مشکل اصلی، عرفان کاذب است
دیگر چه پیشنهادی دارید؟
باید سطح عمومی فرهنگ جامعه را بالا ببریم.
یعنی چه؟ چطوری بالا ببریم؟
در ایران، این حالت عرفان کاذب، زمینه مهمی برای این ادعاهاست.
یعنی چه؟
یعنی مثلاً از عرفان کاذب پرده برداریم. عرفان دروغ، مهمترین زمینه رشد این ادعاها است.
عرفان کاذب یعنی چه؟
متأسفانه باید گفت، بیشترین عرفانی که اکنون در ایران منتشر است، عرفان کاذب است. عرفان کاذب نوعى از خودخواهی است.
کسی که فکر می کند مثل خداست، چرا فکر نکند مثل امام زمان عجل الله است؟
ببینید؛ عرفان چند نوع است: یکی روش «تعذیب الذات» که سختگیری و شکنجه و خود آزاری است روش ریاضتهای هندی است؛ یکی هم روش «تقدیسُ الذات» که اکنون در ایران معروف است و به طالب یاد میدهند که شما قدرت هاى بالا دارید. این قدرت ها را بالفعل کنید.
الآن این عرفانی که برای رسیدن به اغراض خود آن را به امام خمینی (قدس سره) نسبت میدهند، این گونه است که به فرد میگوید: «تواناییهای عظیمی درون تو هست، تو میتوانی به بالاترین مقامات و درجات عالیۀ امامان و پیغمبران(ع) برسی، عالم اکبر درون توست، تو میتوانی در خدا فنا شوی، تجلی خدا شوی، مظهر اسما و صفات خداوند باشی!
اینها را به کسی میگویند که اهل گناه است و حتی نمیداند واجباتش را چگونه باید انجام دهد، این را به کسی میگویند که نه دین را میفهمد، نه زندگی را. او را باد میکنند، آن بیچاره هم خیال میکند که واقعا به درجۀ عالیهای رسیده، در حالی که در سلوک شرعی، همچنان زیر صفر است.
چنین کسی کاملاً آماده است که ادعا کند با امام مهدی عجل الله
ارتباط دارد، یا مانند خود اوست و میتواند به نام او سخن بگوید.
بعضی متون را میآورند تفسیر غلطی از آن ارائه میدهند. مثلا میگویند «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه» به این معنی است که خدا را از راه تأمل در خودت بشناس. در حالی تفسیر صحیحش یعنی هر کس نقص خود را بفهمد، به کمال خدا پی میبرد، ناتوانی خود را بفهمد، به قدرت خدا پی میبرد. نه این که خودش شبیه خدا میشود.
راه شناخت خدا، مشخص است. تأمل در خود کافی نیست. خدا از راه پیامبر و امامان شناخته و پرستش میشود. خدا برای هدایت ما، برای آموزش ما، معصومان را فرستاده، نه این آقا و آن آقای جایزالخطا را.
من از یکی از آقایانِ قم یک سخنرانی شنیدم؛ از یکی از آقایان معروف در فلسفه و عرفان، که از مسؤلان حوزه و مؤید نظام است، در تلویزیون رسمى، مراحل ترقّی انسان را میگفت. چند مرحله گفت و زود رسید به فناء فی الله! خدایا! فناء فی الله! فانی میدانید یعنی چه؟ یعنی کسی که از خودش ذات و ارادۀ شخصى ندارد.
«و ما رَمیتَ اذ رَمیت» بشود.
یعنی حجّتش میشود حجّتِ پیغمبری. میگوید فلان شخص به درجه فناء فی الله رسیده. ماشاء الله! ماشاء الله! خیلی خوب است! حالا این شخص را یک اذیتی بکن، ببین چه میشود! مثل مار میشود!
فناء و این حرفها دروغ است، لقلقة اللسان است. کدام فناء؟ چه فنایی است که من تابع خواستههای خودم باشم؟ اگر خانه یا زندگی یا غذایم یا شهرتم یا فلان را به هم بزنند، ناراحت بشوم.
فناء یعنی حضرت زهرا(س) «رضای او، رضای خداست»، از خودش اراده و خواستی ندارد، ارادهاش اراده خداست. وقتی پیامبر میفرماید «انّ اللهَ لَیَرضَی لِرِضا فاطمة و یَغضَب لِغَضَبها»، یعنی خودش ارادۀ ذاتی ندارد، اگر ناراحت شود، یعنی اراده خدا در چهرهاش هویدا میشود.
از جبهه که برگشتیم، یک شب آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچه های هیئت صحبت کند.
🔹️ آن شب جمعیتی منتظر بود؛
هیئتی و غیر هیئتی به هوای ایشان آمده بودند. اما ساعت از ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد!
به نخست وزیری تلفن زدم و پرس وجو کردم
گفتند: «آقای رجـایی خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشد.»
🔹️در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و دنبالش می گشتم، یک نفر آمد و دم گوشم گفت:«آقا سید! یک نفر بغـل دست من نشسته که با آقای رجـایی مو نمیـزنه!»
دنبالش رفتم و دیدم، بلـــــه؛ خود آقای رجایی ست. وسط جمعیت نشسته بود و صداش هم در نمیآمد!
رفتم جلو و گفتم: «آقـا، سـلام. شمــا اینــجایی؟ دو ساعته حيــرون شــما هستم؛ تیم حفاظت را چی کار کردید؟!»
گفت: «تیــم حفـاظت نمیخـوام! سـوار تاکـسی شـدم آمدم! »
شهید محمدعلی رجایی
شادی روحش صلوات