✨﷽✨
#بعضیا_میگن_یعنی_خدا_فقط_به_این_دوتا_موی_من_گیر_میده؟
ولش کن بابا...خدا مهربووونه،میگه عیب نداره،دو نخ مو بود..برو بهشت!
اخه یعنی چی؟🤔😐
یه نفر رفت خالکوبی،نشست پیراهنشو داد بالا،
➕گفت رو کمرم یه شیر خالکوبی کن!
خالکوبی درد داره سوزن میزنن!!
سوزن اول رو که زد گفت:
➕آخخخخخ،این کجای شیر بود؟؟
➖گفتن دارم یال شیر رو خالکوبی میکنم!
➕گفت: ببین یال نمیخواد؛
سوزن دوم رو زدن ،
➕گفت: آخخخخخ، این کجای شیر بود؟؟
➖گفتن دم شیر بود
➕گفت: دم هم نمیخواد...!
سوزن سوم رو زدن
➕ گفت:آخخخخخخ،این کجای شیر بود؟؟
➖گفتن شکم شیر رو دارم خالکوبی میکنم.
➕گفت: شکم هم نمیخوااااد...!
➖گفتن خب شیر بدون یال و دم و شکم؟؟ این که نشد شیر!!
➖بزار ما یه نقطه بزنیم رو کمرت ،هر جا رفتی نشون بده بگو این شیره..!😄😁
✨درسته که خدا مهربونه، ولی مهربونی خدا دلیل این نمیشه که من و شما سوءاستفاده کنیم!😏
✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا دو نخ موی ما بیرون باشه!
✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا ما یه دونه غیبت کردیم..!
✖️خدا مهربون تر از اینه ،حالا ما یه ماه رمضون یه تیکه نون خوردیم..!
✖️خدا مهربون تر از اینه ،حالا توی خیابون یه نگاه کردن به نامحرم..خدا میبخشه..
✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا...
خوب دیگه چی از دین موند؟؟؟😔
بعد اسممونم میزاریم دیندار!😏
#دوستان_من!
حضرت موسی وقتی داشت میرفت طرف نیل عصا رو زد به آب،نیل باز شد و خلاصه اینا عبور کردن و فرعونی ها غرق شدن .توی سپاه فرعون یه نفر بود که غرق نشد!!!حالا اون یه نفر کی بود؟؟
یه دلقک بود.
حضرت موسی وقتی اتفاق هایی میفته و از کاخ فرعون فرار میکنه و اون داستان ها پیش میاد،خلاصه میشه داماد شعیب و میشه یه چوپان ،خبر به کاخ فرعون میرسه که موسی چوپان شده،یه دلقکی توی کاخ فرعون بود که لباس چوپانی میپوشید،عصای چوپانی هم دستش می گرفت و برای خندوندن فرعون ادای موسی رو در میاورد. این دلقک نه مشکلی با موسی داشت و نه مشکلی با #خدا داشت. فقط یه راهی پیدا کرده بود که فرعون رو تیغ بزنه. این دلقک غرق نشد.
موسی به خدا گفت که همه رو غرق کردی،این یه دونه رو چرا غرق نکردی؟؟🤔
#خدا گفت: #موسی تو #محبوب من هستی،این خودشو #شبیه محبوب من کرده بود.
یه لباسی میپوشید شبیه تو..
#دلم_نیومد که کسی رو که شبیه محبوب من هستش رو #غرق کنم!!
❇️اگه قبول دارید که #حضرت_زهرا(س) محبوب خداست خب #پوشش اونا هم که مشخصه.
🔸در کتابهای معروف اهل سنت و در روایات متعدد آمده است که #پیامبر(ص) به #فاطمه(س) فرمود:
"ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک"
خداوند بخاطر خشم تو خشمگین و بخاطر رضای تو راضی میشود.
🔸یعنی #فاطمه محور #غضب و #خشنودی #خدا معرفی می گردد.
🔸در صحیح بخاری از منابع معروف اهل سنت چنین میخوانیم که پیغمبر خدا فرمود: "فاطمه بغضه منی فمن لغضبها فقد اغضبنی"
#فاطمه_پاره_وجود_من_است و هر کس او را به #خشم اورد مرا به خشم اورده است.
🔸و در بیان نورانی دیگر فرمود: "انما سماها فاطمه لان الله فطمها و مجیبها عن النار"
او را فاطمه نامیدند چون که خداوند او و #محبانش را از #دوزخ باز داشته است.
🔸ذهبی از علمای اهل سنت از پیامبر روایت کرده است : فاطمه نخستین کسی است که وارد بهشت میشود.
"اول شخص یدخل الجنه فاطمه بنت محمد"
نخستین کسی که وارد بهشت میشود فاطمه(س) دختر رسول خداست.
🔴نمیخوای #خدا این معامله رو با #تو هم بکنه؟؟
دوست ندارید خدا توی اخرت بگه :تو،تو،تو،تو.. شماها #پوششتون شبیه پوشش #محبوب_من بود...
#چجوری_دلم_میاد_تو_رو_ببرم_جهنم؟؟😔😭
...........................................................
🔺لازم به ذکر است که چنین مطالبی در هیچ مدرسه یاهیچ کتابی به ما آموزش داده نشده...
🎥تهیه کننده:جوان مهدوی ...
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#بعضیا_میگن_یعنی_خدا_فقط_به_این_دوتا_موی_من_گیر_میده؟
ولش کن بابا...خدا مهربووونه،میگه عیب نداره،دو نخ مو بود..برو بهشت!
اخه یعنی چی؟🤔😐
یه نفر رفت خالکوبی،نشست پیراهنشو داد بالا،
➕گفت رو کمرم یه شیر خالکوبی کن!
خالکوبی درد داره سوزن میزنن!!
سوزن اول رو که زد گفت:
➕آخخخخخ،این کجای شیر بود؟؟
➖گفتن دارم یال شیر رو خالکوبی میکنم!
➕گفت: ببین یال نمیخواد؛
سوزن دوم رو زدن ،
➕گفت: آخخخخخ، این کجای شیر بود؟؟
➖گفتن دم شیر بود
➕گفت: دم هم نمیخواد...!
سوزن سوم رو زدن
➕ گفت:آخخخخخخ،این کجای شیر بود؟؟
➖گفتن شکم شیر رو دارم خالکوبی میکنم.
➕گفت: شکم هم نمیخوااااد...!
➖گفتن خب شیر بدون یال و دم و شکم؟؟ این که نشد شیر!!
➖بزار ما یه نقطه بزنیم رو کمرت ،هر جا رفتی نشون بده بگو این شیره..!😄😁
✨درسته که خدا مهربونه، ولی مهربونی خدا دلیل این نمیشه که من و شما سوءاستفاده کنیم!😏
✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا دو نخ موی ما بیرون باشه!
✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا ما یه دونه غیبت کردیم..!
✖️خدا مهربون تر از اینه ،حالا ما یه ماه رمضون یه تیکه نون خوردیم..!
✖️خدا مهربون تر از اینه ،حالا توی خیابون یه نگاه کردن به نامحرم..خدا میبخشه..
✖️خدا مهربون تر از اینه،حالا...
خوب دیگه چی از دین موند؟؟؟😔
بعد اسممونم میزاریم دیندار!😏
#دوستان_من!
حضرت موسی وقتی داشت میرفت طرف نیل عصا رو زد به آب،نیل باز شد و خلاصه اینا عبور کردن و فرعونی ها غرق شدن .توی سپاه فرعون یه نفر بود که غرق نشد!!!حالا اون یه نفر کی بود؟؟
یه دلقک بود.
حضرت موسی وقتی اتفاق هایی میفته و از کاخ فرعون فرار میکنه و اون داستان ها پیش میاد،خلاصه میشه داماد شعیب و میشه یه چوپان ،خبر به کاخ فرعون میرسه که موسی چوپان شده،یه دلقکی توی کاخ فرعون بود که لباس چوپانی میپوشید،عصای چوپانی هم دستش می گرفت و برای خندوندن فرعون ادای موسی رو در میاورد. این دلقک نه مشکلی با موسی داشت و نه مشکلی با #خدا داشت. فقط یه راهی پیدا کرده بود که فرعون رو تیغ بزنه. این دلقک غرق نشد.
موسی به خدا گفت که همه رو غرق کردی،این یه دونه رو چرا غرق نکردی؟؟🤔
#خدا گفت: #موسی تو #محبوب من هستی،این خودشو #شبیه محبوب من کرده بود.
یه لباسی میپوشید شبیه تو..
#دلم_نیومد که کسی رو که شبیه محبوب من هستش رو #غرق کنم!!
❇️اگه قبول دارید که #حضرت_زهرا(س) محبوب خداست خب #پوشش اونا هم که مشخصه.
🔸در کتابهای معروف اهل سنت و در روایات متعدد آمده است که #پیامبر(ص) به #فاطمه(س) فرمود:
"ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک"
خداوند بخاطر خشم تو خشمگین و بخاطر رضای تو راضی میشود.
🔸یعنی #فاطمه محور #غضب و #خشنودی #خدا معرفی می گردد.
🔸در صحیح بخاری از منابع معروف اهل سنت چنین میخوانیم که پیغمبر خدا فرمود: "فاطمه بغضه منی فمن لغضبها فقد اغضبنی"
#فاطمه_پاره_وجود_من_است و هر کس او را به #خشم اورد مرا به خشم اورده است.
🔸و در بیان نورانی دیگر فرمود: "انما سماها فاطمه لان الله فطمها و مجیبها عن النار"
او را فاطمه نامیدند چون که خداوند او و #محبانش را از #دوزخ باز داشته است.
🔸ذهبی از علمای اهل سنت از پیامبر روایت کرده است : فاطمه نخستین کسی است که وارد بهشت میشود.
"اول شخص یدخل الجنه فاطمه بنت محمد"
نخستین کسی که وارد بهشت میشود فاطمه(س) دختر رسول خداست.
🔴نمیخوای #خدا این معامله رو با #تو هم بکنه؟؟
دوست ندارید خدا توی اخرت بگه :تو،تو،تو،تو.. شماها #پوششتون شبیه پوشش #محبوب_من بود...
#چجوری_دلم_میاد_تو_رو_ببرم_جهنم؟؟😔😭
...........................................................
📚📚📚
#حرفهایی_که_زندگیم_راتغییرداد!
🔺لازم به ذکر است که چنین مطالبی در هیچ مدرسه یاهیچ کتابی به ما آموزش داده نشده...
🎥تهیه کننده:جوان مهدوی ...
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#شش_نصیحت_شیطان 👿👺
🔥شيطان گفت: اي موسي كليم مي خواهي تو را شش پند بياموزم؟ حضرت موسي فرمود: خير. من احتياج ندارم از من دور شو. جبرئيل نازل شد و گفت: ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد . موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو ،
🔥شيطان گفت: آن شش پند اين است:
🏵🔷🔺اول : در وقت دادن #صدقه به يادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشيمانت كنم گرچه آن صدقه كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد.
🏵🔷🔺دوم : اي موسي با زن بيگانه و #نامحرم خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مي اندازم و وادار به زنا مي كنم.
🏵🔷🔺سوم : اي موسي در حال #غضب به يادم باش زيرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار مي نمايم و آرزو مي كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملي سازم.
🏵🔷🔺چهارم : چيزهايي كه خداوند ازآنها #نهي كرده نزديك نشو چون هر كس به آنها نزديك شود من او را به حرام و گناه مي اندازم.
🏵🔷🔺پنجم : در دل خود فكر #گناه وكار خلاف راه مده چون اگر من دلي را چرکین ديدم به طرف صاحبش دست دراز میکنم و او را اغوا میکنم ، تا آن کار خلاف را انجام دهد .
🏵🔷🔺ششم :تا خواست كه ششم را بگويد جبرئيل حضرت موسي(ع) را نهيب زد و فرمود: اي موسي حركت كن و گوش مده كه او مي خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. لذا موسي حركت كرد و رفت.
🔥 شيطان فرياد زد و گفت: واي بر من پنج موعظه را كه اساس كارم در آنها بود شنيد و رفت مي ترسم كه آنها را به ديگران بگويد و آنان هدايت شوند. من مي خواستم پس از پنج کلمه حق ، او را به دام اندازم و او و ديگران را فريب دهم ولي از دستم رفت.
📚«داستان راستان»
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
🔖داستان حضرت موسی کلیم الله علیه السلام و شیطان رجیم
💠روزی حضرت موسی برای مناجات به كوه طور می رفت و شیطان هم در پی او رفت.
🔘یكی از فرشتگان شیطان را نهیب زد و گفت: از دنبال موسی برگرد كه او كلیم خداست مگر امید داری كه بتوانی او را بفریبی؟
🔻شیطان گفت: آری. چنان كه پدر او حضرت آدم را به خوردن گندم فریفتم از موسی هم امید دارم كه چنین شود.
🔹حضرت موسی متوجه شد
🔥شيطان گفت: اي موسي كليم مي خواهي تو را شش پند بياموزم؟ حضرت موسي فرمود: خير. من احتياج ندارم از من دور شو. جبرئيل نازل شد و گفت: ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد . موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو ،
🔥شيطان گفت: آن شش پند اين است:
🔺اول : در وقت دادن #صدقه به يادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشيمانت كنم گرچه آن صدقه كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد.
🔺دوم : اي موسي با زن بيگانه و #نامحرم خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مي اندازم و وادار به زنا مي كنم.
🔺سوم : اي موسي در حال #غضب به يادم باش زيرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار مي نمايم و آرزو مي كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملي سازم.
🔺چهارم : چيزهايي كه خداوند ازآنها نهي كرده نزديك نشو چون هر كس به آنها نزديك شود من او را به حرام و #گناه مي اندازم.
🔺پنجم : در دل خود فكر #گناه وكار خلاف راه مده چون اگر من دلي را چرکین ديدم به طرف صاحبش دست دراز میکنم و او را اغوا میکنم ، تا آن کار خلاف را انجام دهد .
🔺ششم : ......
📣 تا خواست كه ششم را بگويد جبرئيل حضرت موسي(ع) را نهيب زد و فرمود: اي موسي حركت كن و گوش مده كه او مي خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. لذا موسي حركت كرد و رفت.
🔥 #شيطان فرياد زد و گفت: واي بر من پنج موعظه را كه اساس كارم در آنها بود شنيد و رفت مي ترسم كه آنها را به ديگران بگويد و آنان هدايت شوند. من مي خواستم پس از پنج کلمه حق ، او را به دام اندازم و او و ديگران را فريب دهم ولي از دستم رفت.
📚منبع : «داستان راستان» /قصص الانبياء، راوندى: 153، فصل 1، حديث 163؛ بحار الأنوار: 13/ 350، باب 11، حديث 39.
#نصیحت
#موعظه
#داستان_انبیاء
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
14-DAHA13-Hashemi Nejad - emam kazem va rah peleh ishan-(www.Rasekhoon.net).mp3
916.1K
🔖داستان کظم امام کاظم علیه السلام
#استاد_هاشمی_نژاد
#داستان_ائمه
#امام_کاظم علیه السلام #خشم #عصبانیت #غضب #عفو #بخشش #گذشت #مهربانی
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖قتل عام خانوادگی بخاطر اعتیاد
🔖عاقبت اعتیاد به مواد مخدر
🔷پسر جوان معتاد پدر و مادرش را در تهران خیابان دماوند با گلوله به قتل رساند و برادرش را زخمی کرد
بیان داستان از زبان پسر معتاد :
با پدرم درگیر شدم. او مرا خشمگین کرد و من هم دریک لحظه دست به این قتلها زدم.
🔻چرا با پدرت درگیر شدي؟
روز حادثه در پارکینگ مشغول مصرف مواد مخدر بودم که ناگهان پدرم متوجه شد. او با ضربه پا وسایل استعمال مواد مخدر مرا به هم ریخت. سر همین موضوع با هم درگیر شدیم و پدرم مرا کتک زد. بعد ازآن به سمت طبقه سوم رفت. من پشت سر پدرم وارد خانه شدم و آنجا دوباره با هم درگیر شدیم. در همان زمان دست به قتل زدم.
فقط بدلیل همین مسأله پدر و مادرت را کشتی؟
من در پارکینگ خانهمان یک پاتوق برای خودم درست کرده بودم ودر آنجا مواد میکشیدم. آن روز هم شیره کشیدم. یکی از دوستانم قرص قرمزرنگی به من داده بود. پیش از کشیدن تریاک آن قرص را خورده بودم. دوستم گفته بود میتوانم با این قرص مصرف شیره را کم کنم، اما بعد از خوردن قرص حالم بد شد که همان زمان پدرم از راه رسید.
🔻چطور آنها رابه قتل رساندی؟
پدرم با دیدن من شروع به سروصدا کرد و وسایلم را بیرون از خانه ریخت. صبح همان روز هم در اینستاگرام به من پیغام داده و گفته بود باید خانه را ترک کنم. همان لحظه هم بعد از درگیری با من، خواست باطری اتومبیل مزدایش را باز کنم و گفت: می خواهد باطری را تعویض کند که من اینکار را انجام دادم، اما بازهم حالم بد شد. برای عوض کردن لباس به خانه رفتم،
داخل خانه برای تعویض لباس به اتاق رفتم که پدرم بازهم به من فحاشی و توهین کرد. من هم اسلحه را برداشتم، روی سرم گذاشتم. تهدید کردم خودم را می کشم که پدرم گفت: جرأت نداری. همان زمان پدرم مشتی به صورتم زد و از بینیام خون آمد. من هم با اسلحه به سمتش تیراندازی کردم، البته نمیدانستم داخل اسلحه گلوله قرار دارد. همان زمان مادرم ماجرا را فهمید و داد و بیداد کرد که به سمت او هم تیراندازی کردم.
از پلهها پایین آمدم تا از خانه خارج شوم که در همان زمان برادرم با ماشین وارد پارکینگ شد. او داشت از پلهها بالا میآمد که به سمت وی نیز یک تیر هوایی زدم. برادرم داد و بیداد کرد و به داخل خانه رفت ودر را قفل کرد. او با دیدن پيکر پدر و مادرم شوکه شد و فریاد زد که من هم از پنجره بالای در وارد خانه شدم. برادرم آن لحظه چاقو را برداشت و من با وی گلاویز شدم تا اینکه به خودم آمدم.
🔻اسلحه را از کجا آوردی؟
دو ماه قبل از حادثه برای یکی از دوستانم معامله شیره تریاک انجام داده بودم که دوستم به من یک کلت کمری هدیه داد. من هم اسلحه رابه پدرم دادم و گفتم ازآن نگهداری کند. تا اینکه در زمان حادثه و درگیری با پدرم اسلحه را از لای پتو خارج کردم. نمی دانستم گلوله دارد، آن لحظه حالم اصلا خوب نبود و متوجه رفتارم نبودم. اگر پدرم آنقدر با من درگیر نمیشد دست به این جنایت نمیزدم.
📚منبع: روزنامه شهروند
#اعتیاد #معتاد #عبرت #عاقبت_بشری #تربیت #رفیق #دوست #رفیق_ناباب #تربیت_خانوادگی #پدر #مادر #قتل #قاتل #زندان #مواد_مخدر #غضب #عصبانیت #خشم #شیطان #هوای_نفس #عقل
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━