منتظران گناه نمیکنند
🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟 ✨ با حمایت از #ولایت_فقیه و #زمینه_سازی_ظهور، این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه
🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟💐🍃🌟
✨ با حمایت از #ولایت_فقیه و #زمینه_سازی_ظهور، این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام وصل میشود، ان شاء الله . ✨
#متن 3⃣5⃣
❇️ #چگونه_زمینه_ساز_ظهور_باشیم⁉️
💠 قسمت چهلم
💥 ما باید از فرعیات ِمراسم های مذهبی به #اصل برسیم و اصل " اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ " است. یعنی ما به همراهی ولیِ زمانی برسیم که این بالاترین مقام است و ما با این همراهی و مطیع تام بودن به مقام محمود میرسیم ان شاء الله.
📌 چگونه ما باید از فرع ها به اصل ها برسیم⁉️👇
بهطور مثل ما چندین سال است که صبح های جمعه در مساجد و صدا و سیما و سراسر ایران دعای ندبه برگزار میکنیم . ولی آنقدر که به فرع ها میپردازیم (مثلاً برای پذیرایی این دعا چه چیزی باشد، برای چند نفر باشد، ظروف لازم چطور باشند؟ چه ساعتی پذیرایی شود؟ و...) که اصل فراموش میشود.
⚜ کسی به من گفت که 13 سال است که صبح های جمعه دعای ندبه میخواند و در این سال ها یک جمعه نیامده که دعایش ترک شده باشد. _پرسیدم آیا تا به حال به مضامین هم توجه کرده ای؟
_ گفت منظورت چیست؟
_گفتم مثلاً این فراز أین المضطر (کجاست کسی که زندگی اش در اضطرار است؟) به همین یک جمله ی دعای ندبه توجه کردی؟
_گفت : هیچ وقت❗️ من فقط از روی دعا خوانده ام و رفته ام.
_ گفتم پس به اصل نپرداختی.
🔆 دعای ندبه باید ما را بیدار کند تا بفهمیم که ولی زمانمان در اضطرار است و یاری اش کنیم. باید در دل به حضرت بگوییم یا صاحب الزمان عجل الله باید چه کاری انجام دهیم که برایتان این اضطرار رخ ندهد⁉️
❇️ ما هیئت میگیریم و برای امام حسین علیه السلام عزاداری میکنیم. هیئت گرفتن خوب است امّا باید از امام حسین علیه السلام که امامِ سالِ61 است به امام زمان ِ خود برسیم. مهمترین موضوع هیئت این است که ما با قال صادق عليه السلام ، قال باقر علیه السلام ، تهذیب، سخنرانی ها و روضه های هیئت به امام حی و زنده ی خود برسیم و ایشان را یاری کنیم.
❌ امّا آنقدر گرفتار سبک و شور خوانی و سینه زدن های عجیب و غریب میشویم، آنقدر فرعیات ما را سرگرم میکند که از اصل باز میمانیم. اربعین که میشود باز همین مشکلاتِ فرعیات را داریم.
🔰 معجزه ای که در دوران کرونا اتفاق افتاد این بود که آمار کرونا در کربلا و نجف نزدیک به صفر بود میدانید چرا⁉️
✅ چون خدا میفرماید جایزه ی کسانی که به سمت امام حرکت میکنند و یاری امام میکنند (حال یا در مسیر اربعین مهمانی یا میزبان) این است که 👈 عذابی که بر همه ی عالم نازل شده است بر اربعینی ها نرسد.
✴️ اربعین با آن همه عظمتی که دارد جلوهای از حکومت امام عصر عجل الله را نشان میدهد چون در این ایام در کشور عراق شیعه هرچه که دارد برای امامش میدهد.
⚠️ ولی آنقدر که روی پخت و پز، خوراکی و نوشیدنی ها به طور کلی پرورش جسم انسان ها تمرکز هست، برای پرورش روح ِ مردم برنامه ریزی نشده. پس باید این فرعیات ما را به اصل برساند نه اینکه ما را از اصل باز دارد.
✳️ اینکه امام زمان عجل الله نیامده به طور ساده باید بگوییم چون حضرت یار ندارند. اینکه ما نتوانسته ایم برای حضرت یار جمع کنیم چون بحث سخنرانی ها و تهذیب ها کم و ضعیف بوده است. برای روح ِ مردم و تهذیب شان باید در همه ی موارد مثل مساجد و هیئت هایی که مثال زدیم، برنامه ریزی شود.
☑️ چه بسا دیده می شود خیلی از مردم و جوانان پای سخنرانی ها حضور ندارند و به فرعیات توجه میکنند. مردم باید در مساجد و هیئت ها، جلساتی که دعا های ندبه برگزار میشود و اربعین ها، به عنوان یار آماده و مقبولیت عمومی ایجاد شود.
هدایت شده از تبلیغات
🌤 السلام علیک یا اباصالح المهدی 🌤
#پویش_تبلیغ_برای_امام_زمان_عجل_الله_فرجه
💵🎁اهدا جوایز نقدی به:
👈۳ نفر اول که اسکرین شات بیشتری داشته باشد تعلق می گیرد
🌴🔮🖤✨ اگر یک نفر را به او وصل کردی
🌴🔮🖤✨ برای سپاهش تو سردار یاری
✅کدام گزینه صحیح است❓
الف : مدافع امام زمان باش در مقابل دشمنان و شبه افکنان و مدعیان دروغین که ابتدا نیاز به دانش دارد.
ب : مداومت به خواندن دعای غریق و دعای معرفت .
ج : هر روز دعای فرج خواندن و به یاد آن حضرت بودن .
د : گزینه الف و ج صحیح می باشد .
🔻شرکت در مسابقه مهدویت و کسب اطلاعات بیشتر(سنجاق شده)👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
برای اطلاع از نتایج عضو کانال باشین 👆
📌 با ارسال این بنر به دوستان می توانیم در زمینه سازی ظهور سهمی داشته باشیم.
شرکت کننده #شماره ۲۳
منتظران گناه نمیکنند
#یه_منتظر_واقعی_باید... ✍ قانون بیستونهم : استراتژی قرآنی
#یه_منتظر_واقعی_باید...
✍ قانون سیام : خودسازی و دیگرسازی
انسان شناسی 010.mp3
11.56M
#انسان_شناسی ۱۰
#استاد_شجاعی 🎤
⚡️ میتوان در عرض چند لحظه، از قعر جهنم، به بالاترین درجات بهشت...
و از نهایت شقاوت و سیاهبختی، به اوج سعادت و رستگاری رسید!
⚡️میتوان در عرض چند دقیقه،یک عمر خطا را جبران کرد و زندگی تازهای آغاز نمود!
اما؛ چگونه؟!
مگر انسان کیست که چنین قدرت عظیمی دارد؟!
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت۱۳ باباومادر آنچه که دیده وشنیده بودند برای دکترتعریف کردند. دکتر کمی به فکرفرو.ر
🍁دام شیطانی🍁
قسمته۱۴
پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش برای همین جن زدگی بود.
بابام وقت گرفته بود که بریم پیش روحانیه,وقت رفتن,هرکارکردم نتونستم از جام بلند بشم,احساس میکردم دونفر دوطرفم رامحکم گرفتن وبه زمین دوختنم,میخواستم به بابا بگم که فلج شدم ناگاه صدای مردی ازگلوم درامد که اینبار با زبان ارمنی صحبت میکرد,پدرومادرم خیلی ترسیده بودند...
مادرم موند پیشم وبابا زنگ زد به اخونده که فامیلش موسوی بودوبراش توضیح داد که چه اتفاقی افتاده...
اقای موسوی یک سری اذکار وکارها گفته بود که انجام بدهیم.
حالا دیگه خودمم خسته شده بودم ,گاهی یک درد توبدنم میپیچید ازپامیگرفت میومدتودستم بعدش سرم ,همینطور میچرخید.
دوباره به یاد خداافتادم,حالا میفهمیدم بیژن با ارتباط اجنه مرا جادو کرد وپام رابه این محافل بازکرد حتی باعث شد بااجنه ارتباط برقرارکنم...
ازخودم بدم میومد ,تصمیم گرفتم هرطور شده بااین ارواح خبیث بجنگم...
اقای موسوی گفته بود قران راازش جدا نکنه,مدام دعابخونه ونماز به جا بیاورد.
چندبارسعی کردم وضوبگیرم اما یک نیرویی نمیذاشت,وقتی میخواستم اب رو دستم بریزم ,دستاهم خشک میشد,انگارفلج میشدند,مامان راصدامیزدم تا برام وضوبگیره,روی سجاده که مینشستم ,به یک باره مهرغیب میشد,سجاده خودبه خوداز زیرپام کشیده میشد...
حالا میدونستم واقعا اجنه احاطه ام کردند...
مامان برام غذامیاورد ,توغذا خورده شیشه میدیدم وخیلی چیزای دیگه,انگارمیخواستن ازمن انتقام بگیرن...اما ازهیچ کدام این اتفاقات باپدرومادرم حرف نمیزدم,اخه غصه میخوردن.
توهمین روزها بیژن زنگ زدگفت:چی شدی خانم خوشگلم؟چرااحوالی نمیگیری,زنگ زدم بهت تاریخ جشن رابگم...
با عصبانیت دادزدم:
گورت راگم کن ابلیس ,شیطان کثیف...
بیژن انگاری ازبرخوردم خبرداشت, خیلی ریلکس گفت:خانم کوچلو چه بخوای وچه نخوای اومدی توجمع ما ابلیسان,توالان همسر یک شیطانی..
باصدای بلندی خندید...
عصبی ترشدم وگفتم:
دیگه نمیخوام صدات رابشنوم..
بیژن:جشن دو روز دیگست,یعنی روز عاشورا,اگه بیای که با اغوش بازمی پذیریمت واگر نیای من دوستام رامیفرستم پیشت تا جشن بگیرند...
گفتم:تویک ابلیسی,من نمیام ,هرغلطی دوست داری بکن...
اما نمیدانستم چه جهنم سوزانی درپیش دارم..
امروز روز تاسوعا بود وعلی رغم میل باطنی ام که دوست داشتم درعزاداریها شرکت کنم,همان نیروی شیطانی نگذاشت درسوگ اربابم شرکت کنم ,اما بابا رافرستادم اداره ی آگاهی وموضوع تهدید بیژن را گفتم که به اطلاع آنها برساند.قرارشد اگر باهام دوباره تماس گرفت ,اونا رادرجریان بگذارم,اما من اصلا تمایلی به صحبت کردن با این ابلیس آدم نما نداشتم,هرچه آدرس از بیژن داشتم دراختیار انها گذاشتم وتصمیم گرفته بودم هرچه زنگ زد جواب ندهم،از دم غروب ۱۳تماس ازدست رفته ازبیژن داشتم....
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمته۱۴ پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش برای همین جن زدگی بود. بابام و
🍁دام شیطانی🍁
قسمت ۱۵
اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود تو حلول کرده,الان درقالب تن تو ,روح یک جن وجود دارد,انجمن روی تو برنامه ریزیها کرده,لطفا خودت راخسته نکن,اول وآخرش مال مایی,اینم آدرس جشن:تهران .......
بیژن ,طبق شناختی که ازمن داشت محال بود به فکرش خطورکند که من بخوام ازکارهاشون باکسی صحبت کنم.
اما باذکرهایی که اقای موسوی بهم آموزش میداد خیلی وقتا ,اختیارم دست خودم بود اماگاهی اوقات هم اذیت کردن اجنه رااحساس میکردم.
تمام متن پیامک بیژن رابرای شماره ی همراه اقای محمدی(پلیسی که درجریان کاربود)فرستادم.
خودم رفتم مشغول ذکر شدم,اقای موسوی بهم گفته بود هرچه وسیله که علامت یک چشم روش هست را دارم,ببرم بزارم امام زاده یایک جای مقدس تا اثرشون از بین بره,من یک گردنبند داشتم که به عنوان چشم زخم گرفته بودمش اما غافل از این که ,این گردنبد که روش تک چشم حک شده بود,برای چشم زخم کاربردی نداشت که هیچ بلکه علامت چشم چپ شیطان بود وباعث جذب اجنه وشیاطین اطرافم میشد.
اون گردنبدوانگشتری که بیژن بهم هدیه داده بود راسپردم به مامان تابگذاره امام زاده,وخودم مدام اسفند دود میکردم چون به عینه متوجه شدم تا دود اسفند بلند میشه ,جن درونم یک جورایی اذیت میشه ومن راهم اذیت میکنه...
فردا عاشورا بود ومن برنامه ها داشتم,میخواستم با ذکرخدا وگریه بر ارباب خودم راپاک کنم....
میدونستم روز سختی درپیش دارم ,توکل کردم وبه انتظار روزهای خوش نشستم....
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ۱۵ اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود ت
🍁دام شیطانی🍁
قسمت ۱۶
امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قرمز رنگم,دیدم.
مطمینم دیشب توخواب, شیطان درونم تن مرابه حرکت دراورده.ولباس قرمزم راپوشیدم,قبل از رفتن به بیرون اتاقم,رفتم سراغ کمد لباس ,بولیز مشکی رابرداشتم تابپوشم,هرچه میکردم ,بولیز قرمزه درنمیامد انگاربه بدنم چسپانده باشندش,با اراده ای قوی گفتم:کورخوندی ابلیس ,اگرشده پاره اش کنم ,درش میارم.
استینش را دراوردم دوباره کشیده شد تنم,دکمه هاش که انگار قفل شده بود,عصبی شدم.وگفتم اماده باش من ازت نمیترسم,نیروی من که اشرف مخلوقات هستم از توی رانده شده ی درگاه خدا,بیشتره...
بلند بلند خوندم (اعوذوبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی...
یاصاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی...
یاصاحب الزمان...
هرچه این ذکر راتکرار میکردم اختیار خودم بیشتردستم میمود تااینکه به راحتی لباسم رابالباس مشکی عوض کردم,دیروز بابا ومامان برای خاطرمن عزاداری نرفته بودند اما امروز میخواستم به هرطریقی شده بفرستمشون عزاداری,میدونستم خودم روز سختی درپیش دارم واز طرفی پدرومادرم نذرداشتند اخه وجودمن را از لطف ارباب میدونستند,نذرداشتند تا باپای برهنه برای غم حسین ع درهیأت سینه بزنند وپدرم به یاد سقای دشت کربلا به تشنگان آب بدهد,پس باید میرفتند...
خودم نذر کردم که امروز قطره ای اب ننوشم ودست به دامان حسین ع,در خانه ی خدارابزنم...
وعجیب روزی بود ,چیزهایی دیدم که هرصحنه اش برای مرگ کسی کافی بود اما من بامدد خداوند تحملش کردم....
مامان وبابا رابزور راهی هیأت کردم.
خودم رفتم طرف دسشویی تا وضوبگیرم.
نگاهم افتادتو آیینه,احساس کردم کسی زل زده بهم,خیلی بی توجه شیرآب رابازکردم,منتها دستم به اختیارخودم نبود هی میخورد به آیینه,به دیوارو...,دوباره شروع کردم:اعوذوبالله من شیطان الرجیم,اعوذوبالله من الشیطان الرجیم و...
به هربدبختی بود دست وصورت وآرنجهام رااب ریختم ووضوگرفتم ,وقتی میخواستم پاهام رامسح کنم تاخم شدم ,یکی از پشت سر ,کله ام را کوبید به سنگ روشویی
دردوحشتناکی توسرم پیچید اما ازپا نیانداختم .
باهر سختی که بود وضوگرفتم وشاید بشه گفت این سخت ترین وشیرین ترین وضویی بود که درعمرم گرفته بود,سخت بود به خاطراینکه نیرویی نمیگذاشت وضوبگیرم وشیرین بود به خاطراینکه اراده ی من براراده ی شیاطین پیروز شده بود..
سجاده راپهن کردم ,چادرنمازم انداختم سرم,سجاده از زیرپام کشیده شد وباسرخوردم به زمین.....
نتونستم به نماز بایستم,نشستم به ذکر گفتن دوباره صدای مردی ازحلقومم بیرون میامد واینبار فحشهای رکیکی از دهانم خارج میشد...
به شدت گلوم خشک شده بود,بی اختیار به سمت اشپزخانه رفتم ولیوان ابی پرکردم تابخورم,یک آن یادم افتاد نذر دارم آب نخورم,هرچی خواستم لیوان رابزرام رو ظرفشویی,نمیتونستم,لیوان چسپیده بودبه دهنم ,انگار شخصی به زور میخواست آب رابه خوردم بدهد,دراثر تکانهای بیش ازاندازه ی دستم لیوان روی سرامیکهای اشپزخانه افتاد وشکست ناگهان نیرویی به عقب هلم داد,پام رفت رو خورده شیشه های لیوان و زخم شدوخون بود که میریخت کف اشپزخونه,
دست کردم یه قران کوچک رو اپن بود برداشتم,چسپوندم به خودم...
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ۱۶ امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قرمز رنگم,دیدم.
🍁دام شیطانی🍁
قسمت ۱۷
لنگ لنگان درکابینت داروها رابازکردم وچندتا چسپ برداشتم ,نشستم کف اشپزخونه ومشغول چسپ زدن به پاهام شدم....
یک دفعه..دیدم....
همینجورکه چسب دوم راروی زخم میزدم وپیش خودم(یاصاحب الزمان ,الغوث.والامان)رامیگفتم
احساس,کردم یه چیزی داخل بدنم از پاهام داره میادبالا,همینجور امد وامد وامد ویکباره یه دود غلیظ وسیاه رنگ همراه با بازدمم که الان تند شده بود,بیرون میامد...
دوده درمقابل چشمای من تبدیل شد به آدم کریه المنظری که ناخنهای بلندی داشت,پاهاش مثل سم بود ویک دم هم پشتش داشت...
واااای خدای من ,این ابلیس داخل تن من لانه کرده بود؟؟
خوشحال شدم ازاینکه بالاخره از تنم بیرون کشیدمش,جن یک نگاهی به من کرد ویک نگاه به خونهای کف اشپزخانه وشروع به لیسیدن خونها کرد .
حالا میفهمیدم که هیچ ترسی ازاین ابلیسک ندارم,مگر من انسان اشرف مخلوقات نیستم؟؟
مگرخدا برای نجات من قران وپیغمبر ودوازده نورپاک ,برزمین فرونفرستاده؟
پس من قوی ترازاین اهریمن هستم ,تا نخواهم نمیتونه آسیبی به من بزند...
آروم وبی تفاوت ازکنارش رد شدم...دید دارم میرم تواتاق,به دنبالم آمد,دیگه همه چی دست خودم بود به اختیارخودم.
باخیال راحت به نمازمستحبی ایستادم وای چه آرامشی داشتم.
اونم گوشه ی اتاق ایستاده بود خیره به من ,حرفهای بسیار رکیکی از دهنش خارج میکرد...
بی توجه بهش ادامه دادم...
نمازم که تموم شد ,متوسل شدم به ارباب,برای دل خودم روضه میخوندم وگریه میکردم واونم باصدای بلند وبلندتر فحش میداد,اماانگار میترسیدبهم نزدیک بشه.
عزاداریم بهم چسپید.
ازاتاق رفتم بیرون اما همچنان قران دستم بود,
اونم مثل سایه پشت سرم میومد.
رفتم اشپزخونه تایک نهارساده برا باباومامان درست کنم.
یکدفعه ایفون را زدند...
یعنی کی میتونست باشه؟؟
باباومامان کلید داشتند.کسی هم قرار نبود بیاد.
ایفونمون تصویری بود,تا چشم به تصویر پشت آیفون افتاد بدنم شل شد...
خدای من....
دونفر تومانیتور ایفون ,یک تن بی سر رانشونم دادند بعدش ,جسدراانداختن وسرخونین پدرم رابالا آوردند.
از ته سرم جیغ میکشیدم ,حال خودم رانمیفهمیدم ,نگاه کردم گوشه ی حال اون جن خبیث باصدای بلند بهم میخندید دوباره ایفون ,دوباره سر خونین بابام,جلودر از حال رفتم ودیگه چیزی نفهمیدم...
نمیدونم چه مدت گذشته بود که با صدای گریه ی مامان که اب روصورتم میریخت چشام رابازکردم.
درکی از زمان ومکان نداشتم,مامان چرا سیاه پوشیده؟؟ ,یکدفعه چهره ی خونین بابام اومد پیش نظرم ,بدنم به رعشه افتاد,نکنه بابام راکشتن؟؟
تا شروع کردم به لرزیدن مامان صدا زد:محسن زود بیا ,اب قند را بیار, داره میلرزه,بابا با لیوان اب قند از اشپزخونه امد بیرون خیالم راحت شد که زنده است .
اومدم بگم من خوبم,چیزیم نیست,اما هرچه کردم نتونستم حرفی بزنم,انگارکه قدرت تکلم را ازم گرفتن.
مادرم گریه میکرد ویاحسین میگفت.
به یکباره ازگوشه ی اتاق صدای فحش شنیدم,بازم اون شیطان خبیث روبه مادرم فحشش میداد,دیگه طاقت نیاوردم,حمله کردم به طرفش ,میخواستم دهنش را خوردکنم,,رسیدم بهش زدم زدم...مامان وبابا به خیالشون من دیوونه شدم,اخه اونا جن رانمیدیدند.
محکم گرفتنم وبردن تواتاقم به تخت بستنم...
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ۱۷ لنگ لنگان درکابینت داروها رابازکردم وچندتا چسپ برداشتم ,نشستم کف اشپزخونه ومش
🍁دام شیطانی🍁
قسمت ۱۸
بابا هی گریه میکرد ومیگفت,دختر باهوشم,دخترنابغه ام,دختر نخبه ام,مگه تونبودی که توکنکور رتبه ی تک رقمی آوردی,مگه توهمونی نیستی که توهوش سرامد همه ی بچه های تیزهوش بودی؟
اخه چه کارباهات کردن؟؟
خدا ازشون نگذره که باجوانای مردم این کارمیکنن...
هی گریه کرد ومویه...
مثل اینکه زنگ زده بودند...
اقای موسوی حضوری بیاد ببینتم.
یک قرص خواب دادنم بدون کلامی ,خوابیدم...
شب شده بود ,مثل اینکه بابا رفته بود دنبال اقای موسوی,مامان برام سوپ آورد وچون دستام بسته بود خودش دهنم کرد.
حق بهشون میدادم اخه بااین رفتارچندروزه ام فک میکردن من دیوونه شدم.
سوپ راکه داد ,صدای یاالله ,یاالله بابا امد.
مثل اینکه اقای موسوی امده بود,مامان روسریم را درست کرد وخودشم چادربه سر رفت توهال,چند دقیقه بعد اقای موسوی داخل شد ,مثل ادمهای لال سرم رابه نشانه ی سلام ,تکون دادم,اونم جواب داد.
مثل اینکه بابا توراه تمام اتفاقی راکه افتاده بود براش تعریف کرده بود,
روکرد به بابا ومامان وگفتم,اگر مشکلی نیست شما بفرمایید بیرون ,من باید تنها با دخترخانمتان صحبت کنم.
باباومامان بی هیچ حرفی رفتند بیرون.
اقای موسوی نشست رو صندلی روبرویم وگفت:میدونم نمیتونی صحبت کنی,آیا حرفهای منو.میفهمی؟؟
سرم راتکون دادم یعنی بله
موسوی:خوبه,ببین دخترم ازوقتی پام را تواین اتاق گذاشتم ,یه جورسنگینی وگرما حس میکنم,کسی داخل اتاق هست؟
منتظران گناه نمیکنند
🍁دام شیطانی🍁 قسمت ۱۸ بابا هی گریه میکرد ومیگفت,دختر باهوشم,دخترنابغه ام,دختر نخبه ام,مگه تونبودی ک
🍁دام شیطانی🍁
قسمت ۱۹
سرم راتکون دادم وبه گوشه ی اتاق جایی که اون شیطان خبیث باچشمای اتشینش ایستاده بود, نگاه کردم.
اقای موسوی از درون کیفش یک نوشته دراورد فک کنم سوره ی جن باچهارقل بود,آویزون کرد چهار گوشه ی اتاق,یکدفعه دیدم خبری از اون شیطان نیست,ناپدید شده بود ,اما وقتی خوب نگاه کردم دیدم از پشت پنجره ی اتاق زل زده توچشام,با چشام به پنجره اشاره کردم,
اقای موسوی منظورم رافهمید,پاشد پنجره راکه مامان برای تهویه هوا بازگذاشته بود بست وپرده هم کشید.
خوشحال بودم که یکی پیداشده بدون اینکه کلامی حرف بزنم ,میفهمه وباورم داره ,اخه میترسیدم اقای موسوی هم مثل بابا ومامان فک کنه من دیوونه شدم.
اقای موسوی درراباز کردوبابا راصدا زدوگفت:
اقای سعادت من یک لحظه بیرون میایستم
شما دستهای دخترتون رابازکنید.
بابام باترس گفت:
مطمینین خطری نداره؟
اخه میترسم مثل امروز یکدفعه به جایی حمله کنه...
موسوی:نه اقای سعادت,اتفاقا دخترخانمتون ازمن وتوهم هوشیارتر وفهیم تره,اون حرکتش هم علتی داشته که اگرصلاح بود بعدا به شما عرض میکنم.
حالا چادرم راسرکردم وراحت نشستم روصندلی کنارمیز مطالعه ام,دوباره اقای موسوی امد ,داخل وگفت دخترم به من اعتماد کن از اولین روزی که وارد این حلقه شدی تا همین ساعت را,هر اتفاقی افتاده برام بنویس..
شروع کردم به نوشتن,اقای موسوی هم روبه قبله مشغول خوندن دعاهایی از داخل مفاتیح شد...
#در_محضر_معصومین
🔰رسول خدا صلي الله عليه و آله:
✍اَلظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: فَظُلْمٌ لايَغْفِرُهُ اللّه ُ وَظُلْمٌ يَغْفِرُهُ وَظُلْمٌ لايَتْرُكُهُ، فَأَمَّا الظُّلْمَالَّذى لايَغْفِرُ اللّه ُ فَالشِّرْكُ وَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى يَغْفِرُهُ اللّه ُفَظُلْمُ الْعِبادِ أَنْفُسَهُمْ فيما بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لا يَتْرُكُهُ اللّه ُ فَظُلْمُ الْعِبادِبَعْضُهُمْ بَعْضا.
🔴ظلم سه قسم است: ظلمى كه خدا نمى آمرزد، ظلمى كه مى آمرزد و ظلمى كه از آن نمى گذرد،اما ظلمى كه خدا نمى آمرزد شرك است، و اما ظلمى كه خدا مى آمرزد ظلم بندگان به خودشان ميان خود وپروردگارشان است، اما ظلمى كه خدا از آن نمى گذرد ظلم بندگان به يكديگر است.
📚نهج الفصاحه، ح ۱۹۲۴
#حدیث_روز
⭕️ جاویدالاثر، سردار #حاج_احمد_متوسلیان
«[ما] با اسرائیل وارد جنگ خواهيم شد و عملياتمان را عليه آنها شروع خواهيم كرد. هر كس با ماست؛ بسم الله. هر كس با ما نيست، خداحافظ. ما با ايمانمان میجنگيم؛ حذب الله با ايمانشون میجنگند.
روزى را نزديك خواهيم نمود كه اسرائيل چنان بترسد و در فكر اين باشد كه مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بيرون بيايد. باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم؛ همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برایشان معنا ندارد. و باشد آنجايى به هم برسيم كه با گرفتن هزاران اسير از صهيونيستها به جهانيان ثابت كنيم كه ما به اتكا به سلاح ايمانمان میجنگيم؛ نه به اتكاى هواپيما، نه با موشکهاى سام، نه با تانک، نه با توپ، نه با آتش جنگ افزارهاى مادیمان؛ ان شاءالله».
#اسرائیل
#غزه
#ایران
#طوفان_الاقصی
#ظهوربسیارنزدیکه
🦋برمشامم میرسدهرلحظه بوی انتظار
🦋بردلم ترسم بماند آرزوی وصــل یار
⚘️تشنه ی دیداراویم معصیت مهلت بده
⚘️تا بمیرم در رکابش با تمام افتــخار
#العجلمولایغریبم🤲
"بحق خانم حضرت فاطمه(سلام الله علیها) "
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج⚘️
👈به رسم وفای هر شب بخوانیم
دعای_فرج_وسلامتی آقا
💛✨ #طریقه_خواندن_نماز_شب⤵️
🌟 #نماز_شب را چگونه می خوانند ؟
🌙💫 #وقتنمازشب :👇🏻👇🏻
وقت نماز شب از نصف شب تا اذان صبح است. و نماز شب در سحر از فضیلت بیشتری برخوردار است و تمام ثلث آخر شب سحر محسوب می شود. بهترین وقت سحر هم نزدیک اذان صبح است.
💥💥 #رکعاتنمازشب:👇🏻👇🏻
#نمازشبيازدهركعتاست: چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز شب
و يك نماز دو ركعت به نيت نماز شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر
💖 #نيت : دو ركعت نماز شب ميخوانم قُربة اِلي الله✋
🌹👈- در #ركعتاول : يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + ركوع + سجده
🌹👈- در #ركعتدوم : يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
🔴(نماز شبي كه در قست بالا آمده است را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت نماز شب ميشود).
💚 #نمازشفع:👇🏻👇🏻
💖 #نيت : دو ركعت نماز شَفْعْ ميخوانم قُربة اِلي الله✋
🌹👈- در #ركعتاول : يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس + ركوع + سجده
🌹👈- در #ركعتدوم : يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
#نمازوتر 👇🏻👇🏻
💖نيت: يك ركعت نماز وَتْر ميخوانم قُربة اِلي الله✋🏻
🌹👈 #درركعتاول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قل اعوذ برب الناس
✅- در #قنوت : خواندن كامل قنوت + در حاليكه دستهايتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست يا با تسبيح) چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ )یا اسم 40 مومن را نام ببرید
و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه).
👈سپس #هفتبار بگوييد ✨(هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار)✨
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻✨
سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ). + ركوع + سجده + تشهد + سلام + (پايان نماز) + تسبيحات فاطمة زهرا (س)
🌹(تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها): (34 مرتبه، الله اكبر، 33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله) در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است).
منتظران گناه نمیکنند
🦋برمشامم میرسدهرلحظه بوی انتظار 🦋بردلم ترسم بماند آرزوی وصــل یار ⚘️تشنه ی دیداراویم معصیت مهلت بده
✍ تمام راه نجات در دعا برای ظهور است
1⃣ دعا یعنی خواستن ،
2⃣ ودعا یعنی احساس نیاز کردن،
3⃣ دعا یعنی دوست داشتن ،
4⃣ دعا یعنی مهم بودن خواسته،
5⃣ دعا یعنی باورِ به دست آوردن ،
6⃣ دعا یعنی غافل نبودن،،
7⃣ دعا بزرگترین سلاح در مسیر یاری حجت خدا
8⃣ دعا لبیک به دعوت جمیع انبیاء و اوصیاء....
9⃣ دعا بزرگترین اسباب قُربِ الی الله
🔟 دعا اطاعت امر مولا...
🔹 در یک کلام دعا ...یعنی لبخند رضایت حضرت زهراء سلام الله علیها....
🌕 اگر برای ظهور دعا نمی کنیم یعنی امام زمان روحی فداه رانمی خواهیم،
دوستش نداریم ،
احساس نیاز به بودنش نداریم .
برایمان اهمیتی ندارد،
از او غافلیم و باور به ظهورش نداریم...
💠 راستی شما برای ظهور دعا میکنید یا نه ؟
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
#آخرالزمان
#ظهور
#خودســـازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لالایی امام زمانی
#مولا_جانم
🌱بهارِ عشق شکوفا نمی شود بی تو
بیا که غنچه ی دل وا نمی شود بی تو
🌱بر آی از افق ای آفتاب صبح امید
که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو
#اللهمعجللولیکالفرج
🔊دختران انقلاب برگزار میکند:
#تجمع_بزرگ «حجاب،آمانِ روح الله»
در اولین سالگرد شهدای اغتشاشات اخیر
📌زمان:پنجشنبه یازدهم آبانماه ساعت۱۴
📌مکان:ورزشـــگاه شهید شیرودی
(حدفاصل مترو طالقانی و مترو هفتم تیر)
🌷با حضور اکثریت خانواده های شهدای دفاع مقدس،مدافع حرم و مدافع امنیت
📌با حضور میهمانان خـیـــــلی ویژه
📌و با حضور دختران کم حجاب و بدون حجابی که به یاری شهیدان آرمان علی وردی،روح الله عجمیان و سلمان امیر احمدی و با انتخاب خود در این مراسم باشکوه چادری میشوند....
#همه_می_آییم✋
#منم_آرمانم
#منم_روح_الله
#منم_سلمان