eitaa logo
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
204 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
161 فایل
🍃←بِســمِ‌رَّبِ‌‌بَـقیَٖةَ‌الله→~♡ تاخودرا نسازیم و تغییر ندهیم! جامعه ساختهـ نمی شود🌿 کپی با ذکر 2 صلوات آزادهـ"📿🍁 تاسیس کاݩاݪ: 1399/8/3 جهت تبادل فقط مراجعه کنید والسلام @shahidehh گوش جاڹ^^ https://abzarek.ir/service-p/msg/1603459
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فاطمه🌱
تا آخرین نفس نحن الصامدون✊🏻 به جمع ایستاده ها بپیوندید✊🏻👇🏻👇🏻👇🏻 اینجا جا برای لذت های معنوی هست تازه کلی والپیپر و پروفایل مذهبی مخصوص ایستاده ها هم داریم. رمان زندگی متفاوت رو هم داخل کانالمون گذاشتیم که خیلی قشنگه. ❤️ پس هر کی ایستاده هست یا علی😉 کانالمون توی پیام رسان ایتا👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3589996588C70b156ebc2 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ https://eitaa.com/joinchat/3589996588C70b156ebc2 کانالمون توی پیام رسان سروش👇 http://sapp.ir/bahamista http://sapp.ir/bahamista با صلوات وارد شوید 🌷
👇 برای مومنین ✅محتوای ✅صدور ✅با حمایت‌ ✅بدون محدودیت سنی و جغرافیایی 🧕ثبت نام خواهران با ارسال کلمه "معروف" به:👇 🌹🍃بله ble.ir/vajeb123 🌹🍃سروش sapp.ir/vajeb123 🌹🍃ایتا eitaa.com/vajeb123 🌹🍃روبیکا https://rubika.ir/vajeb123 🌹🍃گپ Gap.im/vajeb123 🧔 ثبت نام برادران با ارسال کلمه "معروف" به:👇 Eitaa.com/aseman_2020 📆 طول دوره مقدماتی: ۲۵ روز آشنایی با مرکز: b2n.ir/Moarefi 🌺دانلود رایگان آموزش مجازی: 👉 b2n.ir/vajeb1 💎قرارگاه امربه‌ معروف و نهی‌ ازمنکر (ص)👇 http://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda این پیام را به صد نفر بفرست...
به نام خدای پـهلو شکسته=🌿💔
•·•·•·•·•·•·•·•·•· .از‌فاصله‌ها‌اگر‌نبارم‌؛چھ‌کنم... وقتی‌تو‌‌را‌ دارم‌ُ‌ندارم‌؛‌چھ‌کنم... :) |أَيْنَ‌بَقِيَّةُ‌اللَّهِ| ♥️⃟ اللھم‌‌عجل‌الوݪیڪ‌اݪفࢪج^ •·•·•·•·•·مدیر•·•·•·•· •🌱•|@montzraannnn
🌺🍃~° 🦋| |🦋 بہ ما خورده نگیرید؛☝️🏻 کہ چرا اینقدر از میگوییم!😌✨ بہ ازاے هر زینب؛🧕🏻 ما داده‌ایم..🧔🏻 در جبهہ‌ها..!(:❤️ 💚•• ـوَ خُــدا ـخواست ڪه تو ریحانه‌ے خلقت باشے👇🏻 💫 مدیر گݪ🌹☘ 🆔 @montzraannnn
📲🌹 رفقا کیا پایَن یه سر بریم اردو جهادی ݪس‌آنجݪس😎😉؟! ••• ما خود به چشم خویشتن دیدیم سقوط امریکا را ... 🙃😇 🔸 🆔 @montzraannnn ادمینـ جانــ🌱💛
⇜{‼️} ⸾🌻🌿⸾_ 🥀غفلت‌شیعه‌ همیشه‌ مصیبت‌ ساز است😔 🌻یڪ بار امامی را به گودی‌قتلگاه می‌فرستد...🕳⛓ 🌾وبار دیگر امامی را هزار سال به زندان‌ غیبت...(:💔 ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @Ayehaientzar』∞♡
⸀🔗♥️˼ • . میگن استغفآر خیلے‌خوبہ . . حتےاگهـ ‌ بہ‌خیال‌خودتـ گناهےرو مرتڪب‌ نشدهـ ‌بآشے " استغفار "ڪن دݪ رو‌ جلا‌ مـیدهـ . . 🌿 • •|❗️| ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @Ayehaientzar』∞♡
ლـزشــئ¦🍭🍫¦ مدام‌‌بہ‌خودتــ👤'بگو↷ بہ‌مو‌میرسھ‌‌ ولۍپاره‌‌نمیشه :) خـــداهست... ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @Ayehaientzar』∞♡
🔴 عقل ندارید عزیزان...؟! ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ 『@Ayehaientzar』∞♡
چــرا مردم👥 فارسے ‌زبان ⇦برای اعلام رابطه‌شـ∞ـون مےنویسن📝 این ‌ریلیشِن ویت فِلان😒 وقتی ﴿سعدے﴾ با قَند و‌شِکر گُفته‌⇩ مـا بِه |طُو| یِک ‌باره مُقَید شدیم...🙈🍃 😄] . .
🌱 💪🏻ــوےشدن،ڪشورجزوهدف هاےمااست. امروز قوت درفضاے📱حاڪم برزندگےانسان هاست درهمه دنیـ🌏ـا، ویڪ عده اےهمه ےڪارهایشان راازطریق پیش میبرند. قـ💪🏻ـوت دراین زمینه است. 🕊🖤
@ostad_aali - گناه و گرفتاری آن - @ostad_aali.mp3
4.28M
📜:گناه و گرفتاری آن 🎙:استاد عالی 🍃🌷°| تًوبِه‌حُرّ |°🌷🍃 @manbar_delnshin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️انواع گناه 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید 🔴بهترین های روز @manbar_delnshin
CQACAgQAAx0CRkUDywACBtZfj8xK7cBl-Lxi_M4Lb-2QXkDbFQAC4gkAAhojAAFR6gj1RF1mDosbBA.mp3
7.44M
احساسی (عج) 🍃چه شود اگر ببینم 🍃ز تو گوشه نگاهی 🎤 👌بسیار دلنشین
~id➜|•@mola113•|↰ - مَداح¦کربلایی‌محمد‌رضا‌ناصری•.mp3
17.12M
🎤•|کربلایۍمحمدرضا‌ناصری‌|• 🔊شور _دورَم‌از‌تُو‌‌از‌راه‌دور‌حُسین‌ جان‌لَبیک‌..؛😭💔•~ ↓ @manbar_delnshin
بریم نماز😌📿 بهـ وقتهـ بندگیمونهـ🕊
چــرا مردم👥 فارسے ‌زبان ⇦برای اعلام رابطه‌شـ∞ـون مےنویسن📝 این ‌ریلیشِن ویت فِلان😒 وقتی ﴿سعدے﴾ با قَند و‌شِکر گُفته‌⇩ مـا بِه |طُو| یِک ‌باره مُقَید شدیم...🙈🍃 😄] . .
گفتم میخام جبران کنم♥️🍁🌹پـس بریم برا 6 تا پـارت زیبا😌💛👌🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
# به همین سادگی... و من اون روز صبر #پـارت دهم نکردم برای قانع شدن جواب منفی، وهفته بعد شدم خانم ام
همین سادگی .. یازدهم. بازم نگاهش به روبه رو بود و بی حوصله اروم گفت-سلام. .لب هامو مثل بچه ها دادم بیرون-اقا امیر علی داریم میریم مهمونی. لحن سردش تغییر نکرد-خب یک نگاه به قیافت کردی. سکوت و سکوت. این اولین مهمونیه که داریم میریم باهم- تمومش کن محیاا! لحن عصبی و غیر دوستانش قلبم رو فشرده تر کرد.- تو تمومش کن امیر علی تا کی میخوای ادامه بدی.با حرص دنده رو عوض کرد- بهت گفته بودم پشیمون میشی گفته بودم بگو نه نگفتم?! خوش حالیم زود پرواز کرد و بغض راه نفس کشیدنمو می بست. چراگفتی ولی بی دلیل حداقل دلیلش - نزاشت ادامه بدم. گفتم بپـرسی جوابی نمیگیری میترسم از روزی که پشیمونی تو چشمهات داد بزنه!: صدام لرزید چی دیر میشه چرا باید پشیمون بشم.لب زد- گفتم نپـرس دیر زود بهش میرسی.-بربغض گفتم از من متنفری- صدای لرزونم نگاه بر اخمش رو کشید روی صورتم اما فقط برای چن ثانیه بعد هم مشت محکمش نشست روی فرمون!: نه محیا نه اون روز گفتم ن تو و نه هیچ کس دیگه یادته که! صاف نشستم و نگاهمو دوختم به رو به رو یادمه ولی انقدر بی دلیل منطق حرف زدی که من فقط به همین نتیجه میرسم.- دلیلت رو نگه دار واسه خودت فقط بدون اشتباه بزرگی کردی که محض فامیل بودن و احترام به نظره بزرگترها بله گفتی! اینجوری حرمت ها بیشتر میشکنه گفتم بگو نه گفتم.صداش با جمله اخر بالاتر رفت و من گیج شده فکر کردم من محض فامیل بودن بله نگفته بودم من فقط به یک چیز فکر میکردم اونم دله خودم که داشت از خوشحالی پـس میوفتاد..- اما من. ماشین خاموش کرد وپـرید وسط حرفم پـیاده شو رسیدیم.مهلت نداد حرفمو تموم کنم وسریع از ماشین پـیاده شد من هم به ناچار با کلی حرص خوردن پـیاده شدم. نور زرد چراغ ،کوچه قدیمی و کاهگلی رو کاملا روشن کرده بود. امیر علی زودتر از من جلوی در کوچیک کرمی رنگ وایستاد و با نگاه زیر افتاده.و دست های تو جیب شلوار خاکستری رنگش منتظر من بود مثله همیشه ساده پـوشیده بود ولی مرتب و من بی خیال از چند دقیقه قبل توی قلبم قربون صدقه اش رفتم. حالا که اشکال نداشت این بی پروایی قلبم! با قدم های کوتاه کنارش قرار گرفتم این کوچه قدیمی مثل همیشه عطر نم میداد همون عطری که موقع اومدن بارون همه جارو پر میکرد و حالا تو این محله های قدیمی این عطر یعنی نوید مهمون داشتن به خاطره آب پـاشی شدنه جلوی در خونه. با همه ی وجودم نفس عمیقی کشیدم! وحس کردم نگاه زیر چشمی امیر علی رو و دستش که روی زنگ قدیمی و زنگ بلبلی نشست! خونه ی عموی امیر علی رو دوست داشتم. زیاد اومده بودم اینجا برای عید دیدنی. و با مامان برای سفره های نذری فاطمه خانوم! یک بافت قدیمی داشت یک حیاط کوچیک که دور تادورش اتاق بود با در های جدا و چوبی که یکی میشد پذیرایی یکی هال یکی سرویس ها وبقیه هم اتاق خواب با یک آشپـزخونه نقلی که اونم از وسط حیاط در داشت و چه صفایی داشت این بحث های زنونه تو آشپـزخونه ای که اپن نبود درست مثله خونه ی عمه . البته فاصله های خونشونم فقط یک کوچه بود و تفاوت این دوخونه باغچه های پـر از گل عمه بود و باغچه پـر از سبزی فاطمه خانوم!!درخونه که باز شد بی اختیار لبخند نشست روی صورتم.. که فاکتور گرفتم از اخم پیشونی امیر علی صفا و صمیمت این خونه و افرادش دلم رو اروم میکرد!:احوال پـرسی عمو و زن عموی امیر علی به حوی بود که هیچ وقت توی این خونه احساس غریبی نکنم به خوصوص امشب که دلگرم کننده ترهم بود،