(( چراغ راهنما ))
چراغ راهنمایی ام قشنگم
سبزو زرد و قرمزم سه رنگم
قرمز من یعنی نرو ایست ایست ایست
یعنی حالا نوبت تو نیست نیست نیست
وقتی زردم برو اما یواش
برو ولی مواظب خودت باش
سبزی من یعنی خطر بی خطر
رد بشو از خط کشی بی درد سر
من سر هر چهار راهی رئیسم
همکار خوب آقای پلیسم
#بچه_های_شلوغ_کلاس_را_بنشانيد.
هر معلمي در طول مدت تدريس خود مطمئناً با دانش آموزاني روبرو مي شود که بيش از حد شلوغ مي کنند و حتي گاهي از آنها بي ادبي نيز سر مي زند. براي مقابله با اينگونه بچه مدرسه اي ها مي توان چند راهكار در پيش گرفت.
1️⃣ نخستين نکته اي که بايد به خاطر بسپاريد، اين است که رئيس کلاس شما (معلم) هستيد!
خودباوري اهميت ويژه اي در موفقيت شما دارد. در صورتي که خودتان را به معناي واقعي کلمه باور نداشته باشيد، نبايد از شاگردان خود انتظار چنداني داشته باشيد. اين تفکر که شما رهبر کلاس هستيد بايد ذهن شما را اشباع کرده باشد.
اگر هرگونه ضعفي را از خود نشان دهيد که کنترل کامل کلاس را در دست نداريد، بچه ها آن را حس کرده و از ضعف هاي شما سوء استفاده خواهند کرد. شما بايد در ذهن شاگردان اين ديدگاه را نسبت به خود ايجاد کنيد که اين معلم بي نظمي و سرکشي را تحمل نمي کند. بعضاً در کلاس هاي درس دانش آموزاني پيدا مي شوند که به اصطلاح يک باند را تشکيل مي دهند و اگر متوجه ناتواني شما در مديريت کلاس بشوند بدون توجه به کلاس و تهديدهايي که مي تواند متوجه آنها باشد آزادانه صحبت مي کنند و در کلاس اغتشاش ايجاد مي کنند.
💕💕
اگر دایما از شما بپرسند:
"خوب درس خوندی؛ همه نکات را بلدی؛ درس ها را مرور کردی؛ فکر می کنی سوال ها و تست ها را خوب جواب می دی و.."
چه حسی به شما دست می دهد؟ مضطرب و کلافه نمی شوید؟!
والدین_وسواسی با این پرسش های مکرر باعث آزار فرزندشان می شوند.
تذکرهای بی امان والدین٬ یکی از عوامل اضطراب آور است.
💠 بازی های قرآنی
نام بازی ۳:آیه های نورانی
شرح بازی: مربی هر یک از کودکان کلاس را به نام یکی از آیه های سوره مورد نظر نام گذاری می کند. مثلا حسام آیه یک سوره تکاثر,حامد آیه دوم سوره تکاثر,حسین آیه سوم سوره تکاثر و...
سپس اسم کودک را میگوید (حسام),آن کودک به سمت مربی آمده وآیه اول سوره را میخواند سپس نام کودک دیگر را میگوید او نیز باید به سرعت در کنار حسام قرار بگیرد و آیه دوم آن سوره را بخواند و...
هنگامی که آیات سوره تکمیل شد مربی از کودکان میخواهد که بار دیگر همه با هم,یکصدا سوره را به طور کامل بخوانند.
************************
نام بازی ۴:گل و قرآن
وسایل لازم:تعدادی گل تهیه شده از فوم یا کاغذ رنگی
شرح بازی:مربی نام گلی را برای هر یک از بچه ها انتخاب میکند.و سپس متناسب با آن گل یک شاخه از گلهایی را که از قبل تهیه کرده در اختیار آنان قرار میدهد و علاوه بر نام گل,نام یکی از سوره هارا هم به هریک اختصاص میدهد.
مثلا:زهرا,گل لاله سوره ی نصر(مربی یک شاخه گل لاله هم به زهرا میدهد)
مریم,گل سرخ سوره همزه(مربی یک شاخه گل سرخ هم به مریم میدهد)
فاطمه, گل یاس سوره کوثر(مربی یک شاخه گل یاس هم به فاطمه میدهد)
آنگاه مربی نام گلی را میگوید مثلا (یاس) آن وقت کودکی گل یاس دست اوست از جا بلند میشود و سوره اش را میخواند,سپس مربی نام گل دیگری را میگوید و بازی ادامه می یابد.
*********************
بچه ها با هم دعوا می کنند. به همین سادگی. این رفتار کاملاً عادی است.
بچه ها ممکن است به احمقانه ترین دلایلی که واقعاً غیرمنطقی به نظر می رسند با هم دعوا کنند—دلایلی که ممکن است حتی برای والدین خنده دار باشد—اما به نظر بچه ها دلایل خوبی برای دوست شدن یا دعوا کردن با همدیگر است.
دعوا ، کودکان را برای آینده آماده می کند. اگر دعوا یا بحث میان کودکان، کلامی بود، بهتر است والدین و بزرگ ترها دخالت نکنند.
البته این توصیه باید با این احتیاط همراه باشد که در دعوای آنها با هیچ آسیبی (جسمی، احساسی یا فکری) همراه نباشد.
💕💕💕💕💕
شیرین شیرین شیرینه
نماز خوندن شیرینه
نماز ستون دینه
معراج مؤمنینه
همه با هم بخونیم
جماعتش شیرینه
http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
یک کار بهترینه
نماز ستون دینه
مانع کار زشته
تو کتابها نوشته
نماز کلید بهشت
به لوح سینه نوشت
تشکری از خداست
نماز ما تا بپاست
بیایید بخونیم نماز
در بهشت بازِ باز
بدونه خوب می مونه
هر کس نماز بخونه
http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
♦️اگر کودکی کار نادرستی انجام داد، دلیل نادرستی آن کار را برایش توضیح دهید نه اینکه بگویید.(تو را دوست ندارم) و با این گفته در او ایجاد ناامنی و اضطراب میکنید.
🐝🐥🐝🐥🐝🐥
http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_با_رنگها
#کلیپ
#ایده_آموزش
دیدن دنیا از پشت طلقهایرنگی برای کودکان بسیار جالب است
میتوانید طلق رنگی را داخل قاب قرار دهید وکودک از پشت آنها و یا با قرار دادن دو رنگ رویهم هم ترکیب رنگ را مشاهده کند هم اطرافش را مشاهده کند .
وقتی مادر درخانه مظلوم نمایی می کند وشخصیت ضعیفی دارد، دختر را از جنسیت خودش بیزارمیکند
دختر باخودمی گوید، اگر قراره که من مثل مادرم بشوم پس بهتره نشوم.
#لالایی
لالا لالایی، فرزند زیبا
قهرمان من، انسان فردا
شب شد دوباره، ماه مهربون
داره میتابه، از تو آسمون
چشماتو ببند، همراه رویا
اسب چوبیت، اسب سُم طلا
یه شب از شبا، موقع بهار
رو یال یه اسب، تو میشی سوار
میری آسمون، مثل پرنده
میچرخی هر جا، با شور و خنده
میپَری هر جا، با چوب صندل
از روی برکه، از روی جنگل
ابرک سیاه، روی نور ماه
ماه مهربون، ماه بیگناه
دسته دسته نور، گل و ستاره
ابر رو از رو ماه، کنار میذاره
آسمون و دشت، پُر میشه از نور
صدای خورشید، میاد از اون دور
لالا لالایی، فرزند زیبا
قهرمان من، انسان فردا
@morabikodak5159
#داستان_میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
از دوردست های مکه صداهایی می آمد .
شب کم کم می رفت و سپیده سر میزد .
جمعه بود .
باد خنکی توی خانه ها بازی می کرد .
در یکی از خانه ها مادری بی تاب بود . مادری از درد عرق می ریخت .
پیش از آفتاب بچه به دنیا آمد . مادر که بچه اش را دید خندید . نوزاد مثل فصل بهار خواستنی بود . زیبا بود . پوستش سرخ و سفید بود . مژه هایش بلند بود . آنقدر پر بود که یکپارچه به نظر می رسید . چثه اش متوسط بود . دست و بازوهایش گوشتالو . کف دستش پهن و پنجه هایش بلند .
مادر دستی به صورت نوزاد کشید . چشم پدر بزرگ که به نوزاد افتاد او را روی دو دستش گرفت . با سپاس از خدا برایش دعا کرد . بعد به کعبه رفت . نوزاد را به سینه اش چسبانده بود . دوباره خدا را سپاس گفت . آن وقت برای سلامتی فرزند یادگار از دست رفته اش عبدالله دعا کرد . لب و دست پدربزرگ می لرزید . خیلی خوشحال بد . انگار مرگ پسرش عبدالله پیرش کرده بود . اما حالا امید تازه ای داشت .
پدربزرگ همیشه نگران بچه ای بود که آمنه در راه داشت . اما حالا آرام شده بود . شادی با نوزاد به خانه ی آن ها آمده بود .
روز هفتم تولد نوزاد پدربزرگ اسم نوزاد را محمد گذاشت . استفاده از این اسم میان اعراب رسم نبود . کمی عجیب به نظر می آمد . بابابزرگ در برابر تعجب آن ها می گفت : آرزو دارم این فرزند پیش خدا و در نظر مردم پسندیده باشد و ستایش شود .
از طرف دیگر مادر پسرش را احمد صدا می زد . احمد یعنی کسی که خدا را بیشتر ستایش می کند .
آن روز پدر بزرگ چند شتر قربانی کرد و به همه بی چیزها و بینوایان غذا داد .
آن شب همه ی مردم مکه مهمان پدربزرگ بودند . آن ها با شادی و سرور به خواب خوش رفتند . همیچ کس نمی دانست که این نوزاد همان کسی است که حضرت ابراهیم برای آمدنش دعا کرده است . حضرت موسی از او خبر داده است .داوود پیامبر در آوازهایش نام او را زمزمه کرده است و حضرت مسیح مژده ی آمدنش را داده بود.
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)