-
﹝#شهیدانہ﹞
-
فکرشوبکن ...✨
اگهشھـ♥️ـیدبشیم ...♡!
''جنازمونپیدانشہگمنامبمونیم''🌸
رویقبرمونمینویسنفرزندسیدعلۍ ...😍❤️
‹🔗📗›
بایدبہاینباوࢪ🙂
برسیمکہبسیجےبودن🌱
فقطتولباس"چریکی"خلاصہنشدہ..✋🏻
اصلاینہکہنفسوباطنمونرو
یہپابسیجےمخلصتربیتکنیم..!シ♥ ˹
#چریڪے
@montzraannnn
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
•| مے گفت الان شرایط جامعہ طورے شدہ
ڪہ اگہ پسر پیغمبر هم باشے نمیتونے دینت رو حفظ ڪنے !
🔴 اینا همش #بهانہ است بانو... 😏
•| همسر فرعون هم ڪہ باشے
باز میتونے بهترین باشی ♥
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
اسمش را گذاشته اند:
"شهید عطرے"
مادرش مے گوید:
از سن تڪلیف تا شهادتش،
نماز شبش ترڪ نشده بود
❲ #شهیدسیداحمدپلارڪ❳
هدایت شده از شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
زنگ زده بود که نمیتواند بیاید دنبالم باید منطقه میماند...
خیلی دلم تنگ شده بود. آن قدر اصرار کردم تا قبول کرد خودم بروم. من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد. کف آشپزخانه تمیز شده بود. همه میوه های فصل توی یخچال بود. توی ظرفهای ملامین چیده بودشان. کباب هم آماده بود روی اجاق، بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود با یک نامه. وقتی می آمد خانه، من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض می کرد. شیر براش درست می کرد. سفره را می انداخت و جمع می کرد. پا به پای من مینشست لباس ها را می شست، پهن میکرد، خشک میکرد و جمع میکرد.
شهید عباس کریمی🌷
هدایت شده از شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+گناهڪاریکہبعدازگناهبهترسو
اضطرابمیوفتهبہنجاتنزدیکتره
تاکسےکهاهلعبادتہ،اماازگناهنمۍترسه‼️
+بههمریختگےبعدازگناهنشونهیہ
وجدانبیداره🍃🖤
᯽
✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
👞کفش مجانی👞
✍ شخصی برای خرید کفش نو راهی شهر شد.
در راستهی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ان مرد آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
او یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت.
هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد.
بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.
مرد دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد. که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند.
چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت.
می دانست که باید این کفشها را بخرد از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟
فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
مرد گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می کنی؟
فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
💥نکته: این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست، همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است.ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم.
خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم. فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است. خود کم بینی و اغلب خود نابینی باعث می شود که خویشتن را به حساب نیاورده و هیچ شأنی برای خودش قائل نباشیم. ما چنان زندگی میکنیم که گویی همواره در انتظار چیز بهتری در آینده هستیم. در حالی که اغلب آرزو می کنیم ای کاش گذشته برگردد. و بر آن که رفته حسرت می خوریم. پس تا امروز، دیروز نشده قدر بدانیم
و برای آینده جای حسرت باقی نگذاریم.
📚 هزارویک حکایت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
دستهای خدا باش!
برای برآوردن رویای انسان دیگری جز خودت،
اگردیدی کسی گره ای دارد و تو راهش را می دانی،
سکوت نکن!
اگر دستت به جایی می رسید دریغ نکن!
معجزه زندگی دیگران باش!🙂✋
🔴مرگ، مثل #حمام رفتن است
🌹امام جواد(ع) به #عیادت یکی از شاگردان خود که در بستر #مرگ بود رفتند.
وقتي امام بر #بالين او نشستند، بیمار با صدای بلند گريه كرد و در حالی که بی تابی می کرد، گفت:
مرگ من #نزدیک است! چه كنم؟ مرگ در كار است!
🌹امام جواد(ع) فرمودند:
تو از مرگ مي ترسي زیرا نمي داني #مرگ چيست!
براي تو مثالي میزنم:
اگر بدنت آلوده به #چرك و كثافت باشد و بداني اگر به حمام بروي و #شستشو كني، همه اين آلودگيها از بين مي رود، آيا ميل داري كه به #حمام بروي، يا ميل نداري؟»
بيمار عرض كرد:
«البته دوست دارم كه هر چه زودتر، به حمام بروم و خود را از همه #ناپاكيها پاك نمايم.
🌹امام جواد(ع) فرمودند:
مرگ براي انسان، مثل #همان_حمام است و آن آخرين منزلگاه، و مرحله شستشو و پاكسازي از #آلودگيهاي گناه مي باشد.
بيانات امام جواد(ع)، #بيمار را آرام کرد.
📚معاني الاخبار
یکی از شهدای مدافع حرم بود ،،،
داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیر تموم شد سنگ ، سنگ تموم شد با مشت لگد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش ...
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود ..
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد....
تشنه بود آب رو جلوش می ریختن روزمین ....
فهمیدن حاج قاسم توی منطقهس ...
برا این که روحیه حاج قاسم و بچه هاش رو خراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گلوش...
برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بش می گفتن به حضرت زینت فحش بده پشت بیسیم ...
ببین اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید ..
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه می گفت: اصلا من آمدم جونمو بدم
اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب
اصلا من آمدم سرم رو بدم
یا علی
یا مولا
یا زهرا .....
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو پشت بیسیم گوش می داد و گریه میکرد....
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برا #حاج_قاسم
#شهدا
╭─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅─╮
@montzraannnn
╰─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅─╯