در زندگی هر کدام از ما چیزهایی هست
حتی اندک و کوچک که دیگران ندارند
یا حواسشان نیست
بیا برای همان اندک ها
بخاطر همان کوچک ها
لبخند بزنیم و شکر گزار باشیم ...
🌺💖🌺💖🌺💖🌺💖
@morabikodak5159
🌹فرزندان آئینه رفتار والدین🌹
✔️ کودک باید انقدر از پدرومادر خوبی ومحبت دیده باشد که اخم کردن آنها برایش سخت باشد و همین اخم اوراتنبیه کند
والدینی که دائم کودک را دعوا میکنند اخمشان هم تاثیری ندارد
💕💕
لالا لالایی، فرزند زیبا
قهرمان من، انسان فردا
شب شد دوباره، ماه مهربون
داره میتابه، از تو آسمون
چشماتو ببند، همراه رویا
اسب چوبیت، اسب سُم طلا
یه شب از شبا، موقع بهار
رو یال یه اسب، تو میشی سوار
میری آسمون، مثل پرنده
میچرخی هر جا، با شور و خنده
میپَری هر جا، با چوب صندل
از روی برکه، از روی جنگل
ابرک سیاه، روی نور ماه
ماه مهربون، ماه بیگناه
دسته دسته نور، گل و ستاره
ابر رو از رو ماه، کنار میذاره
آسمون و دشت، پُر میشه از نور
صدای خورشید، میاد از اون دور
لالا لالایی، فرزند زیبا
قهرمان من، انسان فردا
❤️ 🌺🌼🌺🌼💖🌺🌼💖🌺🌼💖❤️
وقتی امام مهدی بیاد
قشنگ می شه دنیای ما
بارون رحمت خدا
می باره رو دشت و دمن🌧🌨
بیابونا پر می شه از
درخت و سبزه و چمن 🍀🌳
سیل وآتیش و زلزله
نباشه دیگه اون زمان
نابود می شن آدم بدا
با قدرت صاحب زمان 👌
وقتی امام ما بیاد
شادی میاد به خونه ها ☺️😄
هر چی غم و غصه باشه
فرار کنه از دل ما
پر می شه از بارون وآب
دریاها و رودخونه ها 💦💧
با خوشحالی شنا کنند
ماهی ها و قورباغه ها🐠🐸
🌸💝بهترین دعا برای امام مهربان💝🌸
توجه دادن کودک به این نکته که امام زمان واسطه تمام نعمتها هستند.
توجه دادن کودک به این نکته که امام زمان ناظر بر تمام عالم هستند.
توجه دادن کودک به دعا برای سلامتی امام زمان .
نام داستان : دعای سلامتی
آی قصه قصه قصه. نون و پنیر و پسته
یه قصه بی غصه
هر کی دوست داره این قصه قشنگ رو گوش کنه ، بلند بگه یا مهدی 🌺💖
زنبور دانا 🐝در حال پرواز بود تا یه قصه شیرین پیدا کنه ویزززززززز
زنبور دانا🐝 همینطور که پرواز میکرد
یه دفعه احساس کرد یه قطره آب افتاد رو صورتش .
زنبور🐝سرش رو بالا کرد و دید که آسمون ابری شده و داره نم نم بارون میاد .
زنبور ما 🐝رفت زیر یه برگ درخت نشست .
همینطور که مشغول خشک کردن صورتش بود صدای درخت ها و سبزه ها و حیوون های جنگل رو شنید که از اومدن بارون خوشحالی می کردند
اما زنبور ما 🐝خوشحال نبود چون بالهاش خیس میشد و نمیتونس پرواز کنه .
در همین موقع یه نفر گفت :سلام زنبور دانا
زنبور🐝اطرافش رو نگاه کرد و دید که چند تا قطره بارون دارن با خوشحالی نگاش میکنن . چیک چیک
قطره بارون گفت : زنبور دانا همه جنگل از اومدن من خوشحالن تو چرا ناراحتی ؟؟
زنبور دانا 🐝گفت : آخه وقتی تو میباری من نمیتونم پرواز کنم .میشه دیگه نباری ؟
بارون خندید و گفت : اگه من نباشم ، اگه من نبارم تمام درخت ها و گل ها خشک میشن . تمام آدما و حیون ها از تشنگی میمیرن.
زنبور دانا🐝با تعجب گفت : واقعا ؟؟ یعنی تموم دنیا از بین میره ؟
قطره های بارون گفتند :آره
برای همینه که همه حیوون های جنگل خوش حال اند .
زنبور دانا 🐝گفت :حتما اونا همیشه دعا می کنند تا خدای مهربون بارون بفرسته .
بارون گفت :آره . اما غیر از اونا یک آقای مهربون هم همیشه دعا میکنه تا خدای مهربون بارون رو به موقع به زمین بفرسته .
زنبور دانا 🐝🙄با تعجب گفت : راستی این آقای مهربون کیه ؟
بارون گفت :اون آقای مهربون امام زمان هست
مهربون ترین بنده خدا که همه آدما و حتی حیوون ها رو هم دوست داره و به فکرشون هست .
هر نعمتی که به ما میرسه بخاطر وجود امام زمان هست .
زبور دانا 🐝گفت : واای چه آقای مهربونی 😊
بارون گفت : آره زنبور کوچولو بخاطر همین هست که تمام آدمهای خوب هم برای امام زمان و سلامتی ایشون و نزدیک شدن ظهور امام زمان دعا می کنند .
زنبور دانا 🐝گفت : آره بارون مهربون
پس ما هم باید برای سلامتی امام مهربونمون دعا کنیم
زنبور دانا 🐝خوشحال و خندان با بارون خداحافظی کرد و رفت تا این قصه زیبا رو برای دوستانش تعریف کنه .
بارون هم خوشحال بود که دیگه زنبور کوچولو از اومدن بارون ناراحت نبود .
🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼
برگرفته از کتاب معارف مهدویت
ویژه مربیان .💐🌹
💕💕
👩👦مادرانی که با استرس غذا به کودک خود میدهند،معمولا کودکان بی اشتها و بدغذا دارند.
🔻چون نگرانی مادر بطور غریزی روی کودک اثر کرده و احساس عدم امنیت میکند.
💕 💖🌺🌼💐💖
یک نکته خیلی خیلی مهم
👇👇👇
٦٠٩ فرقه و عرفان كاذب در ايران شناسايي شده كه دشمنان دین و حق درحال تبلیغ این فِرَق هستند. اگر فرزندانتان جذب شما ومحبت هايتان نشوند ممكن است جذب اين فِرَق دروغين شوند...
✨سعي كنيد با #محبت و باز كردن آغوش مهربانی، رابطه ی خود را با فرزندتان متصل نگهداريد و با یکدیگر رفیق باشید.
#لالایی
لالالالاگل دشتی همه رفتن توبرگشتی
خداونداتوپیرش کن زیارت رانصیبش کن
لالالالاگل زردم نبینم
داغ فرزندم
خداونداتوپیرش کن کلام الله نصیبش کن
لالالالاگلم باشی بزرگ شی همدمم باشی
خداونداتوستاری همه خوابن توبیداری
به حق خواب وبیداری عزیزم رانگه داری
لالالالاگل خشخاش بابات رفته خداهمراش
بابات رفته به هل چینی بیاره قندودارچینی
🌺💐💖🌺💐💖🌺💐💖🌺💐💖🌺💐http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d💖
#شعر_کودکانه
❤️سلام سلام ❤️
سلام سلام مامان جون
سلام سلام بابایی
خاله جون مهربون
عمه عمو خان دایی
سلام به دسته گلا
هم پسرا دخترا
سلام به مادر بزرگ
قصه گوی بچه ها
سلام به یک عروسک
پیر وجوون و کودک
گلای توی باغچه
به بلبل و شاپرک
سلام سلام صد سلام
هزار و سیصد سلام
به خواهر و برادر
به همگی احترام
🌸🎀🌸🎀
🌸🎀🌸
🌸🎀
🌸
#داستان_کودکانه_درباره_محرم
عمو سعید من یک ورزشکار قوی است. من او را خیلی دوست دارم. یک روز به او گفتم تو بهترین عموی دنیا هستی. عمو سعید کمی فکر کرد و گفت :نه من بهترین عموی دنیا نیستم ولی بهترین عموی دنیا را می شناسم.
گفتم خوب او کیست؟
عمو سعید گفت بهترین عموی دنیا حضرت عباس علیه السلام است.
گفتم چرا او بهترین عموی دنیاست؟
عمو سعید گفت: خوب قضیه اش مفصل است.
گفتم مفصل باشد خواهش می کنم برایم تعریف کنید.
عمو سعید گفت: در کربلا، کاروان امام حسین به وسیله دشمنان محاصره شده بود. دشمنان سنگدل ،نمی گذاشتند که امام و یارانش از آب رودخانه ی فرات استفاده کنند. قحطی آب، خیلی زود همه ی اهل حرم را تشنه کرد. بیشتر از همه، بچه ها تشنه شده بودند.
اما بچه های امام حسین می دانستند که عموی شجاعشان می تواند از میان محاصره کنندگان عبور کند و برایشان آب بیاورد. چون عموی آنها یک فرمانده ی بسیار قدرتمند و یک شمشیر زن ماهر بود.
وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس به دستور امام حسین، همراه بیست نفر دیگر به سمت گوشه ای از رودخانه ی فرات حمله کرد. او با شجاعت و مهارت زیادی مشغول جنگیدن با سربازان یزید شد و حواسشان را پرت کرد تا دوستانش بتوانند مشکها را پر از آب کنند. مشکها که پر شد همگی توانستند از دست سربازهای یزید فرار کنند و آب را برای اهل حرم بیاورند.
بچه هایی که جلوی خیمه ها ایستاده بودند دیدند عمو در حالیکه مشک آب روی دوشش گرفته ،به سمت آنها می آید. بچه ها از پیروزی عمو خوشحال شدند.
من از حرفهای عمو سعید خوشم آمد و ذوق کردم اما عمو سعید با ناراحتی گفت: روز عاشورا اتفاق دیگری افتاد. آن روز این عموی مهربان دیگر نتوانست بچه ها را خوشحال کند.
او با مشک آب به سمت رودخانه رفت اما بعضی از سربازان، پشت درختها پنهان شده بودند و از پشت سر و از پهلو ،به او حمله کردند و او را تیرباران کردند.
عمو عباس با وجود اینکه از دستهایش خون می ریخت، مشک آب را به دندانش گرفته بود و سعی می کرد هر طوری شده مشک آب را به خیمه ها برساند. اما دشمنان، او را محاصره کردند و مشکش را پاره کردند و خودش را هم به شهادت رساندند.
عمو سعید، آخر قصه را در حالی برایم تعریف کرد که اشک می ریخت. من هم آن روز برای بهترین عموی دنیا گریه کردم .
جوانه گندم خوراک رشد قد است.🌾🌾🌾🌾
سلنیوم موجود در جوانهها باعث افزایش قد كودكان میشود و ما به مادران توصیه میكنیم به فرزندانشان انواع جوانهها را بدهند تا قدشان بلندتر شود.
کمبود روی موجب کوتاهی قد میشود.
فرآوردههای دامی به ویژه گوشت، دل، جگر، قلوه، تخم مرغ منبع غنی از روی هستند.
همچنین در سبزیهای برگدار مانند کاهو و اسفناج نیز روی یافت میشود.
آجیلهای خام تازه (بو داده نشده) به ویژه تخم کدو از منابع روی است که به کودکان بایستی داده شود تا رشد قدی آنها تضمین شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک بازی جالب
با ساده ترین ها جذاب ترین بازی هارو بساز
یک اهنربا محور اصلی کار...
#یه_قصه_خوشمزه
#داستان
🔆به نام خدای مهربان
🔺 یک دوست مثلثی
یک توپ قلقلی بود که نمیتوانست قل بخورد، چون گرد گرد نبود، یک دایره کامل نبود، یک نیم دایره بود، نصف شده بود و فقط میتوانست کمی تکان بخورد.
نیم دایره تنها بود و دنبال دوست میگشت.
دور و بر خودش را نگاه کرد. یک دفعه یک نفر را دید که همان نزدیک ایستاده.
با خودش گفت: اگر بخوام با اون دوست بشم، چی بگم بهش؟ چیکار کنم؟ آهان، فهمیدم! میگم سلام!
نیم دایره به سختی تکانی به خودش داد، کمی جلو رفت و بلند گفت: سلام.
او با مهربانی گفت: سلام!
نیم دایره گفت: با من دوست می شی؟ او گفت: بله من با شما دوست میشم.
نیم دایره گفت: چه خوب! اسم من، نیم دایره ست، اسم شما چیه؟
دوستش جواب داد: اسم من مثلثه.
این طور شد که نیم دایره و مثلث با هم دوست شدند.
نیم دایره گفت: میای بازی کنیم؟
مثلث گفت: آره. فکر خوبیه.
نیم دایره گفت: بپر بیا پشت من سوار شو.
مثلث هم روی نیم دایره پرید.
❓حالا شبیه یک چیز جدید شدند.
میدانی شبیه چی؟
⛵️ شبیه یک قایق! قایق نیم دایره با بادبان مثلثی! 🌬حالا اگر فوتش کنیم راه می افتد و می رود...
#دوستی
در خیابان، امروز
طبل و پرچم دیدم
بر لب آدم ها
خنده را کم دیدم
روی اسبی دیدم
بچه ای کوچولو
مادر من می گفت
آب می خواهد او
توی هیئت، بابا
ژاکت مشکی داشت
در کنارش مردی
یک علم را برداشت
مادر من می گفت
روز کوچ گل هاست
این عزاداری ها
یادی ازعاشوراست