زینب علیها السلام بیرون آمد و گفت:کاش آسمان بر زمین می آمد
آنگاه خطاب به عمرسعد گفتند:
ای عمر بن سعد! آیا اباعبداللَّه کشته می شود و تو او را نگاه می کنی؟
گویند حضرت زینب با اشاره و اصرار اباعبدالله از آنجا دور شد و به خیمه بازگشت...
شمر صدا زد: وای بر شما! منتظر چه هستید؟ او را بکشید
زُرعه بن شریک، ضربه ای زد و کفّ راست امام را جدا کرد سپس به شانه امام نیز ضربه زد.
امام هِی زمین می افتاد و بلند می شد.😭😭💔💔💔💔💔
در این حال سنان بن انس بر امام حمله کرد و نیزه ای بر امام زد و او را بر زمین انداخت و به خولی بن یزید گفت: سرش را جدا کن.
او سست شد و دستانش لرزید.
سنان گفت: دستانت بریده باد.
نصر بن خرشه ضبابی و به نقلی شمر بن ذی الجوشن که ابرص بود پا بر او زد و او را از پشت بر زمینش انداخت و محاسنش را گرفت
امام فرمود: تو همان سگ ابقع هستی که در خواب دیده بودم. شمر گفت: ای پسر فاطمه! مرا به سگان تشبیه می کنی؟
آن گاه با شمشیر بر گلوگاه حسین علیه السلام زد و گفت: «امروز تو را می کشم و با اطمینان و یقین می دانم و تردیدی ندارم که پدرت بهترین انسان ها بود».
از عمرو بن حسن نقل شده است که گفت با حسین علیه السلام در نهر کربلا بودیم که (قبل از شهادت) به شمر نگریست و فرمود: «اللَّه اکبر، خدا و رسولش راست گفته اند، چون پیامبر فرمود: گویا سگ ابقعی می بینم که در خون اهل بیت من غوطه ور است». عمر سعد از این سخن خشمگین شد و به مردی که طرف راستش بود گفت: پایین بیا و کار حسین را تمام کن.💔💔💔
روایت دیگر این است که شمر بن ذی الجوشن و سنان بن انس به طرف حسین آمدند و او در آخرین رمق هایش بود و از تشنگی زبانش را در دهان می چرخاند. شمر با پای خود بر سینه امام زد و گفت:
ای فرزند ابوتراب! مگر تو نمی گویی پدرت بر سر حوض پیامبر، دوستانش را سیراب می کند؟
صبر کن تا از دست او آب بنوشی. سپس به سنان گفت: سرش را از پشت ببر.
سنان گفت:
من این کار را نمی کنم چون جدّش محمدصلی الله علیه وآله طرف انتقام من خواهد شد
شمر از دست او عصبانی شد و خود بر سینه حسین نشست و محاسن امام را گرفت و خواست او را بکشد که حسین علیه السلام خندید و فرمود: آیا تو می خواهی مرا بکشی؟ نمی دانی من کیستم؟
گفت: به خوبی می شناسمت. مادرت فاطمه(س)
پدرت علی مرتضی(ع)
پدر بزرگت محمد مصطفی(ص)
و منتقم تو خدای بزرگ مرتبه است.
امام فرمود:
نکن یاابنذیالجوشن
برگرد و تو این کار را نکن
شمر گفت:
تو را می کشم و باکی ندارم.
امام فرمودند اگر کمی صبر کنی من از شدت جراحت جان میدهم💔
بیا و این کار را نکن
اما شمر بر تصمیم خود مصمم بود
و این کار ناشی از بغض و کینهاش نسبت به علیابنابیطالب بود که به حضرت فرمود "بُغضاً لِاَبیک"
آن گاه دوازده ضربه شمشمیر بر آن حضرت زد و سپس سر امام را از پشت جدا کرد.💔💔💔💔💔💔
روایت شده که در لباس امام بیش از ۱۱۰ جای تیر و شمشیر بود.
امام صادق علیه السلام فرموده است: در آن لباس، جای ۳۳ ضربت نیزه و ۳۴ ضربت شمشیر بود.
لباس آن حضرت را بحیر بن عمرو جَرَمی برداشت و زمین گیر شد. عمامه اش را جابر بن یزید ازدی برداشت و بر سر گذاشت و جذام گرفت. مالک بن نسر کندی زره او را برداشت و دیوانه شد.
اسب امام کاکل خود را به خون امام زد و از میان دشمن فرار کرده به سمت خیمه زنان آمد. شیهه کشید و سرش را به زمین مقابل خیمه می زد. چون خواهران و زنان و خانواده امام به اسب نگریستند و کسی را روی آن ندیدند صدا به ناله و زاری بلند کردند. ام کلثوم دست بر سر گذاشت و به ناله، صدای جدش پیامبر، علی و جعفر و حمزه و حسن علیهم السلام را زد و گفت: این حسین است که در بیابان کربلا افتاده، سرش از پشت جدا شده و عمامه و عبایش را برده اند. این سخنان را گفت و غش کرد.
بمیرمبرایآنلحظه ایکهزینبآمدبالایبلندی😭
دیدیکعدهدارند
باشمشیرحسینشرامیزنند،😭
یکعدهدارندبانیزهمیزنند ،😭
کماندارباتیرمیزند ،😭
آنهاییکهحربهایندارند
دامنهایشانراپرازسنگکردندبرعزیزفاطمهمیزنند😭
زینبدستهایشرارویسرگذاشتصدازد:
وامحمدا ، واعلیا، وااُماه ، واحسینا 😭
〖 @Daneshgar_ir 〗
🔸شهید خودش از
موسسان هیئت بود...📿
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی 🖤
#ما_ملت_امام_حسینیم 🖤
#محرم 🖤
〖 @Daneshgar_ir 〗