May 11
May 11
خورشید بیدار شد،نیامدی
ماه خوابید،نیامدی
ابر بارید،نیامدی
برف آمد،نیامدی
گل ها پژمرده شد،نیامدی
نیامدی،نیامدی،نیامدی
دیدار به قیامت ای آنکه رفته ای از دست..
من همیشه دلم برای تو تنگ میشود،
اما غروب ها جای خالی ات بیشتر از هر زمانی احساس میشود..
ظاهرم چون بید مجنون است و باطن مثل سرو
از تواضع سر به زیر انداختم، خم نیستم!
" قمَرُالأحیآء "
با من حرف بزن ، بگو و تعریف کن ، از هوای بلندایِ کهشکان ها ، از آغوشِ اباعبدالله ، از شیرینیِ تحقّق وعدهٔ فمَن یَمُت یَرَنی ؛
با من حرف بزن ، بگو از آرزوهایی که از آنها گذشتی ، از انتظاری که چشم های مادرت را کم سو کرد و پینه های دست پدرت شد ، از پیکرِ بی جان و غرق در خون دوستانت ، از التماس های شبانه ات ؛
با من حرف بزن و به من یاد بده ، گذشتن را ، صبوری را ، رسیدن را و پرواز را . .
با من حرف بزن . .
«لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَةُ الزهراء»
«لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَةُ الزهراء»
«لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَةُ الزهراء»
دیده بودی مثل من آواره ات را یک نفر؟
ای مسلمان،این چه طرز بر خورد با آواره است؟!