ﺍﺯﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎﺩﻭﻻﺑﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪﺑﻮﺩ؟
ﻣﺜﺎﻝ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ۴ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ ﻣﯿ ﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻡ.
ﺍﻣﺎﺧﻮﺩ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ
ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ!
ﭘﺴﺮ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ))
ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ !
ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ!
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﯾﻢ
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻟﯿﻢ
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ و محراب ﺑﺴﺖ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎﺑﯿﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﮐﺘﯽ
ﺍﻣﺎﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﯾﺮﮎ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺁﻗﺎ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻏﯿﺒﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﻼﺡ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ
ﺁﻗﺎ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺩﯾﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺛﻮﺍﺏ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺐ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﺑﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ناخلف.
@akharazzamaan
اعتقاد به مهدی موعود علیهالسلام در بین مردم به خاطر تأکیداتی که پیشوایان دینی ما داشتند از زمان پیامبر صلیالله علیه و اله رواج داشته است و آن حضرت بارها و بارهادر مناسبتهای گوناگون از حضرت مهدی علیهالسلام و از ظهور و قیام و غیبت طولانی و دیگر ویژگیهای آن حضرت خبر دادهاند و بسیاری از اصحاب پیامبر صلیالله علیه و اله از این موضوع خبر داشتند و شعرای مسلمان از جمله کمیت اسدی (متوفای ۱۲۶) و اسماعیل حمیری (متوفای ۱۷۳) و دعبل خزاعی (م ۲۴۶) در شعرهایشان از آن یاد کردهاند
همین مسئله سبب شده که در طول این مدّت افرادی پیدا شوند که یا خود ادّعای مهدویت کردهاند و یا عدّهای از مردم، انتساب مهدویت به آنها دادهاند.
مثلاً عدّهای «محمّد حنفیه» پسر امیرالمؤمنین علیهالسلام را امام مهدی میپنداشتند و میگفتند او غیبت کرده است، درحالیکه در سال ۸۱ هـ. ق وفات یافته است
مثلاً عدّهای «محمّد حنفیه» پسر امیرالمؤمنین علیهالسلام را امام مهدی میپنداشتند و میگفتند او غیبت کرده است، درحالیکه در سال ۸۱ هـ. ق وفات یافته است
برای اینکه مهدی نماها را تشخیص بدهیم لازم است شناخت کامل از امام زمان (عج) داشته باشیم.
در روایات ما آمده است که زرارة بن اعین از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد که در زمان غیبت امام زمان علیهالسلام امام را چگونه از امامهای بدلی تشخیص بدهیم، امام علیهالسلام فرمودند: این دعا را یاد بگیر و تکرار کن
منتظران گناه نمیکنند
«اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک*
خدایا! خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانی، رسولت را نخواهم شناخت
منتظران گناه نمیکنند
أللّهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک
خدایا! پیامبرت را به من بشناسان، اگر پیامبرت را نشناسانی حجّت تو را نخواهم شناخت
بنابراین بر ما لازم است امام زمان علیهالسلام را از چند جهت شناسایی کنیم، هم شناسنامهای و هم اعتقادی و قلبی و اوصاف و ویژگیها.
روایات ما به همه اینها اشاره کردهاند و فرمودهاند امام زمان علیهالسلام از بنیهاشم و از اولاد فاطمه علیها السلام و از سلاله سید الشهداء امام حسین علیهالسلام و نام پدرش حسن، همنام پیامبر ... بعد خصوصیات شخصی و جسمی امام دوازدهم علیهالسلام را بیان فرمودهاند که شبیهترین مرد به پیامبر، پیشانی حضرت فراخ، سفید و تابان و اثر سجده در آن آشکار است،
ابروها بههمپیوسته، چشمسیاه و سرمهگون، در طرف راست صورت، خالی وجود دارد. و وقت ظهور با شمشیر قیام میکند و از ایشان کرامتهای بیشماری ظهور میکند و برای ظهور نیز علائمی حتمی و غیر حتمی بیان کردهاند. مثلاً ندای آسمانی، خروج سفیانی، خروج خراسانی، قتل نفس زکیه، فرو رفتن لشکر سفیان در بیابانی ما بین مکه و مدینه
چون بدیهی است که در هر زمان برخی عناصر فرصتطلب و بازیگر از موضوع مهدویت سوءاستفاده نمودهاند. چنانکه مدّعیان الوهیت یا نبوّت و سایر مقامات معنوی، در دنیا کم نبودهاند، ولی اینها هرگز دلیل بر این نمیشود که کسی منکر اصل وجود خدا و نبوت انبیاء و مهدویت شود.
بنابراین اگر کسی پیش از وقوع علایم و نشانههای حتمی ظهور، ادعای امامت کند، ولو آن خصوصیات و علامات بدنی را هم داشته باشد، یقیناً در ادعای خود کاذب است و باید بفهمیم و بشناسیم که امام نیست و به دروغ ادعای امامت میکند.
به خاک سیاه فراموشی نشسته بودیم
که تو آمدی!
نگاهمان کردی...
خاک از سر و روی قلب بیمعرفتمان گرفتی...
گرچه دلت از بیحاصلی ما شکسته بود ولی،
اسممان را " نوکر " نوشتی...
«ما»ی فراموشکار بیمعرفت،
شدیم انتخاب تو،
برای یاری خودت.
وقتی با نگاه شما آبرو گرفتیم،
وقتی یا علی گفتیم و شروع کردیم،
وقتی الفبای مهرتان را برای مردم گفتیم،
وقتی بالای داربست به اعتلای نام شما مشغول بودیم،
جشن تمام شد،
کیک را خودمان بریدیم،
حسن یوسفها
دست به دست شد و رفت،
همه رفتند،
در بسته شد،
ما ماندیم،
نشستیم،
به خود آمدیم،
دیدیم " امسال هم تمام شد و تو نیامدی "..