعنی بت کردن دیگران؟
بله. در ایران به فرد بسیار احترام میگذارند. حتی در مورد یک فرد، فعل جمع به کار میبرند. این احترام، گاهی مثبت و ارزنده است، ولی گاهی هم به افراط میرود و مشکلساز میشود. حتی در مورد یک مسئول. اینجا وقتی کسی عاشق یک مسئول میشود، غلو میکند و غلو میکند و از او بت میسازد. اگر عاشق خودش شود نیز همین کار را میکند.
چگونه میشود از این جلوگیری کرد؟
روش عرفانیای که ما الآن در حوزه داریم، باید نقد و بررسی شود. وقتی به طلبه میگوییم اگر خودت را بشناسی، از راه نفس و تأمل در خود، به خدا میرسی، این روش خطرناکی را ارائه میدهد. این را باید بفهمانیم به طلبه. اینها دارد تلقین میشود به طلبه. و مشکل ما از این جا نشئت میگیرد.
یک عرفان کاذب درست میکنند، میچسبانند به امام خمینی، برای اهداف و اغراض خودشان. یا به کسی نسبت میدهند که اصلا خودش خبر ندارد، مثل مرحوم آقای بهجت.
کراماتی که به آیتالله بهجت نسبت میدهند: به داستانهای بیسند اعتماد نکنید
یعنی حرفهایی را به آیتالله بهجت نسبت میدهند که خودشان هم خبر نداشتند؟
ابداً. خبر نداشت. چقدر ادعاهای مختلف دربارۀ مرحوم آیتالله بهجت مطرح است. من دربارۀ اینها تحقیق کردم. یک نفر را فرستادم که پرسوجو کند. گفت والله من رفتم نزد دفترش، پسرش، شاگردان مخصوصش، پرسیدم، اصلا این خبرها نبود، از قصههای کرامت، هیچ خبری نبود. «شنیدهایم شنیدهایم» زیاد است. خبرهای با واسطه، ماشاءالله زیاد است. ولی چیزی که مستند باشد، نه. اگر بپرسند خودت این کرامت را دیدهای؟ با چشم خودت از آقای بهجت دیدی؟ میگوید نه، از کسی شنیدهام. خب این کسی که میگویی کیست؟ میروم پیشش میگوید از کسی دیگر شنیده ام. همین جور... [شاخ و برگ پیدا میکند.] معنی این چیست؟ یعنی روش غلوی دربارۀ اشخاص، بزرگ کردن بیجای اشخاص هست.
فکر میکنید دلیلش چیست؟
دلیلش همین روش عرفانى غلط است. اهداف سیاسی را نمیدانم. من میدانم این پدیدهها در جامعه ایران باید معالجه شود. این پدیده باید معالجه شود. مثلا مدتی هم ما گرفتار «رجب الخیاط» بودیم.