خب ایشونم مثل ما هزار بار
توبه کرده بودند ولی هوایِ نفسشون هر بار توبه رو زایل می کرده تا اینکه...
روزی نصوح طبق روال همیشگی در حمام زنانه مشغول کار بود که ناگهان قیل و قالی بلند شد و در آن میان زنی جار زد که یکی از مرواریدهای گوشوارهی دختر شاه گم شده است. در حمام را ببندید و نگذارید کسی خارج شود تا جامه و بقچهی حاضران وارسی شود.
بقچهها را روی زمین ولو کردند
و جامهها را بدقت گشتند
اما از دانه مروارید خبری نشد.
ناچار گفتند همه باید کاملاً برهنه شوند و یکی یکی مورد بازدید قرار گیرند.
نصوح با شنیدن این حرف بکلی
خود را باخت و افتان به خلوت حمام رفت و در حالی که بدنش مثل بید میلرزید
با تمام وجود و با دلی شکسته
خدا را طلبید و گفت:
خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاریتت این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم.
نصوح آنقدر خدایا خدایا کرد که در و دیوار نیز با او همنوا شدند.
در این اثنا نوبت وارسی نصوح رسید.
زنی نام او را صدا زد.
اما همینکه او نام خود را شنید از ترس، بند دلش پاره شد و بر کف حمام افتاد و از هوش رفت.
در این فاصله زنی جار زد که مژده مژده مروارید پیدا شد.
ناگهان در حمام ولولهای افتاد.
زنان دستکزنان شادمانی خود را از یافتهشدن مروارید اعلام کردند. و نصوح نیز در فضایی آکنده از شادمانی به هوش آمد و دید که خطر از کنار گوشش گذشته است.
زنانی که بدو ظنین بودند نزدش آمدند و عذرها خواستند.
او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبهاش ثابتقدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.
.
🍃
📖| #ڪلام_پیشوا
امام صادق علیهالسلام :
« توبہ نصوح این است
ڪہ بنده خدا طوری توبہ ڪند
ڪہ تا آخر عمر بہ گناه باز نگردد »
📝| بحارالانوار، چ3،ج6،ص 20
خیلی از شهدا آدم هایی بودند که گناه کرده بودند!!!
اما بعد که توبه واقعی کردند بخشیده شدند....
و در آخر شهید شدند!
از مدافع حرم ها که قطعا شما بهتر از من می شناسید شهید مجید قربانخانی!
از شهدای دفاع مقدس شهید شاهرخ ضرغام!!!
....