وی خاطرنشان کرد: وقتی حر آب و مسیر را به روی امام حسین (ع) و یارانش بست، هر اندازه که سیدالشهداء (ع) با او برای منصرف شدن از کارش صحبت کرد، فایدهای نداشت و در آخر حضرت یک جمله به او گفت که "مادرت به عزایت بنشیند." امام حسین (ع) میدانستند که حر با این جمله نجات پیدا میکند و میدانستند که ادب به حضرت زهرا (س) جزو سبک زندگی او است. حر در پاسخ گفت که چه بگویم به کسی که مادرش حضرت زهرا (س) است و این ادب، نجاتبخش او شد.
🖇 #معرفی_کتاب 🌱
معرفےچندکتابِ خوب
درباره امام حسین(ع)📚:
1-فتح خون (حتما حتما،از اوجب واجبات)
2-حسین از زبان حسین
3-نامیرا (یه رمان فوق العاده)
4-پس از بیست سال
(رهبر به عنوان یک کتابخوان حرفهای و
رمان خوان حرفهای در موردش گفتن:
یک عاشقانهی جذاب تاریخی قوی.واقعا یک
رمان که خیلی خوب از کار درآمده است)
•
یه دختر سه ساله
دیگه زدن نداره
نزن نامرد، یتیمه
اون که فدک نداره
#یا_رقیه_خاتون
«🖤🕊»
شبسومشبسختیاستخدارحمکند!
روضهامشبنَمیازروضهزهرادارد..
#شبسوممــحرم
#یارقیہمددی
هدایت شده از السلام علیک یا امام رئوف
📨#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #سید_رضا_مراثی
🔷فرمانده خستگیناپذیر
💚همرزم شهید نقل میکند: روحیهی خستگیناپذیر سیدرضا واقعاً عجیب بود. میگفت ما از ایران به اینجا آمدهایم تا کارهای سخت و طاقتفرسا بر زمین نماند وگرنه کارهای عادی را که خود سوریها هم میتوانستند انجام دهند. هرکدام از ما باید کار چندنفر را انجام دهیم تا در روز قیامت مدیون شهدا نباشیم!
💙حاجرضا اعتقاد داشت اینجا استراحتکردن معنا ندارد. یکبار به سیدرضا گفتم «تو این هنه کار کردی، خسته نمیشوی؟ برو کمی استراحت کن». سیدرضا گفت «بهترین حالت استراحت زمانی است که آنقدر تلاش و کوشش کنیم تا در اثر خستگی خوابمان ببرد. در قبر به حد کافی استراحت خواهیم کرد.»
💚شهید مراثی از بس دنبال کارها میدوید، پوتینهایش پاره شده بود. هرچه التماس میکردم یک جفت پوتین نو بردار، میگفت دلم رضا نمیده پوتین نو بپوشم؛ اینها سهمیه رزمندههاست. او تا آخرین روز هم همان پوتینها را پوشید.
هدیه به ارواحطیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
منتظران گناه نمیکنند
نگاه نکنید دستاش کوچیکه ..
به خدا بزرگترین گره های عالمُ باز میکنه
کافیه امشب بگه ببین بابا اینا برام چجوری گریه میکنن
بابا اینا عین شامیا نبودن ..
سر هر بازار به ما بلند خندیدن بابا
باید نوشت بر رویِ دیوار صحنِ من
سیلی به رویِ طفلِ کتک خورده نارواست
امشب دیگه تو جلوتر از منی
اومدی داد بزنی
برای اون خانومی که چهل منزل دستاشُ بستن . . .
هی از این محل به اون محل چرخوندنش
ما بچه های پیغمبریم !
تا کی تو خرابه بشینیم عمه خسته شدم من بابامُ میخوام . . . .
میگی علیاکبر رفته سفر میگم باشه ،