17.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبا «امام مقدس»
از گروه «نجم الثاقب»
#امام_رضا
لطفاً مارا به دوستان خود معرفی کنید 👇
@montazeranmahbob
10.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 داستان کرامت امام رضا علیهالسلام
🌟 به زندانی اعدامی اهل زرند کرمان
🎙 با بیان شیرین صابر خراسانی
لطفاً مارا دنبال کنید 👇
@montazeranmahbob
#امام_زمان#پروفایل
دَرهَیاهویِدنیاییپٌـرازجمعیٺ
سَلٰامبَـراوکہجـایَش
هَمہجـٰاخـٰالۍاست..!
#السلامعلیڪیابقیةالله
@montazeranmahbob
31.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #نماهنگ بسیار زیبای «شوق روزگار تو»
🔸 بیچاره منم که یک عمر
🔸 عادت کردم به جدایی
🔹 با اینکه غافلم از تو
🔹 امیدوارم که بیایی
#امام_زمان
@montazeranmahbob
1.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #استوری؛ ۳۵ روز تا عید غدیر
به قدر عمر حضرت نوح عبادت کنی
یک کوه طلا انفاق کنی
مظلوم کشته شوی
بدون ولایت امیرالمومنین،
به دردی نمیخورد!
🔹 حدیثی از #پیامبر_مهربانی
📚 ثم قتل بین الصفا و المروة مظلوماً
#روزشمار #امام_زمان
@montazeranmahbob
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در ایـن دُنیـایِ آشـفته
مـــرا رَهـــا نکـن:(💔
#امام_زمان
@montazeranmahbob
#امام_زمان
وقتیکہمیگوییم:خداکند
کہبیاییشایداومیفرماید
خداکندکہبخواهی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@montazeranmahbob
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اومدم با آه و گریه...
#امام_زمان
مارا به دوستان خود معرفی کنید 👇
@montazeranmahbob
تشرف آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني
و بحرالعلوم
در کتاب گنجينه دانشمندان از علامه متتبع آقاي حاج سيد محمد حسن مير جهاني نقل مي کند که او فرمود : يکي از علماي زيدي مذهب به نام بحرالعلوم که در يمن سکونت داشت و منکر وجود مقدس حضرت ولي عصر ارواحنا فداه بود به علما و مراجع آن وقت نامه نوشت و از آنها براي اثبات وجود مقدس آن حضرت دليل مي خواست ، انها به او جواب مي دادند ولي او قانع نمي شد .
تا آنکه نامه اي براي مرحوم آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني نوشت و از ايشان جواب خواست مرحوم آيت الله اصفهاني در جواب نامه نوشته بود که اگر شما به نجف بياييد پاسخ شما را شفاهي خواهم داد . لذا بحرالعلوم يمني با فرزندش سيد ابراهيم و جمعي از مريدانش به نجف اشرف مشرف شدند و بحرالعلوم به خدمت مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني رسيد و به او گفت من طبق دعوت شما به اين مسافرت آمده ام اميد است جوابي را که وعده فرموده ايد به من بدهيد تا استفاده کنم .
مرحوم آيت الله اصفهاني فرمودند فردا شب به منزل ما بيائيد تا جواب شما را بدهم .
بحرالعلوم و پسرش شب بعد به منزل مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني رفتند پس از صرف شام و نقل مطالبي درباره وجود آن حضرت و رفتن ميهمانان ديگر و متفرق شدن آنها و گذشتن نيمي از شب مرحوم آيت الله اصفهاني به نوکرشان مشهدي حسين فرمودند چراغ را بردار و به بحرالعلوم و فرزندش گفتند برويم تا خود آن حضرت را ببينيم .
آقاي مير جهاني فرمودند : ما که آنجا حاضر بوديم خواستيم با آنها برويم آيت الله اصفهاني فرمودند شما نياييد فقط بحرالعلوم با پسرش بيايد .
آنها رفتند و ما نفهميديم که به کجا رفتند ولي فرداي آن روز که من بحر العلوم يمني و فرزندش را ملاقات کردم و از جريان شب قبل سؤال نمودم او گفت : بحمدالله ما مشرف به مذهب شما شديم و معتقد به وجود مقدس حضرت ولي عصر «عج» گرديديم .
گفتم : چطور ؟ فرمود : آيت الله اصفهاني حضرت ولي عصر عليه السلام را به ما نشان داد . پرسيدم : چگونه او حضرت بقيه الله علیه السلام را به شما نشان داد ؟
گفت : وقتي ما از منزل بيرون آمديم نمي دانستيم به کجا مي رويم تا آنکه در خدمت آيت الله اصفهاني به وادي السلام وارد شديم در وسط وادي السلام محلي بود که آن را مقام حضرت ولي عصر عليه السلام مي گفتند .
آيت الله اصفهاني به در مقام رسيد چراغ را از مشهدي حسن گرفت و تنها مرا با خود به داخل مقام برد در آنجا وضويش را تجديد کرد پسرم به اعمال او مي خنديد . آنگاه چهار رکعت نماز در آن مقام خواند و کلماتي گفت که آن را نفهميدم ناگهان ديديم آن فضا روشن شد در اينجا پسرش مي گفت در اين موقع من بيرون ايستاده بودم . پدرم با مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني داخل مقام بودند پس از چند دقيقه صداي پدرم را شنيدم که صيحه اي زد و غش کرد . نزديک رفتم ديدم آيت الله اصفهاني شانه هاي پدرم را مي مالد تا به هوش بيايد وقتي از آنجا برگشتيم پدرم گفت : حضرت ولي عصر عليه السلام را ديدم و او مرا مشرف به مذهب شيعه اثني عشري فرمود و بيشتر از اين خصوصيات ملاقاتش را نگفت و پس از چند روز به يمن برگشت و چهارهزار نفر از مريدانش را شيعه دوازده امامي کرد .
لطفاً مارا به دوستان خود معرفی کنید 👇
@montazeranmahbob
[کرامتی شنیدنی از امیرالمومنین علیه السلام]
فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده:
يكى از طلبههاى حوزه باعظمت نجف از نظر معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود. روزى از روى شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مىدارد: شما اين لوسترهاى قيمتى و قنديلهاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذاردهايد، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در خواب مىبيند كه آن حضرت به او مىفرمايد: اگر مىخواهى در نجف مجاور من باشى اينجا همين نان و ماست و فيجيل و فرش طلبگى است، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مىخواهى بايد به هندوستان در شهر حيدرآباد دكان به خانه فلان كس مراجعه كنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مىشود و عرضه مى دارد: زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مىدهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مىبيند كه مىفرمايد: سخن همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مىتوانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمىتوانى بايد به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
به آسمان رود و كار آفتاب كند
پس از بيدار شدن و شب را به صبح رساندن، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مىرساند و اهل خير هم با او مساعدت مىكنند تا خود را به هندوستان مىرساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مىگيرد، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مىكنند .
وقتى به در خانه آن راجه مىرسد در مىزن ، چون در را باز مىكنند مىبيند شخصى از پلههاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مىشود مىگويد :
به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمتهايش را صدا مىزند و مىگويد: اين طلبه را به داخل عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگىاش وى را به حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مىگيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مىشود . فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون اعيان و تجار و علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى كه كنار دستش بود، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پيش خود گفت: وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت : آقايان من نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مىشود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مىدانيد كه اولاد من منحصر به دو دختر است، يكى از آنها را هم كه از ديگرى زيباتر است براى او عقد مىبندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد طلبه كه در دريايى از شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد: شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد كردم در مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) شعرى بگويم، يك مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ايران مراجعه كردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمىزد، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد، نصف دارايىام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت: من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت: مصراع دوم از من نيست، بلكه لطف خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) است .
راجه سجده شكر كرد و خواند :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند *** به آسمان رود و كار آفتاب كند
(منبع کتاب عبرت آموز )
#امام_زمان
لطفاً مارا به دوستان خود معرفی کنید 👇
@montazeranmahbob