✨﷽✨
🔹🔷🔵 #ده_فضلیت_امیرالمومنین🔵🔷🔹
🔴♦️🔺1. حضرت اميرالمومنين علی علیه السلام در هیچ جنگ و جهادی شرکت نکرد مگر این که پیروز برگشت. (1)
🔴♦️🔺2. رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت: «عَلی اَشْجَعُ النّاسِ قَلْبا
علی، شجاع ترین و قویدل ترینِ مردم است.» (2)
🔴♦️🔺3 .حریف را فقط با یک بار زدن می کشت و در حدیث است که: «کانت ضرباتة وترا
ضربت شمشیر او همیشه تک ضرب بود.»(3)
🔴♦️🔺4. پیامبر اسلام می گفت: «علی سیفُ اللّه عَلی اَعْدائِهِ /
علی، شمشیر خدا است که بر روی دشمنان خدا کشیده می شود.»(4)
🔴♦️🔺5. حضرت اميرالمومنين علی علیه السلام بیشتر پیاده می جنگید و اگر هم سوار اسبی می شد،
چندان برایش مهم نبود.
به حضرتش گفته شد که چرا سوار اسب نمی شود؟
پاسخ داد: اسب یا برای تعقیب حریفی است که از میدان بگریزد و یا برای این است که کسی بخواهد خود بگریزد و من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و بگریزم و نه کسی هستم که اگر کسی گریخت تعقیبش کنم. پس اسب را برای چه می خواهم؟(5)
🔴♦️🔺6. حضرت زرهش تنها سینه اش را می پوشاند و هرگز پشت نداشت.
از او پرسیدند که چرا زرهش پشت ندارد؛ آیا نمی ترسد که کسی از پشت به او ضربتی بزند؟
در پاسخ فرمود : من هرگز به دشمن پشت نمی کنم و از میدان نمی گریزم و خدا هرگز آن روز را نخواهد آورد.(6)
🔴♦️🔺7. شجاعت و استواری حضرت علی علیه السلام در جنگ ها چنان بود که هرگاه مشرکان و کافران او را در جنگ می دیدند به همدیگر وصیت می کردند مثل این که مرگ را با چشم خود دیده باشند.(7)
🔴♦️🔺8. هرگاه که دو صف برای جنگ مقابل هم صف می کشیدند،
مردم به یکدیگر می گفتند:
ملک الموت در همان صفی باید باشد که علی با آن صف است و صف مقابل خواهی نخواهی باید خود را برای مرگ آماده کنند.(8)
🔴♦️🔺9. روزی یکی از سرداران سپاهش به او گفت که اگر اسب ها آشفتند و ما از همدیگر دور شدیم،
تو را کجا بیابیم؟ در پاسخ فرمود:
در همان جایی که از من دور شده اید.
حاکی از این که در همین جایی که هستم خواهم بود.(9)
🔴♦️🔺10. وقتی که در جنگ جمل پرچم را به پسرش محمّد حنفیه داد، به او چنین فرمود:
«کوه ها هم از هم بپاشند،
تو از خود مپاش؛
دندان هایت را به هم بفشار؛
کاسه سرت را به خدا بسپار؛
پاهایت را چون میخ به زمین بکوب؛
به انتهای سپاهیان دشمن چشم بدوز؛
و از تنگ نظری و دون همّتی چشم بپوش؛
و بدان که پیروزی بی گمان پیش خداوندِ سبحان است.»(10)
منابع
📚(1) - طبرانی، معجم الاوسط 3/87 📚(2176)؛ مسند احمد 1/199 (1720).
📚(2) - ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب / 143 (188).
📚(3) - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1 / 20.
📚(4) - شیخ صدوق، الامالی / 61.
📚(5) - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب 3 / 298.
📚(6) - ابن بکار، الاخبار الموفقیات / 343 (194)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 20 / 280.
📚(7) - ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب / 140 (109)؛ زمخشری، ربیع الابرار 3 / 319.
📚(8) - راغب اصفهانی، المحاضرات 3 / 138.
📚(9) - ابشیهی، المستطرف 1 / 178 باب 41.
📚(10) - نهج البلاغه، خطبه 11.
#مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
🍃 🌸
اَصـْلُ و نَسـَبُ و مَذهَبِ
مٰـا را چـُو بِـخـواهـیــــد
آغـٰازِ مُسَـلـمـٰانےِ مٰا
#روزِ_غَدیـٖرْ اسْٺـــ ...
#اسدالله_الغالب🌷
#فقطحیدرامیرالمؤمنیناست💛
@membariha
🍃🌺امروز بہ هر ڪوچہ اذاڹ باید گفت
در وصف علي ز آسمـاڹ باید گفت
💐چوڹ عید امیر مؤمنیڹ است اینڪ
تبریڪ بہ صاحب الـزماڹ باید گفت😍
❤️ عید غدیر خم مبارڪ باد ❤️
➬ @membariha
✨﷽✨
#زیبایی_ها_و_زشتی_های_کربلا1
#جلسه1
با موضوع: #غیرت_دینی
وقتی که حادثه دلخراش کربلا به پایان رسید عبیدالله بن زیاد دستور داد کاروان اسرا به همراه سرهای بریده را ابتدائاً به سمت کوفه ببرند. حوادثی که در بین راه اتفاق افتاد همه روضه بودند، اما اکنون به آنها اشاره نمیکنیم. فقط به این بخش اشاره میکنیم که:
راوی گفت: این زیاد در قصر خود نشسته و به همه مردم أذن ورود داد. در این حال سر شریف امام حسین را وارد مجلس کردند و او را مقابل ابن زیاد نهادند. بأنوان و دختران حرم حسینی را نیز وارد مجلس نمودند.حضرت زینب دختر بزرگوار امام علی علیه السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود، ابن زیاد سؤال کرد: این زن چه کسی است؟ گفتند: این زن، دختر [امام] علی [علیه السلام] است.
ابن زیاد روی به آن مخدره نمود و گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغهای شما را آشکار ساخت!
حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است که ما نیستیم!»
ابن زیاد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟
حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: جز زیبایی چیز دیگری ندیدم. اینان کسانی بودندکه خداوند شهادت را برایشان رقم زده بود، و آنان نیز به سوی خوابگاه و آرامگاه ابدی خود شتافتند و به همین زودی ها، خداوند میان تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهند نمود، در آن دادگاه بنگر که پیروز واقعی چه کسی است؟! مادرت در عزایت گریه کند، ای پسر مرجانه!»
ابن زیاد به حدی به خشم و غضب آمد که کمر به قتل حضرت زینب سلام الله علیها بست. عمرو بن حریث، خطاب به آن ملعون گفت: او زن است و کسی زن را به خاطر گفتارش مؤاخذہ وکیفر نمیکند![۱]
این جمله ابتدایی حضرت زینب سلام الله علیها بسیار مهم است. «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم. در نگاه حضرت زینب تمام اتفاقاتی که در روز عاشورا افتاد برای اباعبدالله و یارانش زیبا بود. روز عاشورا مدرسه بی نظیری بود برای حسینیان اما از آن طرف زشتیهای هم داشت در مدرسه یزیدیان. ان شاءالله در این چند شبی که در خدمت شما بزرگواران هستیم در رابطه با زیبایی ها و زشتی های کربلا صحبت میکنیم. تعدادی از زیبایی های کربلا که توسط حسینیان رقم خورد و تعدادی از زشتی ها و پلیدی ها که توسط یزیدیان رقم خورد.
مرحوم علامه مجلسی (ره) نقل میکند[۲] که شخصی به نام محیی الدین اِربلی میگوید : من و پدرم در یک قهوه خانه ای نشسته بودیم، فردی مقابل ما نشسته بود و در حال چرت زدن بود که کلاه از سرش افتاد و یک زخم بزرگ روی سر او ظاهر شد، از او سئوال کردیم این زخم کاری روی سر شما جریانش چیست ؟ گفت این زخم یادگار جنگ صفین است، ما خنده مان گرفت ( از جنگ صفین قرنها میگذرد، تو کجا و جنگ صفین کجا ) او گفت حق دارید که باور نکنید اما من برای شما تعریف میکنم : یک مرتبه به سمت مقصدی حرکت میکردم، در راه همسفری پیدا کردم و از هر دری صحبت میکردیم، آهسته آهسته متوجه شدم او دشمن حضرت علی (ع) است ! چرا که او گفت اگر من در جنگ صفین بودم شمشیر خود را با خون علی (ع) و یارانش سیراب میکردم ! من هم گفتم اگر در جنگ صفین بودم شمشیر خود را به خون معاویه و یاران او سیراب میکردم، با همدیگر درگیر شدیم، جنگ و دعوای شدیدی در گرفت شمشیرها را کشیدیم و به جان هم افتادیم تا اینکه ضربه ای به سرم اصابت کرد و بی هوش شدم!
نمی دانم چقدر طول کشید اما وقتی به هوش آمدم سرم را بر دامن آقای محترمی دیدم و مشاهده کردم که طرف دعوای من هم به درک واصل شده است، به صورت آن آقا که نگاه کردم، فرمودند : چون تو ما را یاری کردی ما نیز تو را یاری کردیم، چنان که خداوند کسی که او را یاری کند، او را یاری مینماید، دیدم آقا دست به زخم های بدنم میکشید و زخمها فوری خوب میشد و وقتی که دست بر سرم کشید، زخم سرم التیام یافت و دردی احساس نمیکردم، ولی جای زخم روی سرم ماند و آن آقا فرمودند : هرگاه کسی از تو درباره جای زخم سئوال کرد بگو : یادگار جنگ صفین است چون تو دوست داشتی در جنگ صفین شرکت کنی ؛ آن آقا وجود نورانی حضرت صاحب الزمان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه بودند.[۳]
این غیرت دینی که این شخص نشان داد مورد تأیید امام زمان شد. خداوند متعال در قرآن کریم برای اینکه غیرت دینی مسلمانان را تحریک بکند این آیه را بیان میفرماید: «وَمَا لَكُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ…» شما را چه شده، چرا نمیروید از مستضعفین عالم دفاع بکنید چرا نمیروید از مردان و زنان و کودکان دفاع کنید.
دستوری که خداوند متعال میدهد غیرت دینی مسلمانان را میطلبد. یکی از زیبایی های کربلا غیرت دینی یاران امام حسین بود. نتوانستند ببینند که آقا و امامشان تنها مانده است. تا صدای امام را شنیدند لبیک گفتند. و در مقابل بی غیرتی لشکر عمر سعد است. آنها غیرت نداشتند. همه جنگ های پیامبر، جنگ های امیرالمؤمنین، صلح امام حسن علیه السلام، جنگ امام حسین و تا به امروز، تمام جنگ ها و اتفاقاتی که برای شیعیان رخ داد، آنجایی که شیعه قیام کرد، به خاطر غیرت دینی شیعه بود. مثل چنین روزهایی (۳۱ شهریور ماه) جنگ تحمیلی بر ما تحمیل شد. غیرت دینی شهدا و رزمندگان آنها را به جبهه ها فرستاد. همین امروز هم غیرت دینی جوانان دهه هفتادی و دهه شصتی، تربیت شده های انقلاب، تربیت شده های مدرسه امام، در سوریه و نقاط دیگر جهان نقش آفرینی میکنند. غیرت دینی مهم ترین نوع غیرت است. اینکه انسان به خاطر دین و مذهبش غیرت به خرج دهد.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: خداوند متعال دو فرشته را مأمور کرد تا شهری را با اهلش ویران کنند؛ زمانی که به شهر رسیدند فردی را یافتند که در حال دعا و تضرع در برابر خداوند بود؛ یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت این فرد عابد را نمیبینی [آیا میخواهی شهر را با او ویران کنی]؛ آن دیگری گفت میبینمش ولی آنچه را که خدا به من دستور داده انجام میدهم؛ آن ملک گفت ولی من تا زمانی که از خداوند متعال کسب تکلیف نکنم دست به کاری نمیزنم؛ پس به خداوند متعال عرض کرد در آن شهر فردی را دیدم که در حال عبادت و تضرع بود [آیا با وجود آن شهر را ویران سازیم؟]
خداوند فرمود: «به آن چیزی که دستور دادم عمل کنید. «فَإِنَّ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْ یَتَغَیَّرْ وَجْهُهُ غَضَباً لِی قَطُّ»؛ چون آن فرد به هیچ عنوان به خاطر من [نسبت به هیچ گناه و خطایی] غضبناک و خشمگین نشده است [و هیچ اقدامی در تغییر آن گناهان انجام نداده است].[۴]
یعنی آن شخص غیرت دینی نداشته است؛ هرچقدر هم که عبادت کرده باشد.
مؤمن و شیعه و مسلمان واقعی اهل غیرت است. جایی که ببیند توهینی و بی احترامی شده است، وارد عمل میشود.
در پادگان سرباز بودم. یک روز مهدی باکری به من گفت امشب بیا با تو کار دارم. باید کمی بنزین تهیه کنیم و با آن کوکتل مولوتوف درست کنیم. نفهمیدم آنها را برای چه میخواهد. مدتی گذشت خبر رسید که تمام مشروب فروشی های شهر یکی پس از دیگری آتش میگیرد. آنجا بود که فهمیدند مهدی باکری چه کار میخواهد بکند.
این غیرت دینی است که انسان نتواند تحمل بکند مرکز فساد ای در شهر باشد که مردم را به فساد بکشاند.
به آتش کشیدن چادر سیرک
خداوند حاج حسین علم الهدی را رحمت کند. روز شهادت ایشان روز شهدای دانشجو است. دانشجوی دانشگاه فردوسی در رشته تاریخ بودند. ایشان در سن ۱۴ سالگی در سال ۱۳۵۱ در جریان ورود یک سیرک مصری متشکل از رقصندههای مصری به اهواز، با کمک دوستانش ظهر هنگام پس از اینکه مطمئن میشوند که کسی در اطراف نیست چادر سیرک را به آتش میکشند و ساواک نمیتواند سرنخی از عاملین بیابد.
این غیرت دینی ایست این که انسان وقتی دید کاری نمیتواند بکند جلو فساد را باید بگیرد. در هر دورانی به شیوه خودش. در دوران شاهنشاهی جلوی فساد را آنطور میگرفتند الآن هم که باید توسط قانون جلو فساد ها را گرفت.
پزشک یهودی
سلیمان برجيس، يك پزشک يهودى بود كه بهايى شده بود. او در کاشان علاوه بر کار طبابت، داروخانه هم داشت و به مسلمانهايى كه ضد بهائیت بودند داروى اشتباهى میداد و آنان را مىكشت. به وسيله اين شخص حدود صد نفر از مسلمانان در آن زمان كشته شده بودند. حقیقت كمكم به گوش عدهاى از مسلمانان باغیرت و متعهد كاشان رسيد و چون چارهاى نداشتند و از طرف دولت هم نااميد بودند، تصميم به قتل او گرفتند. آنها پى فرصت مىگشتند تا تصميم خود را عملى نمایند و هشت نفر هم پيمان شدند اين كار را به انجام رسانند، و سلیمان برجيس را به سزاى اعمالش برسانند. بالاخره موفق شدند و به بهانه طبابت، وی را به منزلی کشانده و او را به قتل رساندند. و سپس خودشان را در اختيار مأموران انتظامى قرار دادند. به مجرد دستگيرى آنها و اطلاع مردم، بازار كاشان بسته شد و مردم از علماى شهر تقاضاى آزادى آنها را نمودند. شهربانى كاشان براى رهايى از دست مردم آن هشت نفر را به تهران منتقل نمود. آيت الله بروجردى و چند تن از علمای دیگر اقداماتى را براى آزادى آنها انجام دادند. بهائیها وكيلى به نام دكتر عبدالله رازى داشتند. وى به دفاع از دكتر برجيس مىپرداخت. چند روز جريان محاكمه طول كشيد. روزى كه بنا بود دادگاه رأى خود را صادر نمايد، ناگهان سه نفر از گروه فدائيان اسلام وارد دادگاه شدند. شهید نواب صفوی به متهمان گفت: «مطمئن باشيد تا برادران شما زنده هستند، اين دادگاه هیچ غلطى نمىتواند بكند».