رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
قلُّ ما یکونُ فی آخِرِ الزّمانِ أخٌ یُوثَقُ بهِ أو دِرْهَمٌ من حَلالٍ.
کمیاب ترین چیز در آخر الزمان برادرى قابل اعتماد یا درهمى حلال است.
تحف العقول: ص۵۴
#حدیث
@montazeranmahbob
بـهترين فائده تشرّف به محضر حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه ايـن اسـت ، كـه انسـان معـارف و حـقـايــق و
مـعنويت را از سرچشمه زلال حقيقت مى تواند استفاده كند، بنابراين دوستان امـام زمـان (عـليــه الســّلام )
بـايـد بـكوشند كه اگر توفيق ملاقات با آن حضرت را پيدا كردند، از آن سرچشمه معنويت ، كمـال اسـتفاده را
بكنند و بكوشند كه خود را از جميع آلودگيها پاك نمايند، زيرا با يك اشاره آن حضرت در آن وقت ممكن است
انسان به كمالات معنوى و معارف حقّه برسد و سپس خطاب به آن حضرت كند و بگويد :
عارفان وصف تو از دفتر و اسناد شنيدند -----ما زياقوت گهربار لبان تو شـنيديم
يكـى از مراجـع تقليـد، كـه
راضى نيستند نامشان در كتاب برده شود مى فرمودند :
سـيـّدى از اهـل عـلم (كـه بـا دلائلى و بـه عـقيده من خودشان صاحب قصه هستند) مى گفتند :
براى زيـارت حـضـرت سـيـّد مـحـمـّد پـسر امام هادى (عليه السلام ) كه در هشت فرسـخى سـامرّا قبـه و
بـارگـاهـى دارد پـياده مى رفتم ، كم كم راه را گم كردم ، گرما و تشنگى به من فشار آورد، تا آنكه روى زمين بيهوش افتادم و چيزى نفهميدم ، ناگاه چشمم را باز كردم ، سر خود را روى زانـوى شـخصى ديدم ، كه بـه
حلقم آب مى ريزد، من از آن آب خوردم ولى تا آن روز آبى به شيرينى و خوشگوارى آن نخورده بودم .
سـپـس سـفـره نـانش را باز كرد و چند قرص نان به من داد و بعد گفت :
اى سيد در اين نهر آب بدن خود را شستشو بده تا خنك شوى .
گفتم :
در اينجا چون آبى نبود من از تشنگى بيهوش شده بودم و روى زمين افتاده بودم ، اينجا آبى نيست .
گفت :
فعلا ملاحظه كن اين نهر آب خوشگوارى است كه در كنار تو جارى است .
مـن بـه آن طـرف كـه او اشـاره مى كرد نگاه كردم ديدم همان نزديك من به فاصله دو سـه متـرى نهـر بـا
صفائى جارى است كه من فوق العاده از ديدنش ؟ تعجب كردم ، با خودم مى گفتم نهرى بـه ايـن خـوبـى در
كـنار من بوده و من نزديك بود از تشنگى بميرم . آن آقا به من فرمود :
اى سيد قصد كجا را دارى .
گفتم :
مى خواهم به زيارت حضرت سيد محمد (عليه السلام ) بروم
فـرمـود :
ايـن حـرم حـضرت سيد محمد است . من به طرفى كه آن آقا اشاره مى كرد نگاه كردم ، ديدم گنبد حضـرت
سيد محمد معلوم مى شود و حال آنكه مى بايست من چندين فرسخ از حرم مطهر دور باشم .
بـه هر حال با هم قدم زنان به طرف حرم حضرت سيد محمد (عليه السلام ) به راه افتاديم ، در بـيـن راه مـن
مـتـوجـّه شـدم كـه آن آقـا حضرت بقية اللّـه روحـى و ارواح العـالمين لتـراب مقدمـه الفــداء اســت و لـذا
مـطـالبـى را آن حـضـرت بـه مـن تـعليم دادند كه من به خاطر سپردم و آن مطالب اينها است :
🔸اول - تـاءكـيـد زيـادى به من مى فرمودند كه :
اى سيد تا مى توانى قرآن بخوان و خدا لعنت كـنـد كـسـانـى را كـه قـائل بـه تـحـريـف قـرآن و احـاديـث
تـحـريـف را جعل كرده اند .
🔸دوم - مـى فـرمـودنـد كـه :
زيـر زبان ميت عقيقى كه نامهاى مقدسه ائمه اطهار (عليهم السلام ) نوشته شده باشد بگذاريد .
🔸سـوم - مـى فرمودند :
به پدر و مادر نيكى كن و اگر از دنيا رفته باشند، با خيرات و مبرّات به آنها اظهار محبت بنما .
🔸چهارم - مى فرمودند :
تا مى توانى به زيارت اعتاب مقدسه ائمه اطهار (عليهم السلام ) برو و همچنين قبور امـامزاده هـا و صـلحاء را
زيارت كن
🔸پـنـجـم - مـى فـرمـودند :
تا مى توانى به سادات و ذريه علويه احترام كن و تو خودت هم قدر سـيـادت و انـتـسـابــت را بــه خــاندان
رسالت بدان و براى اين نعمتى كه خدا به تو داده است بسيار سپاسگذار باش ، زيرا اين انتساب موجب سعادت
و سربلندى تو در دنيا و آخرت خواهد بود .
🔸شـشـم - فـرمـودند :
نماز شب را ترك نكن و به آن بسيار اهميت بده و اظهار فرمودند حيف است كه اهل علم ، آنهائى كه خـود را
وابسته به ما مى دانند مداومت به نماز شب نداشته باشند .
🔸هـفـتـم - مـى فـرمـودنـد :
تـسبيح حضرت زهراء (سلام اللّه عليها) و زيارت سيدالشّهداء (عليه السلام ) را از دور و نزديك ترك نكن .
🔸هـشـتـم - مـى فـرمـودنـد :
خطبه حضرت صديقه طاهره فاطمه زهراء (سلام اللّه عليها ) در مسجد پيامبر اكرم (صلى اللّـه عليـه و آلـه و )
خطبه شقشقيه حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) و خطبه حضرت زينب (عليهـا السـلام ) در مجلـس
يزيد را ترك نكن .
در اين موقع ما به نزديك درِ حرم رسيديم كه ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شدند و خود را تنهـا مشـاهده
كردم .
مـن اين قضيه را از معظّم له در سنين جوانى شنيده بودم و چون بعضى از هشت مطلب فوق را بـه اعـتـقــاد
آنـكه از دو لب حضرت بقية اللّه روحى لتراب مقدمه الفداء بيرون آمده مقيد بودم كه عمل كـنم فوائـد زيـادى بردم ، بخصوص از بعضى آنها كه بين مردم معروف نبوده و يا به آن اهمیت نمى دادند، مثل زيارت امامزاده ها
و احترام به سادات.
@montazeranmahbob
#مولاجانم
🌱شوقِ دیدارِ تو سر رفت زِ پیمانه ما
کِی قدم مینهی ای شاه به ویرانه ما؟!
🌱ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم
سر و سامان بده بر این دلِ دیوانه ما
#العجلمولایغریبم
#امام_زمان
@montazeranmahbob
#صبحتبخیرمولایمن
بیاوڪشتیِمادرشطِشرابانداز
خروشووِلوِلہدرجانِشیخوشَبابانداز
مرابہڪشتیِبادهدرافکناےساقے
ڪہگفتہاندنڪوئےکُنودرآبانداز
"حافظ شیرازے"
🏝روزهای ابری پاییز را
دوست دارم...
نه برای لطافت هوا،
نه برای بارانهای گاه و بیگاهش،
نه برای سکوت و آرامش کم نظیرش
چون معنی خورشید پشت ابر را
بیشتر و بهتر درک میکنم⛅️
سلام آفتاب همیشه پیدای زندگی ما
ممنون
که همیشه هستید...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
@montazeranmahbob
[یک پند ارزشمند]
مردى به رسول اکرم صلى الله عليه و آله عرضه داشت: چيزى به من بياموزید كه با انجام آن خداوند در آسمان و مرم در زمين مرا دوست بدارند. آن حضرت صلى الله عليه و
آله به او فرمودند: به آنچه نزد خداست، ميل داشته باش تا خدا تو را دوست داشته باشد و به آنچه مردم دارند. بى ميل باش تا مردم نيز تو را دوست داشته باشند.
(ثواب الاعمال وعقاب الاعمال ص۳۵۲).
#حدیث
@montazeranmahbob
▫️از تو دور شدیم،
از تو و امنیت نگاهت،
و هر چه صدایمان زدی
و به انتظار جواب نگاهمان کردی و اشک ریختی برنگشتیم،
و حالا گرفتارترینیم به عقوبت غفلت از تو،
کاش سیلی واقعیت بیدارمان کند!
#امام_زمان
#حجاب
@montazeranmahbob
یا صاحب الزمان ایکاش ما هم امشب کربلا بودیم تا شاید در حرم مطهر جد مظلومتان توفیق زیارت شما نصیب مان می شد.
🏴السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح آلتی حلت بفنائک
#امام_حسین (ع)
@montazeranmahbob
💥نجات ارمنی با عنایت حضرت ابالفضل علیه السلام💥
جناب آقای سید رضا سیدرضایی گفتند:
یک نفر ارمنی به نام لاهوتی در تهران بود که سه عدد ماشین (لیلانداف) داشت و جلوی هر کدام از ماشینها نوشته بود: شرکت با اباالفضل العباس (علیه السلام). در یکی از مسافرتها من با او همسرویس بودم.
پرسیدم: علت چیست که شما خود را در این ماشین ها با حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) شرکت کرده اید؟
گفت: من در سال ۱۳۱۹ شمسی با ماشین( کرام) که تازه به ایران آمده بود، عازم زاهدان بودم و زن و بچه را نیز برای تفریح با خود به آن شهر میبردم. در گردنه ای، ترمز ماشین بریده شد و به دنبال آن در سر یک پیچ، کنترل ماشین از دستم بیرون رفت. من فرمان را خیلی سریع برگرداندم. ماشین در شرف سقوط بود، یک دفعه همسرم گفت: یا ابوالفضل! و ماشین (بین هوا و زمین )میخکوب شد!
پس از آنکه از مرگ نجات پیدا کردیم، به زنم گفتم: این، اسم چه کسی بود که شما صدا زدید؟
گفت: وقتی که ما در تهران بودیم، یک روز در خانه ی اجاره ای مشغول لباس شستن بودم که بچه ی صاحبخانه در حوض افتاد. زن صاحبخانه، که مادر بچه باشد،صدا زد و گفت: یا ابوالفضل!
من این اسم را نخستین بار از او شنیدم، و دیگر چیزی نمیدانم.
زمانی که من این حرف را شنیدم، تکان خوردم و چندی بعد که عبورم به مشهد مقدس افتاد نزد یکی از علمای مشهد – رفته و به دست مبارک ایشان مسلمان شدم.
از آن زمان ماشین ها را با حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شریک کرده ام و خود من هم، با وجود اینکه هنوز ارامنه به همان نام اول صدایم میزنند، مسلمانم و این سیاست کار ما است.
(برگرفته از کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس)
#حضرت_ابوالفضل ع
@montazeranmahbob
@Elteja | کانال اِلتجا77-Tasharofe Molla Abdolhamid Ghazvini Dar Sahle.mp3
زمان:
حجم:
5.73M
▪️قرض پشت قرض،
بدهی پشت بدهی،
طاقتش دیگر تمام شده بود.
شبی در عالم رویا، راه را نشانش دادند:
" اگر نجات میخواهی به مسجد سهله برو. "
خیلی زود همه قرضهایش ادا شد.
اما دیگر از مسجد سهله دل نکَند.
تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه برود،
این بار به قصد دیدن امام غایب.
هفته سی و نهم اتفاق عجیبی افتاد...
📚 دارالسلام عراقی ص۴۶۷.
#امام_زمان
#تشرف
@montazeranmahbob
کانال منتظران محبوب 👆🏻