#شعر_کودکانه 👧👦
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌷 #آشنایی با نعمت های خداوند
🌷 #آموزش ستایش و شکرگزاری به کودکان
💕خالق💕
کودکم من، کودکم من
🌷کودکی پاکیزه هستم
من خدا را می پرستم
🌷داده چشم و داده ابرو
آفریده خوب و نیکو
🌷داده صورت، داده این مو
تا شوم من بنده او
🌷داده او این عقل و هوشم
در ره او تا بکوشم
🌷داده او این دست و پایم
تا که من او را ستایم
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌹🌹🐝🐝
یه دل دارم حیدریه⚽
عاشقه مولا علیه ⚽
من این دل ونداشتم ⚽
از تو بهشت برداشتم⚽
خدا بهم عیدی داد. ⚽
عشق مولا علی داد. ⚽
علی وجود و هستیه ⚽
دشمن ظلمو پستیه. ⚽
علی ندای بینواس⚽⚽
علی تجلی خداس ⚽⚽
علی قرآن ناطقه ⚽⚽
جد امام صادقه ⚽⚽
علی که شمشیر خداس ⚽
دست علی همراه ماس. ⚽
رو دلامون نوشته ⚽⚽
مولا علیو عشقه⚽⚽⚽
🌹فرزندان آئینه رفتار والدین🌹
#بد_زبانی
✳️الگوی خوبی باشید
اگر دوست ندارید فرزندتان با فریاد حرف بزند
🔺خودتان هم نباید در برابر او و دیگران، چنین رفتاری داشته باشید.
✳️ به جای اینکه هر بار وقتی کسی چیزی به فرزندتان می دهد به او بگویید:
«یادت رفت تشکر کنی»،
🔺خودتان الگوی این رفتار پسندیده برای بچه باشید.
❇️وقتی کار کوچکی برایتان انجام می دهد از او تشکر کنید
یا اگر می خواهید دختر
یا پسر کوچولو استفاده از کلمه جادویی لطفا را یاد بگیرد،
🔺خودتان آنقدر این کلمه را در صحبت با کودک و البته دیگران به کار ببرید تا ملکه ذهن او شود.
خواص گوجه فرنگی برای کودکان
#تغذیه_کودک
🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅
گوجه فرنگی 🍅🍅اشتها آور است .
سبب تقویت استخوان های کودک شده واز پوکی استخوان پیشگیری میکند.
حاوی ویتامین 🅰 بوده که سبب افزایش رشد قدی کودک می شود . شکل خام گوجه فرنگی از یک سالگی برای کودکان قابل مصرف است .
🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅🍅
#قصه_گویی
#قصه_کودکانه
🐻🍯قصه ی تپل و مپل🍯🐻
خانم و آقای خرس یک دختر و یک پسر داشتند.اسم دخترشان تپل بود و اسم پسرشان مپل.خانم خرسه هر روز خانه را تمیز می کرد،غذا می پخت و لباس می شست.گاهی هم برای خرید به بازار می رفت.آقا خرسه هم به او کمک می کرد اما او بیشتر وقت ها برای آوردن عسل به کوهستان می رفت و گاهی چند روز به خانه نمی آمد.
هروقت می خواست برای آوردن عسل برود،تپل و مپل را صدا می زد و می گفت:«بچه های گلم ، من دارم می روم سرِ کار.شما مواظب مادرتان باشید.در کارهای خانه کمکش کنید و نگذارید زیاد خسته شود.» تپل و مپل می گفتند:«چشم پدرجان.» ولی همین که آقاخرسه می رفت،آن ها هم مشغول بازی می شدند و قولی را که به پدرشان داده بودند، فراموش می کردند.خانم خرسه هم تمام کارهای خانه را به تنهایی انجام می داد.تپل و مپل هم فقط با هم بازی می کردند و از غذاهای خوشمزه ای که مادرشان می پخت می خوردند و می خوابیدند و هیچ کمکی به او نمی کردند.
یک روز وقتی آقاخرسه می خواست به کوه برود گفت که این بار سفرش کمی طول می کشد و او تا چهار روز دیگر به خانه برنمی گردد.او بازهم به تپل و مپل سفارش کرد که مواظب مادرشان باشند و بعد هم خداحافظی کرد و کوزه ی خالی را برداشت تا برود و عسل بیاورد.
تپل و مپل مثل همیشه از خانه بیرون رفتند و مشغول بازی شدند.ظهر که برای خوردن ناهار به خانه برگشتند دیدند که مادرشان بیمار شده و توی رختخواب خوابیده و آه و ناله می کند.ازناهار هم خبری نبود.تپل گفت:«وای چه بدشد!مامان مریض شده.حالا چه کار باید بکنیم؟»
مپل گفت:« من می روم و دکتر را می آورم.تو هم برای مامان سوپ درست کن.»
مپل رفت دنبال دکتر پلنگ که برای تمام دردها داروی گیاهی داشت.تپل هم رفت و سبزی و هویج و شلغم خرید و چون تا آن روز سبزی پاک نکرده بود، با زحمت سبزی ها را پاک کرد و شست و هویج و شلغم ها را هم خرد کرد و توی قابلمه ریخت و روی اجاق گذاشت. چندبار نزدیک بود دست های کوچکش را با آتش اجاق بسوزاند اما او به خاطر مادرش خیلی احتیاط می کرد و چیزی نمی گفت.
دکتر پلنگ و مپل هم آمدند.دکتر پلنگ خانم خرسه را معاینه کرد و گفت:«بچه ها، مادرتان زیاد کارکرده و خسته و بیمار شده است..بگذارید دو سه روزی توی رختخواب بماند و استراحت کند.به او غذاهای مقوی بدهید.او احتیاج به دارو ندارد.»
دکتر پلنگ رفت.خانم خرسه از سوپی که تپل پخته بود خورد و گفت:«به به!چه سوپ خوشمزه ای!دخترم دیگر بزرگ شده و میداند چطوری سوپ بپزد.پسرم هم می داند که وقتی مامانش مریضه،باید برایش دکتر بیاورد.آفرین به شما دوتا بچه ی تپل و مپل خودم!»
خانم خرسه سه روز تمام در رختخواب خوابید و استراحت کرد.تپل و مپل هم تمام کارهای او را با هم انجام می دادند.غذا می پختند،جارو می کردند،ظرف و لباس می شستند.خرید می کردند و به گلهای باغچه آب می دادند.وقتی هم کاری نداشتند، آرام و بی سرو صدا با هم بازی می کردند.
صبح روز چهارم آقاخرسه با یک کوزه ی بزرگ عسل از راه رسید.خانم خرسه ازرختخواب بیرون آمد.به آقاخرسه سلام کرد و گفت:«نمی دانی در این چندروزی که نبودی،تپل و مپل چقدر بزرگ شده اند!»
آقاخرسه کوزه ی عسل را در گوشه ای گذاشت و پرسید:«چطور؟مگر چه اتفاقی افتاده؟» خانم خرسه برای او همه چیز را تعریف کرد.
آقاخرسه به سراغ تپل و مپل که توی حیاط به گل ها آب می دادند رفت و آنها را بوسید و گفت:«بچه ها،مادرتان گفت که شما چقدر زحمت کشیدید و از او مراقبت کردید تا حالش خوب شد.آفرین به شما بچه های گلم.من برای شما یک جایزه دارم.»
تپل و مپل با خوشحالی پرسیدند:« چه جایزه ای پدرجان؟»آقاخرسه جواب داد:«دفعه ی بعد که خواستم به کوه بروم شما را هم با خودم می برم تا یادبگیرید که چطور عسل جمع کنید.»
تپل و مپل خیلی خوشحال شدند،آنها از آقا خرسه تشکرکردند و رفتند تا کمی بازی کنند .
🐻
🍯🐻
🐻🍯
مهارت پرتاب کردن
پرتاب کردن یکی از مهارتهایی است که کودکان از دوسالگی باید شروع به کسب ان بکنند
اهداف :
هماهنگی چشم ودست
افزایش ادراک بینایی
تقویت عضلات بزرگ
بالا رفتن دقت وتمرکز
وتا سنین بالاتر هم انجام ان با پیچیدگی بیشتر امکان پذیر ولذت بخش است
پرتاب درون هدف برای تمامی گروه سنی از دو سال تا شش سال مناسب و فعالیتی لذت بخش است فقط باید توجه داشت که هر چقدر که سن کودک بیشتر ومهارت او پیشرفت میکند باید فاصله کودک را از هدف بیشتر کنیم.
ابتدا تمرینات انداختن توپ با دوست بعد بصورت تک دستی
در این تمرین نیازمند توجه بینایی هم برای تشخیص همرنگی هم فاصله پرتاب مهم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای عید غدیر آماده باشید😍
علی علیه السلام ، جانشین پیامبر
امروز، روز عید غدیره. روزی که دو دست خدایی تو دست هم قرار گرفتند. دو دست سبز و مهربون. دستای دو نفر که بهترین مردای روی زمین بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام روبالا برد و به همه گفت که بعد از من، علی علیه السلام رهبر همه مسلمون هاست. پیامبر اون روز با صدای بلند فریاد زد: «هر کس منو رهبر خودش می دونه، از این به بعد، علی هم رهبر اونه». پیامبرکه علی علیه السلام ر خیلی دوست داشت، برای دوستان علی علیه السلام هم دعا کرد و گفت: «ای خدای بزرگ! هر کسی علی رو دوست داره، تو هم با او دوست باش و هر کس با علی دشمنِ، تو هم با او دشمن باش». حالا دو تا رهبر، یعنی پیامبر و علی کنار هم ایستاده بودند. بچه ها! منظور پیامبر این بود که من با علی علیه السلام هستم و علی علیه السلام هم با منه. هر کس می خواد با من دوست باشه. باید با علی علیه السلام هم دوست باشه. پیامبر ما می خواست به مردم بگه ما رو تا حرفمون یکیه، فکرمون یک چیزه و رفتارمون یکیه وهر کاری که علی علیه السلام انجام می ده، من هم که پیامبر هستم، اون رو قبول دارم و می پسندم.
#عید_سعید_غدیر_خم
💖💖💖💖💖💖
امام دهم ما
راهنمای خوبیها
آقا امام هادی
باشد رهبر دلها
نور هدایت او
روشن کند دنیا را
#ولادت_امام_هادی_علیه_السلام
#لالایی
لالایی کن بخواب خوابت قشنگه
گل مهتاب شبات هزار تا رنگه
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه
یه وقت پا نزاری تو شهر غصه
لالایی کن مامان چشماش بیداره
مثل هر شب لولو پشت دیواره
دیگه بادکنک تو نخ نداره
نمی رسه به ابر پاره پاره
امام هادی(ع) : " هرکس بذر خوبی بکارد، شادمانی درو می کند."
🌺💐🌹🌺🌹🌺🌼🌹
زندگینامه امام هادی ع
امام هادی(ع) در پانزدهم ذیحجه سال دویست و دوازده هجری در اطراف مدینه به دنیا آمد.پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادر گرامیش سمانه نام داشت.امام هادی (ع) بعد از شهادت پدر مهربانش در هشت سالگی به امامت رسید.آن حضرت از تمام انسانها برتر بود و در علم و تقوا هیچکس شبیه او نبود.امام هادی (ع) در عصر حاکمان ستمکاری زندگی میکرد که به خاندان رسالت هیچگونه محبتی نداشتند.آنها به طور شبانه روز رفتارهای امام هادی (ع) را زیر نظر داشتندو هر قدر که میتوانستند ایشان را مورد آزار و اذیت قرار میدادند.اما نور هدایت خاموش نمی شد و مردم روز به روز به اهل بیت رسول خدا علاقمند تر میشدند. حاکمان زورگو جاسوسان زیادی را در اطراف شهد و داخل مردم می فرستادند تا مراقب اوضاع جامعه باشند و حوادث و وقایع شیعیان را به دربار شاهان گزارش کنند.با تمام شرایط سخت و دلهره آور آن زمان ، حضرت هادی (ع) لحظه ای از هدایت و راهنمایی انسانهای زمان خود غافل نبود و به وظایف امامت و رهبری خود عمل مینمود و فشار حاکمان زورگو ، چیزی از بزرگواری ایشان کم نمی کرد. خداوند حامی دین اسلالم بود و در سخت ترین شرایط امامان دین را یاری میکرد.در زمان حکومت معتز عباسی شرایط زندگی بر امام هادی(ع) بسیار سختتر شد.گزارش های دروغ جاسوسان ، بدگوییهای فراوان از آن حضرت،و علاقه شیعیان به امام روز به روز باعث خشم و کینه بیشتر معتز میشد. سر انجام پس از سی و سه سال امامت حضرت هادی(ع)،معتز تصمیم گرفت تا آن بزرگوار را به شهادت برساند. آنگاه به دستور او دهمین پیشوار شیعیان را مسموم کردند و امام در سال دویست و پنجاه و چهار هجری و در چهل و یک سالگی، مظلومانه به شهادت رسید. هم اکنون حرم مطهرش در شهر(سامرا)زیارتگاه شیعیان است.
منبع: کتاب زندگانی ۱۴معصوم (مجموعه حرم) جلد دوم کاری از آقای مهدی وحیدی صدر
#ولادت_امام_هادی_علیه_السلام
#نکاتی_در_مورد_بازی_های_کودکانه
☝️مهم است بدانیم حداقل زمان بازی با کودک دو ساعت است . در غیر این صورت کودک ارضا نشده و این نیاز در وی به صورت عقده باقی می ماند .
پس اگر والدینی کودکشان را به پارک یا محلی برای بازی و تفریح بردند ، تا قبل از این زمان او را محروم نکنند .
#بازی_خانه_سازی
☣کودک را صاحب اختیار بار می آورد و به او می آموزد که باید ساخت !
#بازی_ترکاندن_بادکنک
☣برای رفع عقده ها و رهایی از خجالتی بودن مفید است .
به کودک می فهماند که بزرگترین چیزها ( مشکلات ) هم به دستان تو می ترکد ! می فهماند که عقده هایت را بترکان .
(البته اگر کودک از صدای ترکاندن بادکنک نترسد)
#خمیر_بازی
☣منعطف بودن را به طور غیر مستقیم به او می آموزد و به او می فهماند لج باز نباش و گاهی هم تو تغییر کن .
#تلفن_بازی
☣بازی که در آن والدین با استفاده از دو عدد گوشی تلفن با کودکشان تلفنی صحبت می کنند ، این بازی بهترین وسیله برای ارتباطی کردن و آموختن روابط عمومی و رفع خجالتی بودن است