eitaa logo
سرو قامتان گمنام
77 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
658 ویدیو
28 فایل
ارتباط با ما : @defaae_moghaddas
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 انا لله و انا الیه راجعون 🔺 مرحومه حاجیه خانم ثریا زمانی نوری به فرزند شهیدش پیوست. @monument_tehran
🇮🇷 هفته دفاع مقدس یادآور خون‌های مقدسی است که در پای شجره طوبای انقلاب اسلامی ریخته شد. فرزندان جبهه و شهادت اطاعت را عبادت می‌بینند. وارثان دفاع مقدس عزت جهاد را با ذلت در خانه نشستن عوض نمی‌کنند. ایستادگی آنها نشستگان تاریخ را به قیام وا می‌دارد و این پیام بزرگ دفاع مقدس است. مقام معظم رهبری 🔺یاد و خاطره امام و شهدا و همچنین رزمندگان هشت سال دفاع مقدس گرامی باد. @monument_tehran
جناب آقای عباسی عزیز تشکر
shabhm372nu
🌹 خاطره ای تامل برانگیز از آزاده سرافراز شهید محمد خمامی ابتدای اسارت مرا را به استخبارات برده بودند تا تخلیه اطلاعاتی کنند در حالیکه زخمی و خونین بودم مرا به سلول انفردای ‌انداختند از صدای اذانی که در فضای بیرون از زندان پخش می‌شد متوجه شدم در شهری شیعه نشین هستم به حضرت موسی بن جعفر(ع) متوسل شده و گفتم از شما خدمت حضرت زهرا(س) شکایت می‌کنم، که ناگهان در حالتی شبیه خواب و بیداری دیدم در سلول باز شد سه آقای جلیل‌القدر وارد شدند در حالیکه که من صورت آنها را کامل نمی‌دیدم از وضعیت خود برای آنها گفتم و اینکه به خاطر خونی بودن لباس و بدنم نجس هستم و نمی‌توانم نماز بخوانم، اینکه کی آزاد می‌شوم و خانواده‌ام در چه وضعیتی هستند، آن بزرگواران فرمودند: وضعیت شما خوب می‌شود و در روز تولد من آزاد می‌شوید نگران خانواده خود هم نباشید آنها را به خدا بسپارید، بعد از این دیدم در را باز کردند زخم پای مرا بستند و شلنگ آب گرم دادند تا خودم را تطهر کنم که به دنبال آن آمدم سلول و نمازم را خواندم. بعدها در سالروز ولادت حضرت موسی بن جعفر(ع) آزاد شدم و یاد آن خوابی که در زندان دیده بودم افتادم. 🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
بصیر: ‏رسالت ما همان رسالتِ فرماندهان شهیدمان است ؛ خود را ندیدن .... "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷ﺷﻬﯿﺪﯼ ﮐﻪ 20 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﻘﺪﺵ ﻋﺎﺯﻡ ﺟﺒﻬﻪ ﺷﺪ🌷 🌿تقرﯾﺒﺎً 20 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺣﺪﻭﺩ 40 ﺭﻭﺯ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺩﺭ 11 ﺁﺑﺎﻥ 59 ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺍﺳﻤﯽ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺣﻠﻘﻪ 800 ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯾﻢ... مهدی 20 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺎﺯﻡ ﺟﺒﻬﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎﻣﺎﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﺮ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ. ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪﻣﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﺪ. ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﯿن... ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺁﻗﺎﻣﻬﺪﯼ ﻣﯿﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﺘوﻦ ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪ؟... ﻣﺎ ﺍﺳﻤﺎً 4 ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﺘﺶ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﻧﮑﺸﯿﺪ..ِ 🌿 ﻣﻬﺪﯼ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ‏«ﺭﻣﻀﺎﻥ ‏» ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﯿﭗ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻭﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. 🌿فقط ﯾﮏ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ .ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۴ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎﻣﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻼً ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﻨﯿﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺪﯾﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﮊﻭﮊﺕ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﻪﺍﺵ ﮔﻠﺪﻭﺯﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﻮﺩ؛ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ؛ ... ﺣﺘﯽ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺍﻭ ﺟﺮﺃﺕ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺰﻧﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﯽﺯﺩ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ . 🌿۵روز ﺑﻪ ﻋﯿﺪﻧﻮﺭﻭﺯ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ؛ ۲۵ ﺍﺳﻔﻨﺪ ﺳﺎﻝ ۱۳۶۳. ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺃﺕ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ,ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻥ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩﺍﻡ ﯾﺎ ﺧﯿﺮ؛ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻣﺜﻞداداشاش  ﺁﻗﺎیان ﺣﻤﯿﺪ و علی  آقا ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍرد... کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه . 💕شهید ، شاهد است
وقتی خبر شهادت_محمد قطعی شد پیراهن مشکی برای پدر آوردیم که بپوشد اما قبول نکرد ! پدر گفت : ما برای مرده ها مشکی می پوشیم اما برای شهید نه !!! پدر ادامه داد : یک موضوع دیگر هم این است که ما باید به دشمن ثابت کنیم ایستاده ایم و هیچ حرکتی نمی کنیم که آن ها خوشحال شوند . با این کار می خواستم تو دهنی محکمی به دشمنان بزنیم و به همشون بفهمونیم که ما از شهادت باکی نداریم . و در آخر پدر برای تشییع جنازه فرزندش پیراهن رنگی به تن کرد .
🌹🕊🌹🕊🌹 بعضي اوقات درباره رفتن به جبهه با بنده صحبت مي کرد مي گفت : مادر من ارزوي شهادت دارم و مي خواهم تا گناهانم زيادنشده شهيد شوم زيرا پايان زندگي مرگ است چه بهتر که با افتخار شهيد شوم . دانش آموز شهید " سهیل ادیبی " @Sedaye_Enghelab