1.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌌#استوری
🔸چهها با جانِ خود، دور از رخِ جانان خود کردم...
#اللهمعجللولیکالفرج #امام_زمان
@montazeranmahbob
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #استوری؛ ۳۴ روز تا عید غدیر
حکومتداری برای امیرالمومنین
از کفش پارهای بیارزشتر است!...
🔹 حدیثی از #امیرالمومنین
📚 واللهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ
#روزشمار
@montazeranmahbob
[نتيجه دعا در حق امام زمان ارواحنافداه]
در عصر امام هادی (علیه السلام) شخصی بنام عبدالرحمن ساكن اصفهان و پیرو مذهب تشیع بود (با توجه به اینكه در آن زمان ، شیعه در اصفهان كم بود) از عبدالرحمن پرسیدند چرا تو امامت امام هادی (علیه السلام) را پذیرفتی نه غیر او را.
در پاسخ گفت : من فقیر بودم ولی در جرات و سخن گفتن قوی بودم ، در سالی همراه جمعی از اصفهانیها به عنوان اینكه به ما ظلم می شود برای شكایت به شهر سامره نزد متوكل (دهمین خلیفه مقتدر عباسی) رفتیم ، كنار در قلعه متوكل منتظر اجازه ورود بودیم ، ناگهان شنیدم كه متوكل دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را داده تا او را به قتل برساند.
من به بعضی از حاضران گفتم : این كیست كه فرمان به احضار او و سپس اعدام او داده شده است ؟
در جواب گفت : این كسی است كه رافضی ها (شیعه ها) او را امام خود می دانند.
من تصمیم گرفتم در آنجا بمانم تا ببینم كار به كجا می كشد.
بعد از ساعتی دیدم امام هادی سوار بر اسب آمدند، مردم تا او را دیدند در طرف راست و چپ اسب او براه افتادند، همین كه چشمم به امام هادی خورد محبتش بر دلم جای گرفت ، دعا كردم كه خداوند وجود نازنین امام هادی (علیه السلام) را از شر متوكل حفظ كند، همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا می كردم كه امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود: خداوند دعایت را مستجاب می كند، و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد.
من از اینكه امام چنین از نهان خبر داد متحیر شدم بطوری كه رنگم تغییر كرد حاضران گفتند چه شده؟ چرا چنین حیرت زده ای؟ گفتم: خیر است ولی اصل ، ماجرا را به كسی نگفتم . بعدا كه به اصفهان برگشتم كم كم بر مال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم ، و اكنون بیش از هفتاد سال دارم این بود علت تشیع من كه این گونه به حقیقت رسیدم
4.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 شیعه ندارد جز تو کس
💔افتادیم آقا از نفس😭
#امام_زمان عج
امام حسین علیه السلام فرمود:
دوازده مهدی از ما است كه نخستین آنان علی بن ابیطالب و آخرین آنها نهمین فرزند من است كه امام قائم به حق است.
خداوند زمین مرده را به وسیله او زنده می كند و دین حق را بر تمام ادیان پیروز می گرداند.
برای او غیبتی است كه گروه هایی در آن، از دین برمی گردند و گروههایی دیگر بر آئین خود استوار می مانند و در این راه آزارها می بینند، به آنها گفته می شود این وعده كی واقع خواهد شد اگر راست می گویید.
آنانكه بر این آزارها و تكذیب ها صبر كنند مانند كسی هستند كه شمشیر به دست گرفته در پیشاپیش رسول اكرم صلي الله عليه و آله جهاد كند.
كمال الدين ج1 باب 30 ح ۳
کانال منتظران محبوب
@montazeranmahbob
{{قضیه تکان دهنده، عاقبت به خیر شدن سفیر روم در مجلس یزید}}
پس از واقعهی عاشورا، سر مقدس امام حسین علیه السلام را همراه با اسرای اهل بیت به مجلس جشن یزید بردند.
سفیر روم که در آن مجلس حاضر بود، رو به یزید کرد و گفت:«این سر کیست؟»
یزید با تعجب پرسید:« برای چه این سؤال را می کنی؟»
گفت:« وقتی به روم باز گردم، از من درباره آنچه که دیده ام سؤال می کنند. باید علت شادی و سرور تو را بدانم تا با قیصر روم در میان بگذارم تا او نیز خشنود گردد.»
یزید گفت:« این سر حسین، پسر فاطمه، دختر محمد است.»
سفیر پرسید:« این محمد همان پیغمبر شماست؟»
یزید گفت:« آری.»
سفیر پرسید:« پدر او کیست؟»
یزید گفت:« علی ابن ابی طالب، پسر عموی رسول خدا.»
سفیر گفت:« لعنت بر شما با چنین آئینی که دارید! دین من بهتر از دین شماست! زیرا پدر من از نوادگان داوود است و میان من و او، پدران بسیاری قرار گرفته اند، و با این حال پیروان آیین ما، مرا احترام می کنند. جای سم های الاغی که روزی عیسی بر آن سوار شده است، کلیسایی بنا کردهاند که مردم به زیارت آن می روند. و شما فرزند دختر پیغمبر خویش را می کشید! این چگونه دینی است؟!»
بنا به یکی از روایات، یزید چون این سخنان را شنید، گفت:« این نصرانی را باید کشت که ما را در مملکت خودمان رسوا کرد!»
سفیر گفت:« اکنون که میخواهی مرا بکشی، این سخن را نیز گوش کن! دیشب رسول اسلام را در خواب دیدم که مرا به بهشت مژده داد. من از این خواب در حیرت بودم، اما اکنون تعبیرش بر من آشکار شد.»
سپس شهادتین را گفت و سر مبارک امام حسین علیه السلام را به سینه گرفت و میبوسید و میگریست تا او را کشتند.
(کتاب لهوف صفحه۷۹)
کانال منتظران محبوب
@montazeranmahbob
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه شگفتی عجیبی!
!!!
جغد ها🦉 از زمانی که امام حسین علیه
السلام شهید شدند صبح ها در خرابه ها می روند و در خرابه ها برای خود روضه می خوانند و گریه می کنند😭
این حدیث را امام صادق علیه السلام فرمودند 🦋
@montazeranmahbob
امام صادق علیه السلام به ابی هارون مکفوف فرمودند:
ای ابا هارون آیا شعری در مصیبت امام حسین علیه السّلام برایم می خوانی؟
ابا هارون می گوید: پس برای آن حضرت شعری خواندم و آن جناب گریست.
سپس فرمودند:
همان طوری که پیش خود شعر و مرثیه می خوانید برایم بخوان یعنی با رقّت و لطافت، ابا هارون می گوید:
پس این بیت را برای آن جناب با رقّت و لطافت خواندم:
امرر علی جدث الحسین - فقل لاعظمه الزّکیة
یعنی: گذر کن بر قبر حضرت حسین بن علی علیهما السّلام، پس به استخوانهای پاک و مطهّرش بگو.
ابا هارون می گوید: امام علیه السّلام گریست، سپس فرمود: بیشتر برایم بخوان.
پس قصیده دیگر برای حضرتش خواندم.
ابا هارون می گوید: امام علیه السّلام گریستند و صدای گریه اهل منزل را از پشت پرده شنیدم.
سپس ابا هارون می گوید: وقتی از خواندن فارغ شدم حضرت به من فرمودند:
ای ابا هارون کسی که در مرثیه حسین بن علی علیهما السّلام شعری خوانده و خود گریه کرده و ده نفر دیگر را بگریاند بهشت بر ایشان واجب می گردد.
و کسی که در مرثیه حسین علیه السّلام شعری خوانده و خود گریه کرده و یک نفر دیگر را بگریاند بهشت برای هر دو واجب می شود.
و کسی امام حسین را نزدش یاد کنند و از چشمش به مقدار بال مگس اشک بیاید ثواب و اجر او بر خداست و خداوند برای وی به کمتر از بهشت اجر و ثواب نمی دهد
@montazeranmahbob
1.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #استوری؛ ۳۳ روز تا عید غدیر
ایها الناس!
پیش از آنکه به فتنه مبتلا شوید
از من (امیرالمومنین) بپرسید...
🔹 حدیثی از #امیرالمومنین
📚 فلاََنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ
#امام_زمان
📻 #روزشمار
@montazeranmahbob
[چند گوهر از کلام امام باقر علیه السلام]
شخصی بنام محمدبن مسلم نقل می کند :به سوی مدینه رهسپار شدم در حالیکه دردمند وبیمار بودم، دربین راه بیماری ام سخت شد ونتوانستم به راهم ادامه دهم. به امام باقر علیه السلام خبر بردند که محمد بن مسلم بیمار است، پس آن حضرت توسط غلامی نوشیدنی که با دستمالی پوشانیده شده بود برایم فرستاد، غلام ظرف نوشیدنی را به دستم داد وبه من گفت: آن را بیاشام که آن حضرت علیه السلام به من امر فرمود که بر جای بمانم تاآن را بنوشی. پس آن را گرفتم ناگاه بوی مشک از آن برخاست، نوشیدنی خوش طعم وسرد بود، وچون آن را آشامیدم غلام به من گفت: مولایم به تو می فرماید: هرگاه آشامیدی نزد من بیا. پس ناگهان به فکر فرو رفتم که این غلام چه گفت در حالیکه پیش ازآن نمی توانستم بر پای خود بایستم! وقتی که آن نوشیدنی در درونم جای گرفت انگار که از بند رهائی یافته باشم نشاط پیدا کرده وسرحال شدم، پس خود را به مدینه به درب منزل امام باقر علیه السلام رساندم واجازه ورود خواستم، پس صدای آن حضرت از داخل خانه آمد که به من خطاب داشت وفرمود: بدنت سالم گشت، داخل شو، آنگاه در حالیکه گریه می کردم داخل شدم، وبرآن حضرت سلام کردم وبر دست وسرش بوسه زدم، آن حضرت به من فرمود: ای محمد چرا گریه می کنی؟ عرض کردم فدایت شوم بر غربتم ودوری راه وکمی توان جهت ماندن نزد شما ودیدن رویتان گریه می کنم. امام باقرعلیه السلام فرمودند: اما کمی توان، که خداوند اولیای ما ودوستانمان را اینچنین قرار داده وبلارا برآنان نزدیک ساخته، و اما آنچه از غربت یادآور شدی پس تاسی جسته ای به حضرت اباعبدالله علیه السلام که در سرزمینی دور از ما کنار فرات است، واما دوری راه که یاد کردی البته مومن در این دنیا غریب ودر میان مردم نگونسار است تا از این خانه دنیا به رحمت خداوند بیرون رود، واما آنچه متذکر شدی از دوست داشتن ما وملاقات با ما را واینکه نمی توانی این کار (ملاقات باما) را انجام دهی پس خداوند می داند که در دلت چیست وپاداش تو بر اوست. ( کتاب مکیال المکارم)
@montazeranmahbob