eitaa logo
ایده های جدید مربیان کودک
78.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
10.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
✨ مربیان خلاق، معلمان و مامان های با انگیزه و شاد اینستا: https://instagram.com/morabiyan_kodak?igshid =N مدیر: @Ganjipour کپی مطالب کانال در کانال های خصوصی با صلوات برای شادی روح پدرم♥️ تبلیغات : @tabligsg @Ganjipour
مشاهده در ایتا
دانلود
💎مانع خاک بازی کودکان نشوید 💎والدین نباید کودکان را از بازی با خاک، گل، آب و ماسه منع کنند، گفت: بخشی از تاثیر بازی‌ها کمک به رشد خلاقیت در کودکان است و در صورتی که والدین بتوانند محیطی را برای کودک فراهم کنند که از لوازمی که در اختیار دارد چیزی را خلق کند تاثیر زیادی در ایجاد خلاقیت و نوآوری وی خواهد داشت. 💎 اسباب بازی‌ها وسایلی هستند برای تقویت ارتباط کودک با محیط اطراف و بازی کردن کودکان با این وسایل نوعی ارتباط غیر کلامی است که کودک با اطرافیان و محیط برقراری می‌کند. http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 😭😭😭 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
کودک نمی تواند غذایش را به سرعت بزرگ ترها تمام كند. نمی تواند با سرعت بزرگ ترها در بازار راه برود و بدود و چون این ناتوانی غیرعمد، محلی برای سرزنش شدن اوست، دچار اضطراب می شود. « زود باش كار دارم»، «زود بگو باید برم»، «بدو دیرم شده» و...استرس را در جان كودك می نشاند. این وظیفه شماست كه زمان را طوری تنظیم كنید كه مجبور به عجله كردن نباشید. 🍀🍀🍀🍀 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
#فضاسازی رحلت پیامبر (ص)و شهادت امام حسن علیه السلام
امام حسن مجتبی(ع) زندگی نامه امام حسن(ع)در شب سه شنبه نیمه ی ماه رمضان و سه سال بعد از هجرت در شهر مدینه به دنیا آمد. حضرت علی(ع)و حضرت فاطمه(س)پدر و مادرش بودند. امام حسن(ع)اولین فرزند حضرت علی(ع)و نوهی رسول خدا(ص)بود.امام حسن(ع)فرزندی پاک و درستکار بود که پیامبر اسلام(ص) به او علاقهی بسیار داشت.امام حسن(ع)به همراه پدر بزرگوارش در جنگ ها شرکت میکرد. او با رفتار و اخلاق خوبی که داشت مردم را به دین اسلام دعوت میفرمود.بعد از آنکه حضرت علی(ع)به شهادت رسید، امام حسن(ع)به عنوان دومین امام و پیشوای مسلمانان رهبری و هدایت جامعه را به عهده گرفت.بعد از امام علی(ع)مردم با امام حسن(ع)بیعت کردند و با او همراه شدند.معاویه که در شام- سوریهی فعلی- حکومت میکرد، از دشمنان سرسخت اسلام بود و نمیگذاشت مسلمانان به خصوص شیعیان راحت زندگی کنند.کار به جایی رسید که او به دستورات و احکام اسلام عمل نمی کرد.در این هنگام امام حسن(ع)که در مدینه زندگی میکرد،بالای منبر رفت و از مردم خواست که آمادهی جهاد و مبارزه شوند تا با معاویه و همدستانش به پیکار بپردازند و آنها را سرکوب کنند . مردم نیز آمادهی نبرد با معاویه شدند.لحظاتی نگذشت که هزاران سرباز در لشکر امام حسن(ع)دور هم جمع شدند و منتظر دستور حضرت بودند.اما معاویه به زودی توانست با پرداخت پول زیاد و تهدید، سربازان آن حضرت را فریب دهد و آنها را از لشکر اسلام جدا سازد. آنگاه امام حسن(ع)برای حفظ دین اسلام و عده کمی از شیعیان که در لشکرش باقی مانده بود ، با معاویه صلح کرد. با این حال امام(ع)در برابر معاویه و کارهای خلاف او میایستاد و مقاومت میکرد.سرانجام به دستور معاویه در غذای امام حسن(ع)سم ریختند و آن حضرت در بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاه هجری در سن چهل و هفت سالگی به شهادت رسید. به دستور معاویه تابوت امام حسن(ع)را تیر باران کردند و نگذاشتند که آن حضرت را در کنار قبر پیامبر دفن کنند.سرانجام بدن مطهر امام حسن(ع)را در قبرستان بقیع در مدینه به خاک سپردند و تا کنون دشمنان اسلام اجازه ندادهاند تا مرقد و بارگاهی برای آن حضرت ساخته شود.
4_5773858010711458033.mp3
6.28M
🎧کبوترم هوایی شدم
علت بسیاری ازگوشه گیری هاوافسردگی های کودکان، اختلافات والدین آنان است. ترسِ ازجدایی والدین"حتی بعدازدعوای جزئی"اعتماد به نفس کودک را نابـود میکند. 🍀🍀🍀🍀🍀
🌞🌻🌞🌻🌞🌻🌞🌻🌞 نام داستان: روزی که خورشید خانوم قهر کرد: خورشید خانم تازه از خواب بیدار شده بود. موهای طلایی رنگ و پرنورش را شانه زد و به زمین نگاه کرد. بچه ها دست هایشان رابه هم گره کرده بودند و می چرخیدند. گل ها و درختان سرسبز، شبنم روی برگ هایشان را نوازش میکردند. پروانه ها خنده کنان دور گل ها پرواز می کردند و بالاخره همه و همه شاد و خوشحال بودند. خورشید خانم با نوک انگشتش پشت گنجشک کوچکی را قلقلک داد. اما گنجشک عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: وای ...چقدر امروز هوا گرم شده، فکرکنم بهتره بروم جایی که خورشید به هم نتابد. بعد هم پرواز کرد و در سایه درختی نشست. خورشید خانم خیلی دلش گرفت. او دلش میخواست مثل همه موجودات، شاد و دوست داشتنی باشد وهمه او را دوست داشته باشند. خورشید خانم با دلخوری انگشتش را روی سر قورباغه ای که کنار برکه نشسته بود کشید و گفت: سلام دوست من. قورباغه جستی در برکه زد و بعد از چند دقیقه سرش را بالا آورد و گفت: آخی ...چقدر خنک شدم. خیلی گرمم شده بود. اشک در چشم های خورشید خانم پیچید. با خودش گفت: مثل اینکه هیچ کس من را دوست ندارد. باهر کسی که می خواهم بازی کنم خودش را از من دور می کند. کسی از بودن من خوشحال نیست. آن شب خورشید خانم گریه کنان پشت کوه ها رفت و تصیم گرفت دیگر هیچ وقت از خانه اش بیرون نیاید. آن شب حیوان ها هر چقدر خوابیدند، صبح نشد. با اینکه ساعت ها بود که از خوابشان می گذشت اما هنوز هم شب بود و هوا روشن نمی شد. حیوان ها در تاریکی شب دنبال غذا رفتند اما چیزی برای شکار پیدا نکردند. بچه ها دیگر نتوانستند در دل شب دور هم جمع شوند و بازی کنند. گل های رنگارنگ و قشنگ که هر روز با سپیده صبح گلبرگ هایشان را باز می کردند دیگر نتوانستند گلبرگ ها یشان را باز کنند. خانم گنجشکه نمی توانست در آن تاریکی غذایی برای بچه هایش پیدا کند و جوجه هایش گرسنه مانده بودند. بالاخره بعد از چند روز عقاب بزرگ روی شاخه درخت بلوط نشست و گفت: همه گوش کنید. به نظر من خورشید خانم با همه ما قهر کرده او تصمیم گرفته دیگر از خانه اش بیرون نیاد. همه با تعجب به عقاب نگاه کردند و گفتند: خواهش می کنیم پیش خورشید خانم برو و ازش بخواه که یک بار دیگر برگرده. اگر او از خانه اش بیرون نیاید همه ما می میریم. عقاب به طرف کوه های بلند و دوردست پرواز کرد. چند روز در راه بود تا اینکه به پشت کوه ها که خانه خورشید خانم بود، رسید. خورشید خانم را دید که غمگین و ناراحت نشسته بود. عقاب فریاد زد: آهای ...خورشید خانم! نمی خواهی از خانه ات بیرون بیایی؟ خورشید خانم با صدای غمگینی گفت: نه ...وقتی هیچ کس از بودن من خوشحال نمی شود برای چی برگردم. عقاب روی قله کوه نشست و گفت: وقتی تو نباشی هیچ کسی نمی تواند زندگی کند. همه از گرسنگی و تاریکی می میرند. برگرد پیش ما تا یک بار دیگر شادی و زندگی شیرین را برای همه بیاوری. خورشید خانم گفت: یعنی الان که من نیستم شما دیگر شاد نیستید؟ شما از نبودن من ناراحتید؟ عقاب بال هایش را به هم زد و گفت: خب معلومه که همه ناراحتند. ما برای برگشتن تو لحظه شماری می کنیم. خورشید خانم لبخندی زد و آهسته از پشت کوه سرک کشید. آقا عقاب راست می گفت، چقدر دنیا عوض شده بود. هیچ کس و هیچ چیز سرجای خودش نبود. حالا دیگر خورشید خانم مطمئن بود که همه دوستش دارند و به او حتیاج دارند. آرام آرام از پشت کوه بیرون آمد و خودش را به وسط آسمان رساند. همه جا روشن و نورانی شد. حیوان ها از خوشحالی شروع به جست وخیز کردند، گلها باز شدند. درختها شاخه هایشان را بالا گرفتند. بچه ها با صدای بلند فریاد کشیدند: خورشید خانم دوست داریم.
👆👆👆
هدف تربیت این نیست که کودکی را تربیت کنیم که آرام باشد وازهمه دستور های والدین،اطاعت بی‌چون وچراکند بلکه هدف اینست که پدر ومادرهایاد بگیرند که رفتار مناسب را درکودک خود تقویت کنند 🍀🍀🍀🍀🍀
#بازی_تمرکزی این وسیله ساده را با پارچه نمدی درست کنید این بازی به دقت و تمرکز کودک و تطابق چشم و دست او کمک میکند ╔
نكات اجتماعي و اخلاقي به كتابهاي ديگران بدون اجازه دست نزنيم، اگر كسي به ما كتاب امانت داد به موقع كتاب را به او گردانيم، به كتابخانه برويم و از كتابهاي مخصوص كودكان استفاده كنيم، اگر پدر و مادر يا هر كس ديگر كتابي به ما هديه داداز او تشكر كنيم و مواظب كتاب باشيم، هر كتابي را ورق مي زنيم آن را مجدداً سر جاي خود بگذاريم، كتابهايمان را زير دست و پا نيندازيم، آنها را خط خطي و پاره نكنيم، به كساني كه براي ما كتاب مي نويسند و آن را چاپ مي كنند احترام بگذاريم.
زبان آموزي كتاب- نويسنده- جلد- صفحه- قصه- داستان- نقاشي- كاغذ- رنگ- چاپ- چاپخانه- خواندن-ورق زدن مفاهيم علوم و رياضي شمارش كتابها- به ترتيب قرار دادن كتابها در قفسه- تقسيم بندي كتابها بر اساس اندازه- آموزش مفهوم كمتر و بيشتر- علوم كار چاپ اطلاعات قرآني: كوچكترين سوره قرآن( كوثر) http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته بازم کتاب قصه کنار من نشسته عجب کتاب نازی! عجب کتاب نابی! بابام برام خریده به به چه انتخابی وا می کنم با شادی صفحه اولش را مثل نویسنده ها اول میگم بسم الله http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
مربوط به واحد کتاب و کتابخوانی. يه خط مشخص می کنید وکتابو تو سر بچه قرار می دهید تا به خط پايان برسه بدون اینکه کتاب از سرش بیفته هدف:تمرکز،راه رفتن،حمل صحیح اشیا http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
پرتاب کردن در این وضعیت منجربه کسب پیشرفته تر می شود http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
✍ نام بازی: زور آزمایی بوسیله فوت کردن هدف بازی: تقویت عضلانی بدن وتمرکز اعصاب تعداد بازیکنان: دونفر _ دونفر وسایل لازم برای بازی: مسیر صاف مثل زمین، دو عدد توپ کوچک، دوعدد نی، گچ شرح و نحوه‌ی بازی: می توانید بر روی زمین با گچ جاده مسیری درست کنید تا کودک با فوت کردن در نی توپ را به جلو براند. کار سختی است که کودک بتواند توپ را درمسیر حفظ کند. قوانین این بازی را خودتان تعیین کنید مثلا هر بار خارج شدن توپ از مسیر امتیاز منفی دارد یا زودتر به پایان رساندن مسیر امتیازی مثبت داشته باشد. 🌀ویژه گروه پیش دبستان و پایه اول 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
💕💕 فرزندتان را مجبور به خوردن هيچ چيز جز دارو نکنید . ◻️ از زماني كه كودك توانايي خوردن با دست را دارد (حدود ده ماهگي) بايد به او اجازه داد خودش غذا بخورد. ⬜️ بيشتر كودكان بد غذا اگر رها شوند بعد از دو هفته به غذا خوردن علاقمند می شوند . هرگز فرزندتان را وادار به غذا خوردن نکنید . http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
سلام . صبح جمعه تون بخیر و سلااامتی 🌺🌺 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
امام زمان دوست دارم🌼🌹 من نو گل باغ توام🌼🌹 چه روز خوبی من دارم🌼🌹 منتظر یه عیدی ام🌼🌹 با اینکه سن من کمه🌼🌹 بودنِ تو حس می کنم🌼🌹 از بچگیم تا به حالا🌼🌹 یه عمره که منتظرم🌼🌹 مهدی جونم دوست دارم🌼🌹 🌼🌹🌼🌹🍀🍀 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
1_33695236.mp3
4.34M
آهنگ زیبای محبوبترین 🎤 با صدای پویا بیاتی 💠تقدیم به دوستداران امام زمان عج http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
کودکانی که رژیم غذایی سالمی را درسنين پایین دنبال می كنند, از و ذکاوت بیشتری-هرچند اندک-درمقایسه با هم سن و سالان خود برخوردارند که رژیم غذایی سرشار از چربی و قند دارند. 🌺💖🌺💖🌺💖 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
ویژه امامت امام زمان پشت ساقه یه دونه نی میچسپونیم که ثابت بمونه 🌺🌹🍀🌺🌹🍀🌺🌹🍀 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
قصه « کتاب های شلخته » 🌺 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. امروز چند تا کتاب جدید به کتابخانه آوردند تا در قفسه های مخصوص خودشان قرار دهند. اما مثل اینکه این کتابها هنوز کتابخانه ندیده بودند. چه کارهایی می کردند. بلند بلند می خندیدند. همدیگر را هل می دادند. حوصله نداشتند سر جایشان منظم قرار بگیرند. یک دفعه توی قفسه ها دراز می کشیدند و... 📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚 خلاصه حسابی آبروریزی درآورده بودند. اعضای کتابخانه از کار این کتابها تعجب کرده بودند. ولی چون همه با ادب و با حوصله بودند چیزی نمی گفتند و فقط چپ چپ به کتابها نگاه می کردند. منتظر بودند تا ببینند مسئول کتابخانه خودش چکار می کند. مسئول کتابخانه یکی دوبار به کتابهای بی نظم تازه وارد تذکر داد که اینجا کتابخانه است نه پارک! اینجا باید سکوت را رعایت کنید و سرجایتان منظم قرار بگیرید تا کسی بیاید و یکی از شما را انتخاب کند و بخواند. کتابها با تعجب گفتند " بخواند!" مسئول گفت: "بله بخواند." کتابها همه با هم بلند بلند شروع به خندیدن کردند و گفتند مگر کسی پیدا می شود که بخواهد مطالب ما را بخواند! مسئول کتابخانه اخم کرد و سر جایش نشست. 📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚 صحبت کردن کتابها آرامتر شد، ولی هنوز هم همدیگر را هل می دادند و هر کدام سعی می کرد چند برابر خودش جا بگیرد. کتابهای مودب و منظم قبلی، از دست کتابهای جدید شلخته ،خسته و عصبانی شده بودند و زیر لب غر می زدند تا اینکه یکی از کتابها که از بقیه قدیمی تر بود، از کتابهای جدید پرسید: "ببخشید می تونم بپرسم شما قبلا کجا زندگی می کردید؟" کتابهای شلخته نگاهی به هم کردند و گفتند :"لای اسباب بازی های ستاره خانم." کتاب قدیمی گفت: "لای اسباب بازی ها ! اما کتاب باید توی کتابخانه باشد تا سالم و تمیز بماند. " یکی از کتابهای شلخته گفت: "مگه نمی بینی بیشتر کاغذهای ما مچاله شده، جلدمون خراب شده، چند تا از کاغذهامون پاره شده...." کتاب قدیمی با دلسوزی سرش را تکان داد و گفت" "حالا فهمیدم چرا انقدر همدیگر رو هل می دهید یا چرا نمی تونید سرجاتون بایستید. وقتی یک کتاب آسیب می بیینه شکلش زشت می شه و دیگه نمی تونه درست لای کتابها قرار بگیره." 📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚 کتابها وقتی این حرفها را شنیدند دلشان برای کتابهای تازه وارد سوخت و دیگر غر نزدند و ساکت شدند. کتاب قدیمی دوباره گفت: "حالا خدا را شکر الان توی کتابخانه هستید و دیگر زیر دست و پا و لای اسباب بازی های بچه ها نیستید. اینجا کم کم شکلتان هم زیبا می شود و کاغذهای مچاله شده تان صاف می شود. بعد خودتان می فهمید که چقدر زندگی در کتابخانه کیف دارد. تازه از همه مهمتر، اینجا بچه ها شما را بر می دارند و قصه های قشنگتان را می خوانند." این حرف ها انقدر روی کتاب های شلخته تاثیر گذاشته بود که می خواستند گریه کنند. آخر آرزوی هر کتابی این است که کسی آن را بخواند. هنوز حرف های کتاب قدیمی تمام نشده بود که یکی از بچه ها سراغ کتاب های شلخته آمد و سه تا از کتاب ها را برداشت تا با دوست هایش بخواند 📙📘📗📕📒📙📘📗📕📒📙📘📗 http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d