رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت صدویازدهم
تلفن همراه دکتر شروع به لرزیدن کرد. جواب داد.همزمان که با تلفن صحبت میکرد،از شرح حال بچه دو ساله میپرسید.
فاطمه صبر کرد،تماس دکتر تموم بشه. ولی دکتر مستان میخواست زودتر بره. کمی بچه رو معاینه کرد،
دستورات لازم رو نوشت و رفت.هنوز هم با تلفن صحبت میکرد.فاطمه برگه شرح حال بیمار رو روی میز پرستاری گذاشت و به سرپرستار گفت:
_خانم پناهی،لطفا یه نگاه به این بندازین.
سرپرستار نگاهی به برگه ها و مهر دکتر مستان کرد و گفت:
_من هرچی تلاش میکنم مریض های دکتر مستان به تو نیفته،نمیشه.
-مشکل همکاری من و دکتر مستان نیست.مشکل بی مسئولیتی و بی دقتی جناب دکتره که باعث میشه تشخیص اشتباه بده و نسخه اشتباه تجویز کنه.
-حواست به حرف زدنت باشه.زبان سرخت،سر سبزت رو به باد میده ها.این هزار بار.
به پرونده بیمار اشاره کرد و گفت:
_من الان با این چکار کنم؟!!
-طبق دستور دکتر مستان عمل کن....
پرید وسط حرفش و گفت:
_که اون بچه بیشتر از این اذیت بشه!!!
-تو برو.به یه پرستار دیگه میسپارمش.
فاطمه پرونده رو برداشت و گفت:
_نیازی نیست.یه درس درست و حسابی به جناب دکتر میدم.
-فاطمه،با دکتر مستان درنیفت.اون عضو هیئت رئیسه بیمارستانه.دنبال دردسر میگردی.؟!
-من دنبال دردسر نیستم ولی جلوی حرف زور و اشتباه می ایستم،هرکسی که باشه.
-از کار بیکار میشی ها..منکه میدونم تو تازه ازدواج کردی و به این حقوق نیاز داری..
-فوقش یه خونه کوچکتر،چندتا خیابان پایین تر میگیریم.بهتر از اینه که قبر تنگ و تاریک داشته باشم.
به اتاق همون بچه دو ساله رفت.به پدر بچه گفت:
_آقای رستمی،وقتی شیفت من تمام شد، لطفا تشریف بیارید لابی بیمارستان.باید باهاتون صحبت کنم.
آقای رستمی روی صندلی نشسته بود. نزدیک رفت و سلام کرد.بلند شد و جواب سلام شو داد و گفت:
_مهتا از وقتی به دنیا اومده مریضه و هرچند وقت یه بار بیمارستان بستری شده.تو این مدت شما بهترین پرستاری هستین که ما دیدیم...خانم نادری،خدا وکیلی این دکتر مستان،دکتر خوبی هست؟..آخه چند روزه اینجاییم حتی یک بار هم درست و حسابی مهتا رو معاینه نکرده.
-ازتون خواستم بیاید اینجا تا درمورد همین موضوع باهاتون صحبت کنم...این بیمارستان،بیمارستان خوبیه.پزشک خوب هم کم نداره اما دکتر مستان پزشک خوبی نیست.بهتون پیشنهاد میدم دخترتون رو با رضایت شخصی مرخص کنید و ببریدش یه جای دیگه.
-یعنی چی؟!!....
بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت صدودوازدهم
_یعنی چی؟!! من ازش شکایت میکنم. نمیذارم قسر در بره.بچه های دیگه چی میشن پس؟
-شما میتونید ازش شکایت کنید ولی مدرک کافی ندارید.بسپریدش به من. ممکنه اثبات جرم دکتر طول بکشه. شرایط مهتا خوب نیست.باید زودتر تحت درمان درست قرار بگیره.بهتره شما دخترتون رو ببرید یه بیمارستان دیگه.
چند قدم رفت.برگشت و گفت:
_آقای رستمی،اینکه بهتون گفتم دخترتون رو ببرید یه جای دیگه،خلاف عرف بیمارستانه.اگه کسی بفهمه شاید اخراج بشم گرچه برای من مهم نیست چون جان بچه ها مهمتره.اما ازتون میخوام کسی نفهمه؛حتی همسرتون.نه بخاطر خودم، بخاطر اینکه برای اثبات اشتباهات دکتر مستان باید مدرک جمع کنم.من در هر صورت اخراج میشم ولی بهتره فعلا این اتفاق نیفته..خدانگهدار.
به خونه رفت.
طبق معمول برای استقبال از علی آماده بود.بعد از شام چای آماده کرد و رو به روی علی نشست.یکی از لیوان های چایی رو جلوی علی گذاشت و گفت:
_امروز به یکی گفتم بچه شو از بیمارستان ما ببره.
علی با تعجب نگاهش کرد و گفت:
_برای چی؟!!
-یه دکتری هست تو بیمارستان،اصلا پزشک خوبی نیست.نه اخلاق داره،نه تخصص.مدرک فوق تخصص داره ولی چه فایده،بخاطر بی دقتی و بی مسئولیتی تشخیصش اشتباهه و درمانش هم اشتباه.
علی که تا ته قضیه رو متوجه شده بود،با لبخند گفت:
_خب؟
فاطمه هم خنده ش گرفت.
-همین دیگه،باید ادب بشه...فقط علی جان،طرف دمش کلفته.عضو هیئت رئیسه ست..اخراجم میکنن..هم درآمدمون کم میشه،هم باید پول وکیل بدیم.
سکوت کرد و منتظر عکس العمل علی شد.علی گفت:
_الان چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ یعنی داری اجازه میگیری؟!!
خندید و گفت:
-نه،دارم اطلاع رسانی میکنم.
علی هم خندید.
-تعجب کردم آخه منکه میدونم فاطمه برای انجام کار درست،اجازه نمیگیره.
-ولی اگه تو پشتم نباشی برام سخت میشه.
علی عاشقانه نگاهش کرد و گفت:
_هرکاری فکر میکنی درسته،انجام بده.من پشتتم.
-تو معرکه ای.
علی خندید و گفت....
بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت صدوسیزدهم
-حالا برنامه ت چیه؟
-اول باید یه وکیل خوب پیدا کنم.بعد پرونده های اشتباهات جناب دکتر رو جمع کنم.
-همکارهات شهادت بدن کافی نیست؟
-اونا میترسن حقوق شون قطع بشه. یادشون رفته روزی رسان یکی دیگه ست نه بیمارستان...دنیا رو به آخرت ترجیح دادن...دکتر مستان سال ها قبل دکتر من بوده و اشتباهاتش فقط دیروز و امروز نیست.ولی تا حالا هیچکس بهش اعتراض نکرده.
-پویان کمکت میکنه.معمولا پرونده ها میره بخش اداری دیگه.
-آره ولی تا جایی که بتونم درگیرش نمیکنم. چون آتش اخراج دامن اونم میگیره.
روز بعد به بیمارستان رفت.بعد تعویض لباس،خانم پناهی گفت:
_دیروز بعد از شیفت ما،آقای رستمی بچه شو ترخیص کرد.
فاطمه بی تفاوت گفت:
-دکتر مستان چرا اجازه داد؟!
-اون براش فرقی نداره.یه مریض کمتر، بهتر...تو به آقای رستمی گفتی بچه شو ببره،مگه نه؟!
با خونسردی نگاهش کرد.
-جناب دکتر براشون مهم نبود.شما چرا براتون مهمه!!
-دکتر مستان خبر نداره اینجا یکی داره زیر آب شو میزنه.مطمئن باش اگه بفهمه راحتت نمیذاره.
فاطمه پوزخند زد و گفت:
_آقای دکتر حواس شونو جمع کنن تا بهانه دست کسی ندن.
با تهدید گفت:
_میدونی اگه بهش بگم کار تو بوده چی میشه؟
صاف تو چشم های خانم پناهی نگاه کرد و باآرامش گفت:
_شما مدرکی دارید که میگید کار من بوده؟
خانم پناهی چیزی نگفت و فاطمه رفت. ولی از همون روز کارشو شروع کرد. طوری که کسی متوجه نشه پرونده های بیماران دکتر مستان رو بررسی میکرد.
برای مراسم استقبال هر شبش آماده بود.روی مبل منتظر نشسته بود.علی به خونه برگشت.سر میز شام فاطمه گفت:
_حاج آقا موسوی بهت سلام رسوندن.
-رفته بودی مؤسسه؟
-بله.ازشون خواستم یه وکیل خوب و کاربلد و با وجدان و پرآوازه بهم معرفی کنن.
-خوب و کاربلد و باوجدان قبول ولی پرآوازه دیگه چرا؟
-میخوام دکتر مستان با شناختن وکیلم حساب کار دستش بیاد.
خندید و گفت:
_از دست تو فاطمه.
بعد از شام کیکی که خودش درست و تزیین کرده بود،روی میز جلوی علی گذاشت.
-چه کیک خوشگلی!
یه کم مکث کرد.به فاطمه نگاه کرد.
-جواب آزمایش تو گرفتی؟!!
-بله،بابای مهربان،مبارک باشه.
علی هم لبخند زد ولی خیلی زود لبخندش تمام شد.به فکر فرو رفت و به دست هاش نگاه میکرد.
-علی جانم؟
به فاطمه نگاه کرد که خوشحالیش از چشم هاش هم معلوم بود.
-چیشد؟!! خوشحال نشدی؟!!!
-تا حالا اینقدر برام جدی نبود.خوشحالم ولی نگرانیم بیشتره.
-طبیعیه عزیزم.پدر خوب همیشه نگرانه.
علی با شیطنت گفت:
_حالا کی معلوم میشه که دختر باباست؟
-آخی عزیزم.چند سال باید منتظر دختر بمونی،چون سه ماه دیگه معلوم میشه که پسر مامانه.
-خواهیم دید.
یک ماه گذشت.
فاطمه پرونده ای که علیه دکتر مستان جمع کرده بود به وکیل داد.
-مدارک خوبیه ولی بازهم اگه چیزی پیدا کردید،بیارید.
-حتما.
-دادخواست رو تنظیم میکنم.
یک ماه دیگه هم گذشت...
بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مخلص تمام خانومهای چادری!✋🏻❤️
#حجاب
37.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی زکریایی کارشناس تبلیغات فرهنگی با یک خانم بدحجاب یک صحبت کوتاهی میکنه و او را عقلاً مجاب به پوشش و حجاب میکنه
کسانی که میخواهند امر به معروف کنند حد اقل یک بار این کلیپ رو ببینند.
#حجاب
#عفت_وعفاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب
سه راز جذاب تر شدن خانم در اجتماع
#دکترمسلم_داودی_نژاد
باور نکردنی ترین کلیپ درباره زنان و دختران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احسنت به این شاعرانقلابی؛
درخیابان چهره آرایش مکن
ازجوانان سلب آسایش مکن
✅نشرآن صدقه جاریه است.
✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
#هوای_مهدی | فضای تحسس
🔹️قبلاز ظهور، فضا، فضای تحسس و حسکردن میشود؛ یعنی همه به این نتیجه میرسند که یکی هست بیاید و ما را نجات بدهد؟
🔺️ویژگی یاران امامزمان عجلاللهتعالیفرجهالشری
#مهدویت
#سلام_امام_زمانم♥️
صبحت بخیر یابن الزهرا 🌺
🌺 دیده در حسرت ِدیدارِ شما مانده هنوز . . .
🌸 و به امیدِ نگاهت ، دلِ ما مانده هنوز . . .
🌺 فُقرا پیشِ کریمان که معطّل نشوند
🌸 منتظر بر سرِ راه تو جدا مانده هنوز
🌺 میشود دیدنِ روی تو نصیبم یا نه؟
🌸 دلِ من بینِ همین خوف و رجا مانده هنوز . . .
#العجلمولایغریبم
💐 همه هست آرزويم كه ببينم از تو رویی. . .
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزویی 💐
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
#صبحتون_مهدوی💚🌿
••|💎💡|••
☀️ #حــدیث_روز
🔖 امام علی علیهالسلام:
ریشه سالم ماندن از لغزشها، اندیشیدن پیش از عمل کردن است و سنجیدن پیش از سخن گفتن •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تِلنگُـــــر
💢واکنش مجردها و متاهلها با تماشای
دختر بی حجاب تو مترو...
🔺اتمام حجت با مخالفین قانون حجاب
عاشقان پنجره باز است اذان مي گويند❤️
قبله هم سمت نماز است اذان مي گويند
عاشقان هرچه بخواهيد بخواهيد خجالت نکشيد
يارما بنده نوازاست اذان مي گويند❤️
عاشقان وقت وضو شد ميل دريا مي کنيم
اسمان را در کف سجاده پيدا مي کنيم
امت عشقيم و در محراب مولامان علي است❤️
سمت ساقي مجلسي مستانه بر پا مي کنيم
ما همه تکبير گويان ما همه گل دسته ايم
ما سراسيمه به عشاق دگر پيوسته ايم
تا اذاني مي وزد از سينه گل دسته اي❤️
ما همه در مسجد چشم تو قامت بسته ايم
عاشقان پنجره باز است اذان مي گويند
قبله هم سمت نماز است اذان مي گويند
#در_محضر_معصومین
🔰امیرالمؤمنین على عليه السلام :
✍ كيفَ يأنَسُ باللّه ِ مَن لا يَسْتوحِشُ مِن الخَلقِ ؟ !
⚫️ چگونه با خدا انس گيرد، آن كه از مردم دورى نگزيده است؟
📚 غرر الحكم : 7003 .
#حدیث_روز
🔹جهت تعجیل در فرج:
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
باید غربال شوید
✨️ قلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَتَى يَكُونُ فَرَجُكُمْ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يُذْهِبَ اللَّهُ تَعَالَى الْكَدِرَ وَ يُبْقِيَ الصَّفْوَ✨️
💌جابر جعفي يكى از اصحاب لايق امام باقر عليه السلام محضر امام باقر در مورد ظهور حضرت حجت عليه السلام سوال كردند :
💚به امام باقر عليه السلام عرض كردم فرج شما چه وقت خواهد بود؟ حضرت فرمودند:
هرگز! هرگز ! فرج ما صورت نمى پذيرد تا غربال شويد و سپس غربال شويد و باز غربال شويد ♡ سه مرتبه فرمودند♡ تا كدرها و نادرست ها نا خالص ها♡ بروند و جدا شوند و صاف ها باقي بمانند.
📚 الغيبه شيخ طوسي ص ٣٣٩
🦋 آیا ما در غربال های آخر الزمان می توانیم به سلامت عبور کنیم؟
#امام_زمانم
1️⃣ فرازی فرازی از وصیت نامه #شهیددانشجو عباس حصیبی:
- از دانشجویان میخواهم علاوه بر درس خواندن به مسائل جامعه و خودشان بی تفاوت نباشند و این مسائل را کمتر از درسشان نگیرند.
🍂
2️⃣فرازی از وصیت نامه #شهیددانشجو شهرامعلی بنار:
- برادران و خواهران دانشجو از تک تک وقایع حوادث انقلابی حتی لحظهها که صفحات خونین تاریخ خواهند بود درس بگیرید.
-علم خود را با نور ایمان مجهز کنید تا برندهترین سلاح را داشته باشید. 🍂
3️⃣فرازی از وصیت نامه #شهیددانشجو غلام حسین ایمانی:
- ای دانشجویان عزیز! شما که رهبران فرهنگی جامعه هستید، سعی کنید جامعه را خوب رهبری کرده و الگوی اجتماع باشید.
- اگر خدای نخواسته شما منحرف شوید کشور منحرف خواهد شد. 🍂
4️⃣فرازی از وصیت نامه #شهیددانشجو بهروز کیانیان:
- مواظب رسوب فرهنگی که دارد یقه ما را میگیرد باشید. 🍂
5️⃣فرازی از وصیت نامه #شهیددانشجو علی اکبر دهقانی:
- هدفتان در سنگر دانشگاه چیست؟
آیا مدرک گرایی است؟!
آیا هدف محکم کردن پایه مادیات دنیوی است؟
آیا مقام پرستی است.؟
هدیه به ارواح طیبه همه شهدافاتحه وصلوات 🌹
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💐💐💐💐💐
#ازشهدابیاموزیم❣❣❣❣❣